گروه انتشاراتی ققنوس | مرزی ميان شوخي و جدي با نويسندگان بزرگ
 

مرزی ميان شوخي و جدي با نويسندگان بزرگ

مشاهده

منبع: روزنامه اعتماد 

شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸ 

..............................

رمان «همه تابستان بدون فيسبوك» روايت تودرتويي از مناسبات اجتماعي و سياسي ‌است. نويسنده در اين رمان از زاويه ديد «داناي كل محدود»، به شرح حال جامعه‌اي از جنس خيال مي‌پردازد كه يادآور كشور امريكاست.‌ نكته قابل تامل در اين رمان، پردازش و احياي شخصيت‌ نويسنده‌اي چون «آگاتاكريستي» است. البته نه خود نويسنده معروف جنايي بلكه تلفيقي از ذهنيت او و كارآگاهي به همين نام.

پوئرتولاس در اين رمان موفق شده است رگه‌هايي از ادبيات پليسي را در كالبد حوادثي از جنس وهم در هم تلفيق كند؛ حوادثي كه گاه از شدت پيش‌پا‌افتادگي مضحك به نظر مي‌رسند اما با تمام هويت ناچيزي ‌كه دارند مي‌توانند به راحتي با جان چندين انسان بازي كنند. روايت كلي رمان اين‌گونه است كه آگاتاكريستي كارآگاه پليس بر اثر خطايي كه مرتكب شده به منطقه‌اي تبعيد مي‌شود كه همه‌چيزش عجيب است. جايي به نام نيويورك اما نه آن نيويورك مشهور. اين شهر 98 فلكه دارد و فقط يك چراغ قرمز! تنها پرونده هميشگي اداره پليس گم شدن گربه ايراني يكي از اهالي ‌است و مهم‌تر از همه اينكه تلفن همراه در اين منطقه خط نمي‌دهد و اهالي به شبكه‌هاي اجتماعي دسترسي ندارند و به همين دليل ماموران پليس هركدام براي سرگرم‌كردن خود به كاري روي مي‌آورند. عده‌اي بافتني ‌مي‌بافند، برخي دارت پرتاب مي‌كنند، رييس هميشه به ماهيگيري مي‌رود و آگاتا كه شيفته ادبيات است باشگاه كتابخواني‌اش را مي‌گرداند. در چنين روزهاي يكنواخت و بي‌هياهويي‌است كه چند قتل به فاصله كوتاهي اتفاق مي‌افتد و اين مي‌شود آغاز تكاپوي بي‌پايان آگاتا در شهري بي‌درو پيكر و قانون‌گريز. طنز نهفته در اين رمان در قالب معرفي شخصيتي به نام «جيمزجويس» به عنوان قاتل و نقش او در بي‌ساماني‌هاي شهر بزرگ نيويورك، گرچه در فصلي نفس‌گير نوشته شده اما نشان از آن دارد كه نويسنده بدش نمي‌آيد كمي سر به سر نويسندگان مورد علاقه پيش ‌از خود بگذارد. به تعبيري مي‌توان گفت كه چهارمين رمان پوئرتولاس بيش از آنكه داستاني جنايي باشد، اداي ديني ‌است به تاريخ ادبيات جهان و شاهكارهاي بزرگي كه نويسندگان بزرگ نوشته‌اند. او در اين كتاب رمان‌هاي بزرگي را كه احتمالا همه ما آنها را خوانده‌ايم از زاويه ديد ديگري به تصوير مي‌كشد و البته در اين راه از شوخي با نويسندگان بزرگ ابايي ندارد. پوئر تولاس در اين رمان علاوه بر ايجاد حس تعليق مخصوص ادبيات پليسي، به جذب هرچه‌ بيشتر خواننده عام هم توجه داشته چون كارهاي پيشين او تا حد زيادي به لحاظ استفاده از تكنيك‌هاي متداول داستاني، با كار مورد بحث تفاوت دارند.

گرچه ساخت شعرهاي خيالي پيش از نويسنده توسط نويسندگان ديگري چون ماركز و استر و... امتحان شده و پوئرتولاس نفر اول در ساخت شهري خيالي به نام نيويورك نيست اما بايد گفت كه موفقيت و جسارت او در ارايه تصويري ديگرگون از اين شيوه‌داستاني قابل ستايش ‌است. يكي ديگر از خوبي‌هاي اين رمان، تعدد شخصيت‌هاي مختلف و رنگارنگ است كه به زعم زياد بودن، اصلا زيادي به نظر نمي‌رسند. رمان پيوندي زنجيروار در ساخت شخصيت‌ها و وقايع داستاني دارد؛ موضوعي كه باعث مي‌شود رويدادهاي روايي به تسلسل ذهني مخاطب ضربه‌اي وارد نكنند و با ضرباهنگي منظم پيش بروند. همه تابستان بدون فيسبوك به شكلي ديگر، هجويه‌اي براي بخشي از دنياي بي‌هويت مجازي هم هست. جهاني كه داراي دغدغه‌هايي عميق نيست اما به عنوان بخشي از بدنه زندگي امروز مطرح شده است. طنز نهفته در اين رمان و همچنين شيوه‌گويش بعضي شخصيت‌ها براي پيش‌برد داستان كه البته در ترجمه هم خوب از آب درآمده، از بخش‌هاي قابل‌توجه ديگر درباره اين رمان‌ است. رماني كه با تمام قطور بودنش اصلا خواننده را خسته نمي‌كند و به راحتي قابل هضم ‌است. نام بردن دو پهلو و طنزآميز از چهره‌هايي كه در تاريخ ادبيات جهان ماندگار شده‌اند نشان مي‌دهد كه نويسنده اين رمان، كارهاي اسلاف خود را اززاويه‌ديدهاي گوناگون مورد مطالعه قرار داده و نويسندگان محبوبش را به گونه‌اي ديگر مورد ستايش دوپهلو قرار داده است: «مارگارت ميچل فقط يك بار در زندگي‌اش نوشت. تنها يك كتاب. وقتي آدم با چنين موفقيتي روبرو مي‌شود، وقتي هيجان خلق جزيياتي از شخصيت‌ها را تجربه مي‌كند كه از روي كاغذ فراتر مي‌رود تا روي نگاتيو فيلمي چاپ شود كه به بخشي از ميراث سينمايي جهان تبديل شده، چطور مي‌تواند چنين تجربه‌اي را تكرار نكند؟ فيلمي كه باعث ريختن چندين تن اشك در تقريبا سراسر جهان و در پيشرفت كارخانه‌هاي توليد دستمال كاغذي سهيم بوده. چطور در همين نقطه متوقف مي‌شود و اين منگي و تحير را دوباره تجربه نمي‌كند؟...» رمان همه تابستان بدون فيسبوك، رماني براي همه است. رماني كه هر خواننده از هر طيفي مي‌تواند به راحتي با آن كنار بيايد و لذت ببرد.

جهان نويسندگي پوئرتولاس به گونه‌اي است كه گاه به‌شدت به مرز محاوره نزديك‌ مي‌شود و خواننده احساس مي‌كند رودررو با يك دوست صميمي در حال گفت‌وگوست. گنجاندن نظرگاه‌هاي شخصي در كنار نقد و تحليل وقايع ادبي، گرچه گاهي جنبه‌اي فخرفروشانه به خود مي‌گيرد و رمان را به تريبوني براي اظهارنظرهاي شحصي مبدل مي‌كند اما سويه ديگر آن، اعتماد هرچه ‌بيشتر مخاطب به جهان ذهني نويسنده است: «من اغلب درباره ‌آن فكر مي‌كنم. مثل همه داستان‌هايي كه پشت نوشتن قصه‌ها وجود دارد. داستان‌هاي مردان و زناني كه روزي در اتاقي كوچك، در قطار، جلو ماشين تحرير يا تلفن همراه به دست در مترو دست به قلم شده‌اند تا رمان‌هايي بنويسند كه براي هميشه در مجموعه منتخب ‌كتاب‌هاي منتشرشده باقي بمانند زيرا هميشه داستاني شگفت‌انگيز و جذاب پشت كتابي محبوب قرار دارد: اينكه چطور نوشته‌ شده است؟» رمان تمام تابستان بدون فيسبوك، با ترجمه ابوالفضل‌الله‌دادي و كاري تازه از انتشارات ققنوس، گرچه رماني درجه يك و خالي از اشكالات فني نيست اما از آن كارهايي هم نيست كه سخت‌خوان بودنش به فاصله هرچه‌ بيشتر خواننده و كتاب منجر شود. ايجاد لحظه‌هاي ناب داستاني در كنار شخصيت‌پردازي‌هاي دقيق و حساب‌شده، مخاطب را در لذتي از خواندن فرو مي‌برد: «آگاتا بعد از ناهار يادداشتي در دفترش ديد. ژاكوب دولافون پيغامي به متصدي پذيرش كلانتري داده و در آن خواسته بود خانم پليس به چوب‌بري برود. همان‌طوركه سوار ماشينش مي‌شد با خودش گفت: «بهم زنگ زده كه دوباره ببيندم» براي «اسكارلت‌اوهارا» لباس‌هاي زيبا و چهره‌اي بشاش بهترين سلاح بود تا سرنوشت را تغيير دهد و اشلي را عاشق ‌كند...» اين بخش از رمان كه يادآور رمان بزرگي چون «بربادرفته است» نه تنها به خوبي در پيشبرد رمان خوب عمل مي‌كند بلكه خواننده را يك‌بار ديگر ترغيب مي‌كند سري به جهان اين اثر بزرگ بزند، همان‌گونه كه اين حس درباره ديگر كارهاي مورد اشاره او در اين رمان هم صدق مي‌كند.

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه