گروه انتشاراتی ققنوس | هیجانات زندگی جست وجوگر :نگاهی به رمان «آخرین سفر زرتشت» : اعتماد
 

هیجانات زندگی جست وجوگر :نگاهی به رمان «آخرین سفر زرتشت» : اعتماد

روزنامه اعتماد

«یکی از اینها شخصیت عجیبی است که من اسمش را گذاشته ام عشق انتشار. دوست دارد به هر قیمت چیزی از او منتشر شود. او از خویشاوندان نسبتاً دور ادبیات است و گرچه به اهالی این سرزمین ارادت دارد، اما همیشه در حاشیه بوده... چیزی مرموز و قابل بررسی او را به این جهان غادبیاتف پیوند می دهد.» 
(مستعارنویسی و شبه ترجمه، دکتر احمد اخوت)
جالب اینجا است که بر اساس یافته های باستان شناسان، متن مکتوب چندانی که شرح زندگی این فرزانه کهن را در آن نوشته باشند، وجود ندارد. به تعبیر بهتر، تمامی آنچه در خصوص زندگی این مرد در روزگاران باستان به تحریر درآمده، به دو صفحه نمی رسد. نزدیک ترین متنی نیز که زرتشتیان از آموزه های وی کتابت کرده اند، «گاتها» و «وندیداد» شمرده می شود که تاریخی نزدیک به 7 سده پس از مرگ او را بر خود دارد، آن هم نه با زبانی متفاوت از گویش آن روزگار. با این حساب اگر نویسنده یی بتواند با استفاده از دنیای تخیلی خود، رمانی از زندگی این رادمرد بنویسد، لاجرم، نه تنها پایش روی زمین نخواهد بود، بلکه مجبور است تنها با اتکا به فعل و انفعالات ذهنی و یافته های تاریخی خود از دورانی که باید گفت در گذر ایام غبار فراموشی بر آن نشسته، قصه یی ساز کند تا بتواند پیوند خود را با جهان ادبیات مستدام دارد. 
بر همین پایه، حاصل تخیلات فرهاد کشوری، رمانی است در 73 فصل کوتاه که سعی دارد سلوک، اندیشه و آموزه های زرتشت را ترسیم کند. ولی خواننده به جای اینکه با داستانی اندیشه محور روبه رو شود، با تصاویری توأم با عمل داستانی پرهیجان و تعلیقاتی برپایه اکشن مورد خطاب قرار می گیرد. کافی است شروع کتاب را با ریتم و آهنگ سکانس آغازین یکی از فیلم های دست چندم کارخانه رویاسازی امریکایی مقایسه کنیم؛«از بالای شانه هایشان کارد را دید. خون گرم بر تیغه اش می لغزید. مرد گاوکش می خندید. گاو سیاه بوره می کشید. هلهله شادی در زیر سقف معبد پیچید. زرتشت گفت؛ جان می کند، مردان و زنان را کنار زد و پیش رفت. شنید؛ کجا می روی؟ کسی مچ دستش را گرفت. ایستاد. مردی که لباس سپید زرباف بزرگان را به تن داشت به او نگاه می کرد. زرتشت دستش را پس کشید.» ترفند شروع قصه با رویداد متحیرکننده یی که سید فیلد فیلمنامه نویس حرفه یی هالیوود در کلاس هایش بر آن پافشاری می کند، در قصه پردازی کشوری از زندگی زرتشت، عیناً رعایت شده است. همچنین است رعایت سایر جنبه های خلق داستان های پهلوانی و حماسه های جاده یی رمان های «پیکارسک» بر اساس شرح حوادث و ماجراهایی که بر قهرمان داستانش می رود. گویی زرتشت به روایت کشوری، قهرمانی است که نه تنها در جستن خویش جنبه های هیجانی زندگی یک جست وجوگر آفاق را تجربه می کند، بلکه صرفاً با ماجراپردازی و کنش های داستانی نویسنده، به سمت و سوی ماجراجویی در دنیای کهن «ایران ویج» می تازد. فصول متعددی که نویسنده به شرح فرار پرماجرای قهرمان خود از «شیز» به سمت «باکتریا» (بلخ) پرداخته، نشان می دهد دغدغه ذهن پردازشگر این تخیلات، گونه یی ماجرانویسی و روایت آفرینی به سبک و سیاق مرحوم ذبیح الله منصوری بوده، وگرنه دلیلی ندارد زرتشت نیک پندار و نیک گفتار و نیک کردار به افسون دخترک خدمه یی در معبد میتراپرستان گرفتار آید و در صفحات انتهایی کتاب، ماجرا با خبر مرگ دلدار، ماست مالی شود. آیا به جز ماجراافکنی و گره اندازی خواننده محور و توجه به ایجاد هیجان و تعلیق در مخاطب، توجیه دیگری برای این موضوع وجود دارد؟ همین طور دلیل و منطقی در طرح و توطئه ماجراهای «آخرین سفر...» دیده نمی شود تا بپنداریم پیامبر قهرمان این روایت، حقانیت مکاشفات خود را در دربار گشتاسب شاه، با آزمونی مبتذل و نامفهوم اثبات می کند؛ آزمونی که تنها علت حضور مخلوق تخیل کشوری در آن، خواب نما شدن پادشاه است و پس از آن ورق به یکباره برمی گردد. (ص275)
غگشتاسب شاه گفتف؛ «اکنون که ما پیامبری تو را پذیرفتیم، تو یی زرتشت سپیتمان بگو چه سخنی داری.» زرتشت گفت؛«می خواهم پیام اهورامزدا را به گوش مردمان ایران ویج برسانم و آنان را به پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک دعوت کنم. می خواهم هیچ سیاهچالی برای دربند کردن آدمیان در این سرزمین نباشد... می خواهم.» استفاده فراوان از گفت وگوهای طولانی بین زرتشت و اشخاص مختلف در جغرافیای ایمانی «ایران ویج» کتاب را قهراً به سمت و سوی خطابه نویسی نویسنده یی پیش برده که تمایلی غیرقابل کتمان به افزایش بار مفهوم و اندیشه اثر خود دارد، ولی راه پیاده سازی مطالعات خود در کتاب را تنها در دیالوگ نویسی یافته است. فصول مربوط به مسافرت چهارساله زرتشت به معابد مختلف، مشحون از چنین گفت وگوهای فراوان و بی شماری است که طبعاً با حوصله خواننده کتاب هایی مانند «سینوهه» و «عقاب الموت» جور درمی آید، پس شاید به تعبیر مترجم و محقق فرهیخته، دکتر احمد اخوت، «عشق انتشار» را هم می توان خویشاوند دور ادبیات فرض کرد، به شرط آنکه پیوند مرموز او را با این وادی کشف کرد. البته نباید بیش از این نیز انتظار داشت زیرا چفت کردن قصه یی 350 صفحه یی در 15 روزی که کشوری می گوید صرف نوشتن این کار کرده، اندکی مشکل به نظر می رسد. برای همین است هر یک از عناصر و ابزار کتاب وی ساز خود را می زنند تا «آخرین سفر زرتشت» در حد و اندازه روایتی ناهمگون و غیرادبی نظیر رمان های پیکارسک قرون گذشته اروپا، حول محور گشت و گذار ماجراجویانه قهرمانی ذهنی بچرخد و بچرخد و بچرخد. 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه