با وجود گذشت یک نسل از مرگ ساموئل بکت ، او هنوز یکی از بزرگان ادبیات و نمایشنامهنویسی قرن بیستم به شمار میرود . آنچه کار را برای منتقدان بکت دشوار میکند این است که او همچنین یکی از نیرومندترین اسطورههای ادبی قرن پیشین است . بکت ، همانند دیگر « مدرنیستها » ، در ابهام و دشواری پرآوازه است ؛ با وجود این ، هنر او به شیوههایی بینظیر فرهنگها را درنوردیده است . واژه « بکتی » حتی میان آنان که چندان چیزی از بکت نمیدانند طنینانداز است و چشماندازی تیره و دلگیر توأم با طنزی گزنده را در ذهن میکند : ولگردانی آس و پاس که بر صحنه عریان نمایش در انتظارِ هیچ جانشان به لب رسیده است . واژه بکتی همچنین یادآور بیبرگ و باری و کمینهگرایی ادبی ، به همراه کشش بیرحم و کالبدشکافانه به عریان کردن ، برملا نمودن و جستجوی مغزها و جوهرهاست. بخشی از دلیل رخنه کردن بکت به فرهنگ عامه به نفوذ بیهمتای او در عرصه نمایش بعد از جنگ جهانی دوم مربوط است . تصاویر نمایشی او از چنان جنبه دیداری و ملموسی برخوردارند که به تحقیق نمونه آن را نزد هیچ یک از شاعران و نمایشنامهنویسان نوپرداز نمیتوان یافت . کتاب « روایت ذلت » در 231 صفحه راهی بازر نشر شده است .