به گزارش روابط عمومی گروه انتشاراتی ققنوس روز یکشنبه 8 دی 98 جلسه رونمایی کتاب «آفاق فکرت در سپهر فطرت» گفتگوی حامد زارع با غلامرضا اعوانی همراه با تجدید چاپ دو کتاب «آفاق فکرت در سپهر سنت؛ گفتگو با حسین نصر» و «آفاق فکرت در سپهر معرفت؛ گفتگو با غلامحسین ابراهیمی دینانی» در كافه كتاب ققنوس برگزار شد.
در اين مراسم رضا داوري اردكاني، غلامرضا اعواني، شهين اعواني، منوچهر صدوقي سها، حامد زارع به عنوان سخرانان جلسه و همچنين در بين حضار دكتر محمدرضا زائري، دكتر سيد سلمان صفوي، دكتر حسين خندقآبادي، دكتر مالك شجاعي جشوقاني، سروش صحت و جمعي از اصحاب رسانه حضور داشتند.
ابتداي جلسه حامد زارع محقق، نویسنده و روزنامه نگار حوزه فلسفه و اندیشه سیاسی سخراني خود را اينطور آغاز كردند:
پس از سخراني حامد زارع فايل صوتي اختصاصي حسين نصر فیلسوف و متأله سنتگرای ایرانی و استاد علوم اسلامی پخش شد، متن پيام به شرح زير است؛
برای این بنده جای نهایت خرسندی است که قبلا از راه این گفتار، از دور، سلامی خدمت همه دوستانی که گرد هم آمدهاند عرض کنم و برای همه دعای سلامتی و توفیق از درگاه خداوند انجام دهم. خیلی خوشحالم که آقای حامد زارع که جوانی کوشا، پرکار و صدیقی در کارهای علمی هستند، توانستهاند کتاب جدید و تازهای را مبتنی بر گفتگویشان با دوست عزیزم آقای دکتر غلامرضا اعوانی به طبع برسانند. اولا از ایشان تشکر میکنم که کتاب «آفاق حکمت در سپهر سنت» خود بنده را تجدید چاپ کردهاند و امروز قرار است چاپ سوم آن رونمایی شود. ولی بیش از همه خوشحالم که ایشان به دنبال گفتگو با آقای دکتر اعوانی رفتند و ایشان هم پذیرفتند و کتاب «آفاق فکرت در سپهر فطرت» اکنون به حلیه طبع آراسته شده است.
بیشتر دوستان میدانند که بنده صله دوستی و مودت طویلی با آقای دکتر غلامرضا اعوانی دارم. در سال 1964، هنگامی که در دانشگاه آمریکایی بیروت، درس اسلامشناسی میدادم، ایشان در کلاس بنده حضور یافتند و از آن وقت به بعد، صله عمیق علمی، فکری، روحی و انسانی بین ما وجود داشته و دارد. ایشان خدمات بسیار ارزندهای به فلسفه اسلامی و حکمت و معارف عقلی نه تنها در ایران، بلکه (در عرصه) معارف عقلی اسلامی انجام دادهاند. سفرهای متعدد بینالمللی و داخلی، سخنرانیهای گوناگون و کلاسهای درس بیشمار، ثمر این دانش بسیار ارزندهای است که ایشان به عنوان ولی از جانب حق در قلب و فکر خود جای دادهاند.
مخصوصا میخواستم این نکته را متذکر شوم که چندین سال است به ایشان فشار میآورم که بیشتر به نوشتن آثار بپردازند. به این دلیل که قلمی توانا دارند و با وضوح و روشنی میتوانند مسائل مشکل فلسفی و عرفانی و حکمی را بیان کنند. خوشحالم که این نصیحت بنده را پذیرفتند و در دو – سه سال گذشته چند کتاب مهم به قلم ایشان تحریر شده و به دست ما رسیده است. امیدوارم که این کتاب جدید (نیز) یک خدمت مهم در بهتر شناساندن افکار عمیق فلسفه سنتی و عرفان و حکمت ما، هم در خود، هم در تقابل با تفکر غربی و چالشهایی که اکنون جامعه اسلامی از لحاظ فکری با آن روبرو است، باشد.
برای همه شرکتکنندگان در این جلسه آرزوی سلامتی و توفیق میکنم و از درگاه خداوند متعال خواهانم که همواره در ایران، مشعل حکمت و فلسفه و عرفان و دانش راستین روشن و تابان نگاه داشته شود.
