همه چیز خیلی ساده شروع شد . پسرکی در خیال نوشتن کتابی است که برایش آرزو شده، اما یک روز که از خواب بیدار میشود زیر بالش خود اسکناس درشتی پیدا میکند و گمان میبرد پدرش این پول را به او داده است اما پدر و مادرش اطلاعی از این موضوع ندارند و پسرک هم تمامی پول را خرج میکند. وقتی پولهای او تمام میشود تازه به این فکر میافتد کاش یک صبح دیگر که بیدار شود زیر سرش پول پیدا کند ولی این آرزویی بیش نیست تا اینکه دوباره اسکناسی نصیب او میشود . اینبار بدون فکر اسکناس را برنمیدارد و همهاش فکر میکند چگونه شده که اسکناسی دیگر یافته است . آنقدر میاندیشد تا پی میبرد با این پولهای بادآورده چه کند ! داستان « پولهای بالدار » نوعی تفکر است که راز پولهای بادآورده را به کودکان و نوجوانان میگوید و به آنها میآموزد که طمع و طمعورزی چیز خوبی نیست .