کتاب «دیوار» رمانی جذاب و ژرف است، هشداری که هنرمندانه روح خواننده را لمس میکند تا یک نفس خوانده شود و برای همیشه چون خاطرهای تأمل برانگیز در ذهن او برجای بماند. دیوار، نفوذناپذیر و نامرئی، ناگهان قد علم میکند و دنیا برای راوی یکی از جذابترین و ژرفترین رمانها دوپاره میشود. آن سوی دیوار همه چیز چون تصویری ابدی متوقف است و در این سو جهانی ناشناخته است و زنی تنها. «امروز، پنجم نوامبر، نگارش گزارشم را آغاز میکنم. تا آنجا که مقدور باشد همه چیز را کاملاً دقیق خواهم نوشت. هر چند حتی نمیدانم که امروز به راستی پنجم نوامبر باشد. زمستان گذشته حساب چند روز از دستم رفت. و نمیدانم امروز کدام روز هفته است. البته خیال نمیکنم این چندان مهم باشد. مأخذ گزارشم یادداشتهای کوتاهم هستند. کوتاه از اینرو که هرگز فکر نمیکردم روزی دست به نگارش چنین گزارشی بزنم. میترسم که خیلی چیزها در خاطرم نقش دیگری گرفته باشند تا واقعیت. بگذریم که همه گزارشها چنین نقصی دارند. انگیزه من برای نوشتن شوق به نویسندگی نیست، بلکه چنین پیش آمده است که اگر بخواهم عقل از کف ندهم باید بنویسم. آخر اینجا هیچ کس نیست که با من همفکری و غمخواری کند. من تنهای تنها هستم و باید بکوشم ماههای بلند زمستان را تاب بیاورم چرا که...»