والسلام علیکم
در ادامه به علت حاضر نبودن استاد ديناني فيلسوف ايراني فايل صوتي اختصاصي كه ارسال كرده بودند پخش شد، متن پيام به شرح زير است؛
آفاق فكرت و آفاق معرف كلمهاي زيبا، اين كلمه مختص از قرآن كريم است، خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ» ما آيات و نشانههاي خود را در آفاق و در درون خودتون به شما نشان ميدهيم. آفاقي كه خداوند آيات خودش را به انسان نشان ميدهد حكمت است. و دو كتابي كه شامل گزارشهاي بنده و حكيم بزرگ آقاي دكتر اعواني يكي از كارهاي خوبي است كه در ترويج حكمت كه آفاق الهي است موثر است.
اميدوارم اين كتابها ادامه دار باشد چون كشور ايران، كشور حكمت است و از زمان باستان تا حالا روزگاري كه در جايي حكمتي نبوده در كشور ايران حكمت بوده و كشور حكمت باقي خواهد ماند.
بعد از صحبتهاي استاد ديناني آقاي رضا داوري اردكاني فیلسوف و متفکر ایرانی ادامه دادند : آقای زارع کارهای خوبی کردند و مجموعه گفتگوهایی با افرادی انجام دادند که با وجود اختلافاتی که دارند اما با یکدیگر قرابت و هم سخنی دارند. رابطه من و اقای اعوانی یک رابطه خاص است و من هم مثل اقای نصر امیدوارم که آقای اعوانی بیشتر بنویسند. یک روز در جایی از فضائل ایشان میگفتم و یکدفعه کسی گفت مگر شما باهم اختلاف نظر ندارید و من پاسخ دادم: عالم فلسفه بر پایه اختلاف است و در فلسفه دو نفر را پیدا نمیکنید که باهم اتحاد نظر داشته باشند. اقای اعوانی افلاطونی هستند، ایشان با افلاطون تفکر میکنند و مأنوس هستند و ایشان را اسوه تفکر میدانند. فلسفه لفظ نیست، درد است و در جان قرار دارد. فیلسوف دردمند است. من ارسطویی هستم اما نه به اندازهای که اعوانی افلاطونی است. اختلافات جدی میان ارسطو و افلاطون وجود دارد؛ رابطه من و اعوانی هم به نوعی رابطه ارسطو و افلاطون در مقیاس خودمان است. بنده در این سالها به علوم انسانی توجه داشتهام و یکی از موارد اختلاف من با آقای دکتر اعوانی نیز میتواند همین باشد. البته این اختلاف به معنای تقابل نیست. در هر صورت بنده بیشتر به سیاست و جامعه توجه داشتهام و این مسائل را بیشتر اظهار کردهام و این مربوط به تاریخی فکر کردن است و همچنین این مسئله به تازگی شروع نشده و همیشه اینطور فکر کردهام.
یک سال در آمریکا سعی کردم کتابی در فلسفه معاصر بنویسم که نتوانستم، چون ذهنم مشغول مسائل زمان بود و البته فلسفه معاصر را به این دلیل انتخاب کردم که به مسئله زمان توجه داشت و آثار آنها را برای این میخواندم که بتوانم یاد بگیرم که چطور به مسائل زمان توجه کنم.در هر صورت بنده از جوانی به مسئله اخلاق و سیاست توجه داشتم و منظورم این نیست که بخواهم در اینجا تظاهر به اخلاق و اخلاقی بودن بکنم یا اینکه اگر به سیاست پرداختهام، منظورم این باشد که خواسته باشم وارد سیاست شوم، بلکه این مسائل از آن جهت که اهمیت داشته، مورد توجه بنده بوده است. رساله دکتری من نیز در همین جهت است؛ همچنان که به ارسطو و کتاب اخلاق او بسیار توجه کردهام. یکی از مسائلی که همواره بدان اندیشیدهام، این است که بررسی کنم فلسفه چطور به دیار ما آمد و ما چطور فلسفه را تلقی کردیم. اگر بپرسید این چه ربطی به اخلاق و سیاست دارد؟ خواهم گفت ارتباطش این است که فلسفه یونانی هرگز جدا از این مسائل نبوده است و دوره تاریخ فلسفه با افلاطون و ارسطو به پایان میرسد تا اینکه مجدداً این دو، در قرون وسطی و در دوره اسلامی ظهور پیدا میکنند.بر این اساس، وقتی که فلسفه یونانی با سیاست و فرهنگ و زندگی یونان ارتباط دارد، باید ببینیم وقتی که به دیار ما آمد، آیا با زندگی ما نیز انطباق یافت و در سیاست و فرهنگ ما نیز اثر گذاشت یا خیر. همچنین آیا در فقه و قانون ما نیز اثر گذاشته است؟ در آداب و اخلاق و توجه ما به قانون اثر گذاشت یا نگذاشت؟اینها مطالبی بود که من را به سیاست فارابی متوجه کرد و اینکه فارابی، به سیاست افلاطون و ارسطو توجه داشته است. اما آیا آنچه که او درک کرده، تناسبی با وضع و خلقیات اینجا دارد و آیا اثری گذاشته و به فرهنگ مبدل شده است؟ فرهنگ، معلومات نیست. درست است که اکتسابی است، اما از مکتسباتی محسوب میشود که در جان ما مینشیند و با خلق و خوی ما هماهنگ میشود. آیا آنچه فارابی برای ما آورد، با خلق و خوی ما هماهنگ شد یا نشد؟ البته کتابی با نام مقام فلسفه در تاریخ دوره اسلامی نوشتم تا ببینم آیا فلسفه در متن تاریخ ما وارد شده است؟تمایل من این بود که فلسفه وارد تاریخ ما شده باشد، اما بعداً در این زمینه تامل بیشتری کردم و همچنان دارم فکر میکنم که فلسفه در دیار ما به کجا رسیده و ما با چه کرده است و چه شأن و مقامی داشته است. در اینکه فلاسفه بزرگی مانند ملاصدرا داشتهایم، شکی نیست و احترام آنها نیز واجب است، اما سؤال این است که فلسفه در تاریخ ما چه مقامی پیدا کرده و با فرهنگ ما چه نسبتی برقرار کرده است که همچنان روی این مسئله تأمل میکنم و یکی از کسانی که در این قضیه میتواند به ما کمک کند، آقای دکتر اعوانی است.یکی دیگر از مسائل قابل تأمل این است که بر خلاف فیلسوفی مانند میرداماد، در اروپا حرفهای فلسفی بسیار معمولی زده شد، اما در هر صورت در اروپا تحولی به وجود آمد که در پی آن چهارصد سال تاریخ وجود دارد. اما آیا این کتابهایی که نوشتهاند در زندگی و تاریخ ما نیز اثر گذاشته است؟ ما تنها قومی هستیم که در جهان بیرون از اروپا، به فلسفه یونانی توجه کردهایم، اما این توجه از کجا آمده است؟ فضولی و کنجکاوی محض نیست و ما طلب داشتهایم و جستوجو کردهایم و کار آسانی هم نیست. چراکه باید زبان یونانی را یاد میگرفتند. بنابراین اینکه به فلسفه یونانی توجه شده، دلیلش درخواست و طلبی بوده که وجود داشته است، چراکه این متفکران اهل طلب و فکر بودهاند.اما پرسش این است که آیا این تفکر با جان ما، در طول این هزار سال که از فارابی میگذرد، همراه شده است؟ این تفکر، امروز با ما چه کاری میتواند بکند و چه مسئلهای از مسائل خود را میتوانیم حل کنیم؟ بنابراین بنده معتقد هستم که باید روی این مسائل فکر کرد و به پاسخ رسید.
در ادامة جلسه دكتر اعواني فیلسوف ایرانی و استاد سابق گروه فلسفة دانشگاه شهید بهشتی ادامه دادند: البته افلاطون را دوست دارم چون حكيم بودند، حكيم مطلق خداست. و ايران هميشه مهد حكمت بوده چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام و حكمت نور الهي است چون اگر نباشد ظلمت ميآيد. اگر علم نور باشد و جهل ظلمت باشد اين نور مطلق حكت است و حكمت يك مشترك لفظي نيست. ما حكت را در همة زبانها به يك معنا به كار ميبريم و به يك لفظ ترجمهميكنيم. بنابراين حكمت علم مطلق است و بنابراين دين هم بر مبناي حكمت است. حكمت شرق و غرب ندارد، بنابراين علمي كه ميماند با انسان و انسان را انسان ميكند حكمت است زيرا علم مطلق است و اگر مقيد است مطلق هم هست. هيچ كشور اسلامي حكمت ندارد تفكر عشعري به عنوان اصول عقايد تدريس ميشود و تنها كشوري كه حكمت وجود داشته و حكماي بزرگ مانند فارابي، خواجه نصير، ابن سينا بوده ايران بزرگ و فرهنگي بوده و مخالفان حكمت هم از ايران بوده مثل غزالي، فخررازي و منتها ايرانيان نپذيرفتند و دين را هم به معناي حكمت فرمودند.
جلسه با صحبتهاي خانم شهين اعواني و منوچهر صدوقي سها پايان يافت.