امیر حسینزادگان|مدیر نشر ققنوس:
سال1375، ارسلان فصیحی، که آن زمان مدیر تحریریه انتشارات ققنوس بود، ترجمه کتابهایی از ادبیات ترکیه را پیشنهاد کرد: «سلول 72» نوشته اورهان کمال، «قلعه سفید» نوشته اورهان پاموک و «خون حرف نمیزند» نوشته ناظم حکمت. قرار شد ترجمه ادبیات ترکیه را با قلعه سفید نوشته اورهان پاموک شروع و بهتدریج همه آثار پاموک را، که آن زمان فقط 3رمان بود، منتشر کنیم. قلعه سفید در سال1377 منتشر شد. پس از انتشار زندگی نو در سال1381 و درحالیکه سرگرم ترجمه و آمادهسازی دیگر رمانهای پاموک بودیم تصمیم گرفتیم برای شرکت در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به ایران دعوتش کنیم. آن سالها ارتباطات بهسادگی امروز نبود و برای تماس با پاموک به ناشرش در ترکیه زنگ زدیم و پس از کش و قوسهای فراوان توانستیم با خود پاموک صحبت کنیم. پاموک پذیرفت که در ایام برگزاری نمایشگاه سال1382، به مدت یک هفته به ایران بیاید.
ارسلان فصیحی به همراه آقایان محمد محمدعلی، محمدرضا وصاف، محمد حسینی، حسن محمودی و علیرضا سیفالدینی برای استقبال از اورهان پاموک به فرودگاه مهرآباد رفتند. پاموک در آن سفر علاوه بر تهران از اصفهان، قم و قزوین هم دیدن کرد و در نمایشگاه کتاب در غرفه ققنوس حاضر شد. آن زمان اورهان پاموک چهره شناختهشدهای نبود و برای همین آدمهای زیادی برای دیدنش به غرفه نیامدند و همین باعث دلسردی پاموک شد و آن را به زبان آورد. در آن سفر اورهان پاموک در تهران با شاعران و نویسندگانی مثل جواد مجابی، محمدعلی سپانلو، عمران صلاحی، رضا سیدحسینی، محمود دولتآبادی و امیرحسن چهلتن دیدار و گفتوگو کرد.
3سال پس از این سفر بود که اورهان پاموک جایزه نوبل ادبیات را گرفت. نکته جالبتوجه این بود که برای بزرگداشت موفقیت پاموک در خود ترکیه هیچ کاری انجام نشد، ولی در ایران به همت علی دهباشی شب اورهان پاموک با شکوه تمام برگزار شد. در این مراسم ارسلان فصیحی متن سخنرانی نوبل اورهان پاموک را خواند و بخشی از رمان من قرمزم با ترجمه فصیحی نیز قرائت شد، زیرا قرار بود این رمان را ققنوس منتشر کند، اما با توجه به محدودیتهای وزارت ارشاد و عدمرضایت مترجم و ناشر از جرح و تعدیلهای متن این امر میسر نشد.
ارتباط و دوستی ما با اورهان پاموک ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتیم بار دیگر برای شرکت در نمایشگاه کتاب تهران از او دعوت کنیم. پاموک نیز با کمال میل دعوتمان را پذیرفت و از اینکه بار دیگر قرار است به کشور مورد علاقهاش ایران بیاید ابراز شادمانی کرد. سهشنبه هجدهم اردیبهشت1397 اورهان پاموک حدود ساعت 2 بعدازظهر برای دومین بار وارد فرودگاه تهران شد. اینبار مجموعه مدیریت انتشارات ققنوس به اتفاق ارسلان فصیحی به استقبالش رفتند. پاموک بلافاصله پس از ورود به فرودگاه گفت که میخواهد از فرودگاه مستقیما به کاخ گلستان و شمسالعماره برود و آنجا پاموک مفتون و شیفته معماری قاجاری و نقاشیهای کمالالملک و عکسهای دوره قاجار شد. شام را اورهان پاموک با فریبا وفی، اسدالله امرایی، علی دهباشی، محمود آموزگار و امیر صادقی استاد نقالی صرف کرد.
صبح روز دوم سفر به بازدید از مجموعه فرهنگی کاخ نیاوران گذشت. در آنجا با همکاری خوب مسئولین محترم موزه توانستیم کنفرانس مطبوعاتی با حضور بسیاری از خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریها را برگزار کنیم. در این کنفرانس مطبوعاتی اورهان پاموک گله کرد که چرا در ایران حق مؤلف رعایت نمیشود و آثارش بهدست مترجمی که خودش قبول دارد در مؤسسه انتشاراتی مورد نظر خودش منتشر نمیشود؟ بعد از کاخ نیاوران، به دعوت احمد محیط طباطبایی، رئیس کمیته ملی موزههای ایران، به پژوهشگاه میراث فرهنگی رفتیم. در آنجا اورهان پاموک که موزه معصومیتش در سال2016 بهعنوان بهترین موزه جهان انتخاب شده، برای مدعوین درباره ارتباط ادبیات و موزهداری نوین صحبت کرد و به سؤالهای حضار جواب داد. قرار بود ساعت 5 بعدازظهر همان روز به همت مجله بخارا در خانه اندیشمندان علوم انسانی شب اورهان پاموک برگزار شود، اما به ما اطلاع دادند که سالن را در اختیارمان نگذاشتهاند و برنامه لغو شده است.
برنامه پنجشنبه صبح مصاحبه با خبرنگارانی که از قبل درخواست مصاحبه داده بودند، در دفتر انتشارات ققنوس بود. نکته مهمی که اورهان پاموک در این مصاحبهها به آن اشاره کرد این بود که میخواهد مجموعه آثارش را انتشارات ققنوس با ترجمه ارسلان فصیحی به شکلی منقح و پاکیزه منتشر کند و قرار شد رمان بعدیاش شبهای طاعون را پیش از چاپ برای فصیحی بفرستد تا نسخه اصلی ترکی و ترجمههای فارسی و انگلیسی آن همزمان منتشر شوند و کتاب به سرنوشت آثار قبلی او دچار نشود.
از آنجا که برنامه دیدار پنجشنبه بعدازظهر نمایشگاه را هم لغو کرده بودند و اورهان پاموک میگفت دوست دارد چشمدرچشم خوانندگان آثارش کتابها را امضا کند، پیشنهاد کرد تعدادی از رمانهای منتشرشده در انتشارات ققنوس را در دفتر انتشارات امضا کند تا بعدا بهدست دوستدارانش برسد. عده زیادی در فضای مجازی پیغام داده بودند که برای دیدار با پاموک از شهرستان آمدهاند و از لغو برنامه دلخور شده بودند درصورتیکه تقصیر از ما نبود، با این همه امیدواریم پوزش ما را بابت محقق نشدن این امر بپذیرند.
هنگام صرف ناهار در رستوران نایب پارک ساعی آقایی میانسال و جوانی که بعدا او را پسرش معرفی کرد پاموک را شناختند و سر میز ما آمدند و اجازه خواستند با او صحبت کنند. آقای میانسال گفت که از علاقهمندان پاموک است و از شهرستان برای بازدید از نمایشگاه و دیدار با پاموک آمده و چون برنامه نمایشگاه لغو شده با دلخوری آمده بود تا پس از صرف ناهار به شهر خودش بازگردد و حالا از دیدن پاموک بسیار خوشحال است.
پاموک بعد از آن اظهار تمایل کرد که گشتی در خیابان انقلاب و کتابفروشیهای آن بزند. نخست به مرکز پخش ققنوس رفتیم، در آنجا پاموک تعریف کرد که چون هیچ انتشاراتیای کتاب اولش را نمیپذیرفته، تصمیم گرفته بودند که مؤسسه انتشاراتی تأسیس کنند، اما چون شنیده بود که پول کتابهایی را که به موزعان میدهند دیگر نمیتوانند بگیرند و کار به دعوا میکشد از خیر راهانداختن آن گذشتند. گشت و گذارمان در کتابفروشیهای جلوی دانشگاه و سرک کشیدن به بساط کتابهای قاچاق شروع شد و به چند کتابفروشی هم سر زدیم. پاموک در این گشت وگذار کتابهای بسیاری در زمینه هنر ایرانی و مینیاتور خرید. در کتابفروشی یساولی، گفت چنین کتابفروشیای در ترکیه وجود ندارد. سپس خواست به بازار کتابهای دست دوم برویم. برای همین به پاساژ ایران در میدان انقلاب رفتیم و در آنجا بود که گفت نوجوانی من در بازار کتابهای دست دوم استانبول گذشت و الآن تجدید خاطره خوبی برایم شد.
صبح روز جمعه بیست و یکم اردیبهشت برای بدرقه پاموک به طرف فرودگاه حرکت کردیم. در راه صحبتهای صمیمانهای بین ما رد و بدل شد. پاموک که به دغدغههای ما پی برده بود کوشید با آرامش و دقت زیاد درباره موضوعات مطرحشده توضیحاتی بدهد. او این را نیز گفت که در وضعیتی که ترامپ، رئیسجمهور آمریکا ایران را کشوری غیردمکراتیک معرفی میکند، من به ایران آمدم تا نگاهها به ایران جلب شود و نشان دهم که ایران کشوری با فرهنگ و هویت اصیل است؛ بین کشورهایی که تاکنون رفتهام، ایران بیشترین شباهت را به ترکیه دارد، طوری که انگار در وطن خودم هستم.