شاید یکی از ویژگیهای هر حضوری در سرزمین عجایب فرآیند جستجو برای کشف باشد؛ رمان « من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه » با تکیه بر فرم روایتهای پسامدرن هم در زبان و هم در محتوای فرمِ خود، برپایه ی همین فرآیند جستجو و کشف، مخاطب را تا دقیقههای آخر به همراهی مضمون اثر با خود به خوبی همسفر می کند.
روایت به شیوهی داستانهای غنایی و از طریق روایت محدود اول شخص به ذهنی که کمینه گراییاش محدود به ذات روایتهای روانی درونگراست و شخصیت را به منزلهی نوعی حالت ذهنی تبیین و تعریف می کند، شبیه آنچه که در رمانهای مدرن از جمله «وجدان زنو» به عنوان یکی از پایهایترین این گونه روایتها و سپس اخلافش همچون جویس نگارههای ذهنیتگرا انسان تنها مانده با خود را با ذهنیت منفرد درونی خود، با نگاهی به نظریهی روانکاوی فروید از طریق گوش سپردن به واگویههای ذهنی راوی در خصوص خود و همچنین نقب زدن به روایتهای دوران کودکیاش هم وامی کاود و هم منتقدانه به طنز می کشاند؛ و هم با نقدی اجتماعی به دورهی مهمی از تاریخ معاصر که نوستالژیاش را بیشتر در فضای ذهنی کودکیهامان خواهیم یافت میپردازد.
فروید همواره به عنوان مرجع و منبع مهمی برای داستاننویسان مدرن مبدا خلق ذهنیتهای منحصر، متفاوت و متضاد بوده و هست؛ ساز و کار روابط علی و معلولی قائم به ذات خود داستان از طریق نیمنگاهی به نظریهی فروید منطق درونی خودش را به خوبی تفسیر می کند و قابل فهم و حتی توضیحپذیر میشود؛ به گونهای که در مجرای نظر به نظریهی فروید فهم عجیبی سرزمین عجایب قابل درک و تفسیر خواهد بود و به علاوه لذت فرآیند کشف را تقویت خواهد کرد.
در سرزمین عجایبِ «من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه» هر فصل کتاب مثل یکی از همین بیسکوئیتهایی که میخوریم و قد میکشیم و یا برعکس اندازهی کوچکی پیدا میکنیم با شگردهای روایی مختلفی که نظریههای ادبی متعدد در خصوص پسامدرنیسم تفسیرکنندهی آنهاست روبهرو هستیم؛ یکی از این بیسکوئیتها طنز است: طنز به دو شکل زبانی و فرمی، به درستی و تقریباً با نسبت قابل قبولی که نه داستان از شوخ و شنگی جذابش بیفتد و نه رنگ و رگههایش فراموش شود. با نظر به این ویژگی داستانهای پسامدرن که نگارش بازیگوشانه دارند و هجو به منزلهی صناعتی راهبردی است، موفق عمل کرده است و شاید بتوان گفت اساساً پایهی روایت را بر خود استوار کرده است.بازیهای زبانی، وارونگیهای مفاهیم عادت شده، بینامتنیت، جایگزینی ایماژ به جای روایت و درآمدن مفهوم واقعیت به منزلهی موضوعی مناقشهپذیر و نه مفروض که ویژگیهای دیگر داستانهای پسامدرن است را میتوان به ترکیب نسبتاً متعادلی در سرزمین عجایبِ این جای خیلی عجیب یافت و عمدتاً همین تعادل فرمی، روایی و محتوایی است که فرآیند کشف را برای مخاطب دوستداشتنی میکند و آن را به تجربهای بیبدیل و به یادماندنی بدل. جدای از اینها زبان شعرگونه یا به عبارتی زبانی که با شعر بیگانه نیست تجربهی خوانش لذت باری را برای مخاطب به ارمغان میآورد که هم شوخ و شنگ است وهم تر و تازه؛ با این همه رمان «من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه» در شخصیتپردازی خود به کار رنگآمیزی و بعد دادن به شخصیت اصلی پرداخته و اگرچه از این رو بسیار موفق بوده اما این توفیق در خصوص شخصیت فرعی یا شخصیت مکمل شخصیت(همسر راوی) تا حدودی کمرنگ است و میتوانست رنگ و لعاب و از آن سو ابعاد بیشتری داشته باشد. در مجموع میتوان گفت رمان «من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه» ما را به سرزمین عجیبی میبرد که لذت کشف و جستجو را عمیقاً ادراک خواهید کرد و در ذائقهی ادبی خود به عنوان طعمی ویژه و منحصر در حافظه ثبت. رمان «من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه» نوشتهی فرید حسینیان تهرانی، در 160 صفحه توسط انتشارت هیلا منتشر شده است.
* کلیهی ویژگیهای مربوط به داستانهای پسامدرن اشاره شده در متن، از کتاب «داستان کوتاه در ایران» نوشتهی حسین پاینده استخراج شده است.