گروه انتشاراتی ققنوس | گفتگو با علی قانع: سایت خانه داستان
 

گفتگو با علی قانع: سایت خانه داستان

سایت خانه داستان علی قانع سالهای زیادی است که داستان می نویسد.همانطور که متولد رودبار بوده اما سالهاست که در قزوین زندگی می کند.از او سال گذشته مجموعه داستان وسوسه های اردیبهشت منتشر شد و امسا ل نشر ققنوس مجموعه داستان مورچه هایی که پدرم را خوردند او را روانه بازار کتاب کرده است.وبلاگ او هم برای وب گردهای حوزه ادبیات ناآشنا نیست.

.توجه به فرم در داستانهای شما بیش از سایر عناصر به چشم می خورد دلیل آن چیست ؟
آیا شما به این عنصر بیش از سایر عناصر داستان اهمیت می دهید ؟ به نظر من هر یک از عناصر داستان میتواند در جای خود اهمیت خاص خود را داشته باشد اما چیزی که باعث قضاوت شما در مورد کارهای این مجموعه شده شاید سنگ محکی باشد بر تجربه فرمهای گوناگون و خلق داستان تحت ایجاد فرمهای متنوع که شاید کمکی هم باشد برای ایجاد فضاهای متنوع . اما چیزی که هست از میان بیست و چند داستانی که تسلیم ناشر گردید نهایتا همین نه داستان انتخاب شد و تا اندازه زیادی این نوع گزینش دلیل چیزی که عنوان میکنید شده است که البته من از ان راضیم .
.جایگاه عنصر زبان از نظر شما کجاست ؟ 
هیچوقت در مواجهه با زبانهای پیچیده راحت نبوده ام و دیر بسراغشان میروم . چه در خواندن و چه در نوشتن . حالا یا نخواسته و یا به تعبیری نتوانسته ام . این هم نوعی سلیقه در ادبیات است . وقتی داستانهای زبان اصلی را روی سایت های ادبی میخوانم میبینم بیشتر نویسندگان غربی از زبان ساده و دیالوگهای استفاده میکنند که سعی دارد قابل فهم مخاطب خاص و عام باشد و راه ارتباط را برای همه باز میگذارد . بعضی ها این را ضعف کار میدانند و داستان خالی از پیچش های زبانی را براحتی کنار میگذرند . اما من فکر میکنم که ان هم سلیقه است و حق انتخاب اصلی فقط با مخاطب است. 
3.آیا داستانهای مجموعه’’ مورچه هایی که پدرم را خوردند’’ دچار سانسور شدند ؟کدام داستانها و کلا چند مورد ؟
متسفانه بله . یکی از دلایل دیر منتشر شدن کتاب همین ممیزی و رفت و امد های زیادی بود که ناشر برای گرفتن مجوز چاپ کامل و بی سانسور داستان ها انجام داد که البته موفق نشد . تقریبا سه صفحه کامل از داستان ’’ بلوغ ’’ حذف گردید که کل کار و پایان داستان را دچار ابهام کرده و داستان را بی سر و ته جلوه میدهد که البته امیدوارم ترجمه اش به زبان اسپانیایی همین روزها منتشر شود . چند جمله و پاراگراف هم از داستانهای 48 ساعت هوای عاشقی و قدغن وگوزنها و کارهای دیگر قلم خورده است که ظاهرا اینگونه حذف ها برای ناشران عادی شده است و برای اینگونه موارد جزئی گله و اعتراضی نمیکنند. 
4.مضامین جنگ و عشق بیشترین جایگاه را در داستانهای شما به خود اختصاص داده اند دلیل آن چیست ؟و آیا شما طرفدار نظریه ای هستید که می گوید هر نویسنده ای مضمون های مشترکی را در تمام داستانهایش تکرار می کند ؟
در مورد جنگ باید بگویم که دو سال از بهترین ایام زندگیم دوران سربازی بود که با جنگ همراه شد که داستانهای تلخی از ان ایام در ذهنم حک شده ویاد اوریش همیشه ازارم میدهد. چند تا از این داستانها چاپ شده . بطور مثال ’’ یک تا صد و یک’’ و ’’ کشتار ’’ در کتاب قبلی ام و یکی دو داستان دراین کتاب و جاهای دیگر و باقی که مطمئنم روزی مجال چاپ پیدا خواهد کرد. و اما عشق . هرگز ندیده ام کسی را که در گوشه ای از سلولهای وجودش حالا چه اشکار و چه نهفته و پنهان جایی برای عشق کنار نگذاشته باشد و مواقعی با ان روبرو نشود. گاهی وقتها فکر میکنم اگر عشق از زندگی ما ادمها کنار برود چیز دیگری باقی خواهد ماند. یا اگر در طول سالها و قرنهایی که از عمر ادمی میگذرد حتا دقیقه ای عشق فراموش میشد حالا ما کجا بودیم و کار دنیا به کجا میکشید .اصلا بگذریم خیلی رمانتیک شد .اما در مورد قسمت اخر سوالتان باد بگویم زیاد با این نظریه موافق نیستم . شاید اگر نویسنده به جایی برسد که فکر کند حق مطلب را در مورد مضمونی ادا کرده سراغ مضمون دیگری برود . شاید. 
