گروه انتشاراتی ققنوس | هراس های شهری: درباره مجموعه داستان «شهر یک نفره»
 

هراس های شهری: درباره مجموعه داستان «شهر یک نفره»

ویژه اعتماد 13/11/87

ویژه اعتماد 

فرمالیست های روس داستان را توالی طبیعی و انتزاع حوادث می دانند در حالی که پیرنگ حوادث را انتخاب و بازآفرینی می کند یعنی آن را گسترش می دهد. در پیرنگ اغلب زمان می شکند و ترتیب و توالی زمانی حوادث به هم می خورد و پیرنگ پرسش تازه یی را در ذهن خواننده برمی انگیزد. پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم می کند.1 ساختمان ماهرانه پیرنگ مستلزم توانایی پرورش حوادث درون یک اثر در یک سیر تحولی جالب و پویا است.2 چیزی که بعضاً در مجموعه داستان «شهر یک نفره» کمرنگ به نظر می رسد. 
«شهر یک نفره» عنوان اولین مجموعه داستان «مرجان بصیری» است که از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. 10 داستان این مجموعه کمابیش دارای ساختار و اتمسفر مشابهی هستند. اغلب داستان های بصیری در این مجموعه در فضایی ماتم زده و سرد می گذرد و به نظر می رسد فضای غالب داستان نویسی این روزها در نوع نگاه نویسنده به جهان داستانی شخصیت هایش تاثیر زیادی گذاشته است. داستان های بصیری بی شک جزء داستان های آپارتمانی هستند؛ داستان هایی که در فضای محدود یک آپارتمان رخ می دهند و شخصیت های داستانی هم به نوعی آپارتمانی هستند؛ شخصیت هایی کمابیش آشنا و گرفتار در ملال زندگی شهری. شاید به دلیل آشنا بودن و کلیشه یی بودن این شخصیت هاست که کاراکترهای اغلب داستان های «شهر یک نفره»، «قالبی» از آب درآمده اند. شخصیت ها به جز در یکی دو مورد نسخه بدل و کلیشه یی شخصیت های دیگر هستند و از خود هیچ تشخصی ندارند و غالباً در داستان تکرار می شوند و ردپایی در همه داستان های این مجموعه دارند. از این رو دیالوگ هایشان برای خواننده قابل پیش بینی است و طبق الگویی رفتار می کنند که خواننده حرفه یی با آن در متن هایی با نگاهی مشابه قبلاً آشنا شده است. این موضوع نشان می دهد نویسنده بعضاً چندان توفیقی در شناخت و نزدیک شدن به رفتار و زندگی شخصیت هایش نداشته است و داستان هایی از این دست به راحتی به ورطه تکرار می افتند و نخ نما از آب درمی آیند. شاید به همین دلیل، یعنی توفیق نداشتن نویسنده در پردازش و شناخت شخصیت هایش، باشد که بیشتر داستان های بصیری دارای پایان بندی نامنتظره هستند. پایان بندی نامنتظره بیش از آنکه نشان دهنده روشی برای برچیدن ختم داستان باشد، نشان دهنده پیرنگ نه چندان قرص و قایم آن است. آنجا که پیرنگ سر و شکل مناسب و قابل قبولی دارد، پایان بندی داستان خوب از آب درآمده است و در ساختار داستان به خوبی جا افتاده است. به عنوان مثال در داستان «آنها»، «شهر یک نفره» و «اژدها» که بهترین داستان های کتابند، «آنها» روایت مردی است که بعد از دوره یی بیکاری، کار عجیبی را قبول کرده است؛ کاری که صاحبکارش این گونه توصیفش می کند؛ «همین. باید حواست رو خوب جمع کنی. چهارچشمی مواظب باشی.» مرد نمی داند باید مواظب چه باشد، صاحبکار حالی اش می کند که او تنها باید روی صندلی بنشیند و حواسش را جمع کند. مرد تا پاسی از شب می نشیند و کوچه را دید می زند تا ببیند «چی» یا «کی» می آید. تنها نشانه یی که صاحبکار از کسانی که قرار است بیایند به مرد می دهد، این است؛ «ببین وقتی بیان خودت می فهمی.» در آخر داستان وقتی مرد از کار آن روزش فارغ می شود و به خانه خودش می رسد، متوجه آمدن آنها می شود. 
در این داستان واقعه یی نامنتظره و خارج از ساختار داستان رخ نمی دهد چرا که نشانه های آمدن و اتفاقی عجیب در خود داستان، هرچند ظریف، وجود دارد. «بصیری» به خوبی توانسته است زندگی ملال آور مردی را روایت کند که از سر ناچاری تن به کاری عجیب داده است. «آنها» هراس انسان را نشان می دهد؛ هراس صاحبکار که انگار مبتلا به پارانویاست و مرد هم کمابیش همین هراس را حس می کند و در انتهای داستان با آن روبه رو می شود. داستان «شهر یک نفره» هم داستانی است که در آن هراس و تنهایی زنی به تصویر کشیده می شود. «شهر یک نفره» روایت مینا، زنی است که می پندارد خانه شان «آن نور تند نارنجی» خانه همسایه شان را ندارد. به شوهرش می گوید؛ «خیلی روشنه. از خونه ما کوچیک تره عجب نوری داره.» وقتی مینا با زن همسایه آشنا می شود و با او به سفر می رود، رابطه یی بین آن دو زن شکل می گیرد؛ رابطه یی که با وجود کوتاه بودن مدت زمان آشنایی عمیق است آن هم به دلیل شکست و سردی تلخی که هر دو زن در رابطه زناشوهری شان حس می کنند. انگار هر دو ساکنان«شهر یک نفره» خودشان هستند. وقتی مینا، در آغوش زن همسایه آرام می گیرد هراس او از بازگشت به خانه اش، به پیله تنهایی اش، حس می شود. داستان «شهر یک نفره» به دلیل روایت و پیرنگ و شخصیت پردازی اش داستان خوبی است و خواننده را تا به انتها به همراه می کشد. داستان «اژدها» هم از نظر نوع روایت و نگاه نویسنده داستان خوبی است. اژدها نامی است که دخترک راوی به خیابان خلوتی داده است که او و مادر گوشه گیرش در آن زندگی می کنند؛ مادری که از «غریبه ها» می ترسد و دوست ندارد خودش و دخترش زیاد با مردم رفت و آمد کنند. کم کم این اژدها - خیابان- در تنهایی و خیالات دختر که راوی داستان است، جان می گیرد و دختر شب ها، دور از چشم مادر، در را به روی اژدها باز می کند و اژدها مثل جفت جدا افتاده از او می پیچد به تنش و گرمش می کند. پناه بردن به داستان «اژدها» سمبلی است از خسته شدن دختر از مادر مجنونش از خانه یی که سرد و متروک است. نمادی است از پناه بردن دختر به خیابان. 
اما در داستانی مثل «نارنجی» پایان بندی داستان چندان قابل قبول از آب درنمی آید. «نارنجی» داستان پسر و دختر جوانی است که انگار رابطه سردی دارند. دختر، پسر را ترک می کند و پسر متوجه می شود دختر در برنامه زنده تلویزیونی شرکت کرده است و راجع به نقاشی هایش توضیح می دهد و پسر را در آن برنامه بزرگ ترین مشوق و راهنمای هنری اش می داند. داستان پایان بندی نه چندان دلچسب و باورناپذیری دارد؛ دختر به پسر زنگ می زند و می گوید؛ «دو ساعت پیش یه مصاحبه از من پخش شد. زیر آرم شبکه نوشته بودن زنده. ولی زنده نبود. مال سه چهار ماه پیشه.» داستان نمی تواند پرسش های بنیادین را که در ذهن خواننده شکل می گیرد، پاسخ دهد و اینجا است که ضعف شخصیت پردازی و پیرنگ هر دو به عنوان دو سر یک الاکلنگ سر باز می کند. 
با وجود آنکه بیشتر داستان های کتاب دارای درونمایه یی هستند که نشان از دید نویسنده به آدم های شهرنشین این روزها دارد، آنجا که به دلیل شناخت کافی نویسنده از احوالات شخصیت های داستانی اش پردازش داستان دقیق بوده داستان خواندنی از آب درآمده. مثل دو داستان «شهر یک نفره» یا «آنها» اما آنجاها که نویسنده چندان توفیقی در نزدیک شدن به شخصیت های داستانش و به چالش کشیدن زندگی شان نداشته، نتوانسته آن درونمایه را بپرورد و شکوفا کند. از داستان های خوبی مثل «آنها» و «شهر یک نفره» و «اژدها» مشخص است که نویسنده استعداد خوبی در دیدن آدم ها و طرح ریزی داستانی خواندنی در یکی دو صفحه دارد و اگر نویسنده کمی سخت گیرانه تر و با توجه بیشتر به عناصر داستانی، زمان، روایت، شخصیت و پیرنگ داستانش را ارائه می کرد مطمئناً تعداد داستان های قابل تامل این مجموعه بیش از اینها می بود. 
 
پی نوشت ها؛------------------------- 
1- عناصر داستان نوشته جمال میرصادقی، ص66 
2- پایه های هنرشناسی علمی نوشته آونرزپس، ص 129 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه