روزنامه شرق ـ 3 آبان 1396
مرتاض در جالباسی آیکیا
«سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» رمانی است از رومَن پوئرتولاس، نویسنده فرانسوی، که با ترجمه ابوالفضل اللهدادی در نشر ققنوس به چاپ رسیده است. این رمان که اولین رمان پوئرتولاس است و در سال ٢٠١٣ منتشر شده است، چنانکه از عنوانش هم برمیآید رمانی است طنزآمیز؛ رمانی درباره یک مرتاض هندی که قرار است سفری دوروزه از هند به پاریس داشته باشد اما این سفر او را به چهارگوشه اروپا میکشاند. آنطور که از مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی کتاب برمیآید، «سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آيكيا گیر افتاده بود» در زبان اصلی ابتدا با تیراژی پایین منتشر شده بوده، «اما اکنون بیش از سیصد هزار نسخه از آن در فرانسه به فروش رفته» و «بسیاری از ناشران خارجی بدون خواندن کتاب و تنها با توجه به عنوان و خلاصهای که از داستان کتاب منتشر شد حق کپیرایت آن را خریدهاند.» در این مقدمه به نقل از مصاحبه پوئرتولاس با روزنامه فیگارو درباره مسیر دشواری که پوئرتولاس طی کرده تا سرانجام اولین رمانش منتشر شده، آمده است: «تا پیش از انتشار این کتاب، دستنوشتههایم را برای ناشران میفرستادم و آنها ردشان میکردند و من بدون اینکه سرخورده شوم داستان دیگری مینوشتم. در جالباسیای که البته مارک آن آیکیا نیست، سه نسخه از هفت دستنویس اخیرم را نگه داشتهام که بارها آنها را ویرایش کردهام.» در پشت جلد ترجمه فارسی رمان «سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» در توصیف این رمان میخوانیم: «اینکه از کشور جهانچندمیات بیرون بزنی برای خرید در پاریس، اینکه پول خرید را از کمکهای مردمی گرفته باشی، اینکه مردم و خودت لحظهشماری کنید برای بازگشت، اینکه در پاریس اتفاقهایی پیشبینینشدنی بیفتد و ناچار سر از بریتانیا و اسپانیا و کشورهای درجه یک دیگر درآوری، سرانجام اینکه با چند مهاجر غیرقانونی همسفر شوی و... . اینها همه نمادند، نمادهایی که نویسنده با چیرهدستی انتخاب و لابهلای متن مخفیاش کرده تا از فرصت قلم طنزگونهاش استفاده کند برای خواندهشدن، برای دیدهشدن. برای مخاطبان فرانسوی و بریتانیایی و اسپانیایی و کشورهای دیگر، مرتاضِ پوئرتولاس حرفها دارد؛ مخاطبانی که اکنون ماجراهایش را به بیش از سیوهفت زبان در سراسر جهان میخوانند.»
آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی است از این رمان: «آژاتا شاترو در تمام راجستان به این صفت مشهور بود که شمشیرهای خمیده شعبدهبازی را میبلعد، خردهشیشههای شیرین اما بدون کالری را میخورد، سوزنهای تقلبی توی دستهایش فرو میکند و تردستیهای دیگری انجام میدهد که تنها خودش و پسرعمههایش رازهای آنها را میدانستند. او این کارها را قدرتهای جادویی نامیده بود تا مردم را مجذوب کند. در نتیجه مرتاض ما برای پرداخت کرایه تاکسی که ٤٥/٩٨ یورو شده بود همه پولی را که برای اقامتش همراه داشت یعنی اسکناس ١٠٠ یورویی تقلبیای که تنها یک طرفش چاپ شده بود، با قیافهای بیخیال به سمت راننده گرفت تا به او حالی کند میتواند بقیه پول را برای خودش نگه دارد. در حالی که راننده اسکناس را در کیفش میگذاشت، آژاتا شاترو با انگشت حروف بزرگ زردرنگ آی-ک-ی-ا را که با غرور بالای ساختمان آبیرنگ نشسته بود نشان داد و حواسش را پرت کرد. راننده آنقدر سرش را به سوی آسمان بالا نگه داشت تا مسافرش توانست با چابکی کشی نامرئی را که انگشت کوچکش را به اسکناس سبزرنگ وصل میکرد بِکِشد. در عرض ده ثانیه، پول دوباره توی دستهای صاحب سابقش بود.»