5 در هیچکدام از داستانهای شما راوی اول شخص زن دیده نمی شود.آیا شما از آن نویسنده هایی هستیدکه معتقدند اگر راوی اول شخص از جنس نوی سنده نباشد داستان بی روح خواهد شد ؟لطفا دلیل آنرا توضیح دهید .
نه اصلا اینطور نیست . اصلا لزومی ندارد که راوی از جنس نویسنده باشد . رومن رولان در ’’ جان شیفته’’ این را ثابت کرده است و خیلی نویسنده های دیگر در کارهایشان . فقط فکر میکنم شاید جهت پرهیز از خطا های احساسی و رفتاری است که نویسندگان دیرتر سراغ شخصیت هایی مخالف با جنس خودشان نمیروند چرا که بهر حال کار مشکل ست. اما بر خلاف نظر شما فکر میکنم در یکی دو جای کتاب من بخصوص در قسمت اخر داستان ’´قدغن ’’ این اتفاق افتاده است که نمیدانم موفق بوده و به حس مورد نظر نزدیک شده است یا نه . 
6.خلاها و ایرادات ادبیات جنگ به نظر شما چیست ؟
یکطرفه بودن و مثبت نگاری محض اتفاقاتی که دران ایام افتاد و بایگانی شدن و خاک خوردن داستانهایی که سیاهی های جنگ را میدید. 
7.خیلی ها معتقدند به دلیل اینکه ایران هنوز دوران مدرنیته را سپری نکرده پست مدرنیسم مقوله ای پرت است .نظر شما در این مورد چیست ؟وآیا به نظر شما ما تاکنون آثار پست مدرن درخور توجهی خلق کرده ایم یا زمینه خلق آنرا داریم ؟
من هم با شکل اینچنینی پست مدرن در ادبیات کشورمان زیاد موافق نیستم . معتقدم باید اول هر چیزی را کاملا هضم کرد و فهمید تا بتوان در ان زمینه کار کرد . ما هنوز روی کارهای مدرن گیر داریم چه رسد به اینکه نمونه های ناقص و ناشیانه پست مدرنی بیرون بریزیم. دو دلیل اصلی این نقیصه یکی مسلط نبودن اکثرنویسندگان ما به زبان بیگانه و بروز نشدن انها و نخواندن داستانها به زبان مبدا است و دیگری موجود نبودن ترجمه های خوب از این گوته کارهاست. هر چند حتی در صورت ترجمه های گرانبهای این داستانها که زیاد هم اتفاق میافتد بدلایل مضمامین مشکل دار هیچوقت مجال چاپ و در دسترس بودن را پیدا نمکنند و مترجم ها ناگزیر سراغ متون بی دردسر و بیخطر میروند که البته مدتی است سایت های ادبی اینترنتی داخلی و خارجی سعی در هموار کردن راه را دارند هر چند دسترس همگانی به اینترنت و مشکل فیلترینگ هم گاهی بازدارنده است. 
.رسالت خود را به عنوان یک نویسنده در چه می دانید ودغدغه های ذهنی شما را چه مسایلی تشکیل می دهد ؟ 
چند جمله ای چواب این سئوال را در ذهنم اماده کرده بودم . اما دیدم فوق العاده شعاری و قلمبه از اب در می اید . دغدغه هایی که مرا احاطه میکند همین هایی است که در داستانهایم امده و بیشتر دوست دارم مخاطبین در کارهام ببیند و حس کنند تا اینکه مسقیما بزبان بیاورم. 
.از کارهای در دست نوشتن یا در دست چاپتان بگویید و آیا همچنان در آثار بعدی شما همین مضمون ها تکرار خواهد شد ؟ 
مدتی است روی یک داستان بلند کا رمیکنم . نمیدانم کی به فصل اخر میرسد و ایا اینکه مجوز نشر میگیرد . یک مجموعه داستان کو تاه اماده چاپ دارم و دنبال ناشر میگردم و چند داستان جنگ و یکی دو کار نیمه کاره دیگر تا بکجا برسد و به کجا برویم.
.آقای قانع از آنجا که بین قصه نویسی و داستان نویسی فرق هست شما خودتان را کدام یک از ایندو می دانید ؟
همیشه خودم را علی قانع داستان نویس معرفی کرده ام و فکر نکنم اینجا هم مجالی برای مطرح کردن تئوری های اموزشی تفاوت بین داستان و قصه باشد . پس وقتتان را بیش از این نمیگیرم.
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه