خردنامه
با آنکه این روزها حال و حوصله هیچ کس را نداری و به ندرت دلت برای دوستی، تنگ میشود، گاه حسرت رفاقتهای بیدریغ و بیشائبه روزهای کودکی و نوجوانیات را میخوری. وقتی از رفاقت 20 سالهات با فلان کس یاد میکنی یا به کسی میگویی که از همسرت جدا نشدهای و هنوز به او وفاداری، چشم تنگ میکند که مگر چند سال میشود با کسی خوش بود. خیلی از دوستان قدیمیات یا زخمی و تنها به حال خود رها شدهاند یا مثل روح سرگردان به دنبال کالبد گمشده خود از لباسی به لباس دیگر درمیآیند، پیوندهای عاطفی به مویی بند است و هر رابطهای هنوز ایجاد نشده پیشاپیش محکوم به جدایی است. بدبینی، خودخواهی، تنوعطلبی و دمدمیمزاج بودن و از همه اینها مهمتر خستگی و بیحوصلگی ما آدمها را از هم دور کرده. زندگی سریع، پرهیاهو و بیرحم میگذرد و هیچ کس از خود نمیپرسد چرا تنهایی همدل لحظههای خالی اوست. رنج کشیدن و صبر کردن از یاد رفته است. مفهوم دوستی به امری نسبی، سیال و متزلزل بدل شده. دوست داشتن با اغراض و ناخالصیهای بسیار درهم آمیخته و مصداق دوستی یعنی «رفیق»؛ موجودی یک بار مصرف، هرازگاهی و بیاهمیت است. در این شرایط دردناک و تاملبرانگیز بیشتر از هر زمان دیگر نیازمند اندیشیدن و دانستن در باب دوستی هستیم. در چنین وضعیتی بررسی مساله دوستی، آن هم از منظر فلسفه اخلاق کاری تحسینبرانگیز است. ترجمه کتاب در باب معرفی اثر سیسرو (فیلسوف و خطیب نامدار رواقی) اولین تلاش آقای بهنام اکبری برای بازشناخت و مصرفی این پدیده ارزشمند در حوزه روابط انسانی است. آقای اکبری در مقدمه کتاب پس از ذکر تاریخچه مختصری از تاملات و نظریههای اخلاقی در باب دوستی، خط سیر آن را در تاریخ فلسفه و به ویژه فلسفه یونان دنبال می کند و با توضیحاتی در باب فلسفه اخلاق رواقی به معرفی سیسرو میپردازد. متن رساله در باب دوستی در قالب تریلوگ نوشته شده؛ شخصیت اصلی این رساله لایلیوس حکیم رواقی (شاگرد دیوژنس) است که درباره دوستی با دو تن دیگر به گفتوگو نشسته است. این دو اسکایولای پیشگو و فاینوس مورخند. این دو علاوه بر نسبت دوستی داماد لایلیوس حکیم هستند. متن رساله به زبان ادبی اما در عین حال ساده و روان ترجمه شده است. مشابه با آنچه آقای لطفی در ترجمه آثار افلاطون انجام داده. بنابر آنچه در مقدمه کتاب آمده است، اولین کندوکاوهای نظری در باب دوستی توسط افلاطون در رسائل اخلاقی او انجام شده، مفهوم دوستی در فلسفه اخلاق ارسطو قوام پیدا کرده، دامنه این بحث بعدها به فلسفههای رواقی و قرون وسطایی کشیده شده است و پس از رنسانس در آرای کسانی چون فرانسیس بیکن، مونتی دوباره مطرح شد.
دوستی حقیقی از نظر افلاطون دوستیای است که به خاطر خود نباشد؛ چرا که در این صورت، دوست داشتن خود است و نه دوست داشتن دوست، او در رساله لوسیس از مفهوم دوستی تعریف ایجابی ارائه نکرده بلکه دو اصل مخدوش کننده دوستی - یعنی منفعتطلبی و خودخواهی - را که هدف بسیاری از دوستیهاست مذموم شمرده است. و ....
متن کامل این نوشته را میتوانید در مجله«کتاب» از گروه مجلات همشهری بخوانید.