«... نمیدانم برای چی این را گفته بودم. شاید درس دادن ادبیات زندگی و اختیار آدم را ازش میگیرد. شاید من و باد و پنجره درددلهایی با هم داریم که تمام نشدنی است. شاید هم میخواستم بهش بفهمانم در حد و اندازه پرسیدن این سوال نیست...»(صفحات10 و 11 داستان). هنوز هم که هنوز است، فضای اجتماعی شهرستانها با فضای تهران پایتخت تفاوتهای معناداری دارد. جوّ اجتماعی در شهرستانها شاید در 2 تا 3 دهه پیش تهران متوقف شده است. ساختار و ریخت شهرها شبیهتر است تا رفتارها و منشهای آدمها. باهم بودن، خون گرم بودن و البته سر در کار یکدیگر داشتن. ظاهراً، این سبک زندگی در دهه های 20 و 30 هم همین طور بوده است؛ داستان اپرای مردان سبیل استالینی رمانی است که بخش های مهمی از آن از حال و هوای شهری برخوردار است اما نه در تهران امروز که در تهران شصت سال پیش می گذرد. در بحبوحه کودتای 28 مرداد 1332که همچون داغی بردل مردم امیدوار آن روزگار نشست و هیچگاه التیام نیافت.
محمداسماعیل حاجی علیان از نویسندگان جوان و پرکار این سالها بوده که رمانهایی با حال و هوای گوناگون به خوانندگان ادبیات داستانی ارائه کرده است. تازه ترین رمان او اما اثری است با تمی تاریخی که به گفته نویسنده حاصل گرایشی شخصی به تاریخ معاصر ،مخصوصا مقطع کودتای 28 مرداد بوده است. دورانی که به زعم او چنان که باید در ادبیات داستانی منعکس نشده و ضرورت پرداختن به این واقعه مهم تاریخ معاصر به ویژه در این ایام که بحث مذاکرات هسته ای در میان بوده توسط این نویسنده بسیار احساس شده است. احساسی که باعث شده قلم بگیرد تا داستانی را با مایه های تاریخ معاصر روایت کند برای اینکه تلنگری باید برای خوانندگان که تاریخ تکرار می شود و باید از آن درس گرفت.
رمان در سه فصل و براساس سه نگاه به این واقعه شکل گرفته است. فصل اول (بختِ توران شاهی)، در توایل دهه سی و با ماجرای سور و سات عروسی توران شاهی آغاز می شود:«... آشور محمد شادمان فریاد زد: «بختم باز شد!» آن قدر که همه مردم آبادی از خانههاشان زدند بیرون و دنبال صدا به گندمزار رسیدند. اوشانان کنار آشور محمد ایستاده بود و به سنجاق قفل شده بر پوستش نگاه کرد و بعد به آشور محمد و مردم. سرش را زیر انداخت و دوباره اَویاس [به آه همراه یأس میگویند] کشید.»(صفحات 12 و 13 داستان).
در ادامه داستان به تهران بازمی گردد. آبنوس همسر شاعر و تودهای توران شاهی، قهرمان و راوی بخش اول داستان، به خانه همسر در خیابان ری میآیند و همان ابتدا 3 نظامی را که به حزب توده گرایش دارند، در خانه خود پنهان میکنند و در هجوم مأموران امنیتی رژیم، به خیابان چراغ گاز فراری شان میدهند. آبنوس و توران دستگیر و به زندان میروند و تلاش میکنند در خلال شکنجه، نشکنند. نماد هویت واقعی آنان، اوشانان است: «...یاد اکبر نژاد و قصه اوشانانش افتادم که آخر عمری اوشانان نگذاشت آشورمحمد آزادش کند.» (صفحه 40 داستان). پس از مدتی که آنان به گناه کرده و نکرده خود اعتراف نمیکنند، آبنوس اعدام میشود. سرنوشت توران مانند سرنوشت اوشانان داستان میشود؛ آزاد اما حیران: «...هنوز شش ماه از زندگی مشترکم با آبنوس نگذشته بود که آبنوس تیرباران شده بود و من هم نه ماه آزگار توی سلول انفرادی بودم... خوشحال گفتند سازمان افسران حزب از بین رفته و مهرههای سوختهای مثل من که نه توی سازمان افسران کارهای بودم و نه توی حزب جایگاهی داشتم، تهدیدی برای اعلیحضرت همایونی و ملت ایران محسوب نمیشوم. » (صفحه 59 داستان). او هم مانند سایر تودهای های همعصرش سرخورده میشود: «...حرف آبنوس توی گوشم جاخوش کرده بود: «سیاست بچه بازی نیست که یکی قهر کنه و بخواد مردم بیان دنبالش تا برگرده سرصندلیش. باید صندلی رو هرطور شده نگه داره کسی که شخص اول سیاست میشه!» (نقل به مضمون از صفحات 62 و 63 داستان) و در دی ماه 1334 به تبعیدگاه دکتر راستی [مصدق] – که تودهای ها به او دل بسته بودند - در احمدآباد میرود و بالاخره، به خیانت آنان علیه کابینه او پیمیبرد. توران، دکتر راستی را مقصر بروز رویدادهای ناگوار زندگیاش میداند و میخواهد او را ترور کند. به احمدآباد میرود: «...من دیگر از حزب بریده بودم و فقط برای گرفتن آدرس دکتر راستی به جلسه حزب رفته بودم ... انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته باشد.»(صفحات 64 و 65 داستان). اما میان مرز ترور و فرار: «...وقتی داشتم کمری را پرت میکردم، نامه آبنوس هم با کمری پرت شده بود. نمیدانم برای چی مثل دیوانهها لای درختها دنبال نامه میگشتم ... چشمم روی نامه مانده بود که آخرین دست خط آبنوس روی قایق کاغذی محو میشد و کاغذ را سیاهی میگرفت. نشستم روی زمین و به اندازه سه سال گریه کردم».
فصل دوم رمان با عنوان بخت اصغر خالدار ، نویسنده به سالهای انقلاب اسلامی می رود، اما در عین جال رجعت هایی به کودتای 28 مرداد از زاویه ای دیگر دارد. این فصل نیز همانند قسمت اول آن به شیوه روایت اول شخص نوشته شده است. در این فصل سرنوشت عموی یکی از شاگردان تورات شاهی روایت می شود که عناصر ساواکی تعلیم دیده در خارج از ایران است و با ژنرال هایزر به ایران آمده است. سالها قبل کارگر کارگاه بلندیانها بوده که عمال بریتانیا بودهاند و حالا در ردای جاسوسی بلندپایه دستیار ویژه برژینسکی، رئیس شورای امنیت ملی وقت آمریکا برای رصد جریانهای مربوط به انقلاب ایران است.
حاج علیان نویسنده ای است که عناصر بومی زادگاه خود را همواره در داستانهایش به اشکال گوناگون به خدمت می گیرد و بر غنای کار خود می افزاید. در این رمان نیز آنجا که نیاز داشته داستان را به شهرستان ببرد، از اقلیمی استفاده می کند که به واسطه اشراف بر جنبه های زبانی و فرهنگی می توانند آن ها به شکلی غیر تحمیلی مورد استفاده قرار دهد.
داستان به صورت موازی به نقل این رویدادها و زندگی و عاشقشدن او در شهرستان سنگسر، میپردازد که در مسیری غلط و به قولی از بد روزگار قرار میگیرد. توصیفات نویسنده از زبان اصغر خالدار، پرده از نیرنگ بریتانیاییها و آمریکاییها در کودتای 28 مرداد 32 و بهرهگیری از تجارب آن در به شکست کشاندن انقلاب اسلامی بهمن 57، برمیدارد که ریشه در نفت دارد. به قول اسفندیار برادر اصغر:«...امان از این درد! تو فهمیدی نفت به درد می خوره، ولی بزرگترا عین خیالشون نیست. یکی نشسته بشکه بشکه نفت مردمو داره میبره و تفم کف دستشون نمیندازه!»(صفحه 103 داستان). نویسنده داستان، علاوه بر تأکید به این ثروت ملی، ثروتی پنهانی که همان ثروت فرهنگی و لهجه و اصطلاحات روح نواز سنگسری و سمنانی است، به رخ خوانندههایش میکشاند؛ از غذاهایی که با بادمجان پخته میشوند تا مجموعهای زیبا از اصطلاحات کلامی و زبانی در این شهرستان. بهکارگیری زبان و نثری شکسته در داستان که در کمتر داستان ایرانی میتوان سراغی از آن گرفت:«...فصل بادمجان سمنان بود و هر وقتی توی خانه غذایمان به بلای خانمان سوز بادمجان گرفتار میشد، پدرم ترش میکرد و لیچار بار مادرم میکرد و خواهرم را دستوپاچلفتی میگفت و زن داداشم را کردک [زبر و زرنگ]. اسفندیارمان نان و ماست چکیده میخورد و من نان خالی سق میزدم، ولی خودشان آن چنان لذتی از بادمجان میبردند که انگار گوشت آهو بره باشد. زن بودن و مرد بودن توفیرهای زیادی دارد که یکیاش همین آفت بادمجان است.» (صفحه 126 داستان).
حاج علیان با کنار هم قرار داردن این روایت ها در واقع از نقش تاریخی مشابه انگلیس و آمریکا در خلاف جهت خواست و آرمانهای مردم این پرده برمی دارد. رمان حاضر اثری ست خوشخوان با زبانی به دور از پیچیدگی و برخوردار از روایتی داستانگو که کم و بیش مبتنی بر شیوه های کلاسیک داستان گویی ست؛ اما در پایان و فصل سوم، نویسنده به شیوه آثار نامتعارف از خواننده دعوت می کند تا او روایت کند.