روزنامه ایران
اشاره:
سوم شهریور ماه مصادف است با سالگرد ورود قوای متفقین به ایران و سقوط دیکتاتوری رضاشاه، در این گفتار سعی بر این است که علاوه بر بررسی اجمالی ریشههای سقوط رضاشاه، نگاهی به آخرین لحظههای توأم با دلهره و اضطراب یکی از دیکتاتورهای معاصر داشته باشیم. کسی که با ترفند نیروهای بیگانه و تمهیدات آنها بر ایران حکم راند و با تصمیم آنها صحنه سیاست آن زمان را خالی کرد. کتاب «گذشته چراغ راه آینده» پژوهشی از گروه جامی است که انتشارات ققنوس در سال 1377 آن را به چاپ ششم رساند بخشی از این کتاب با ارزیابی کلی از نقش و تأثیر گروههای سیاسی به تحلیل این رویداد مهم پرداخته است.
* اوضاع اقتصادی
اقتصاد ایران در آن دوران یک اقتصاد روستایی بود و سلطه فئودالیسم همچنان در اکثر روستاهای ایران حکمفرما بود. اکثریت کشاورزان فاقد زمین بودند و از محصولی که به دست میآوردند، یک دوم تا چهار پنجم متعلق به آنان بود و بقیه به مالک زمین تعلق میگرفت.
دهقانان این املاک در واقع وابسته به زمین بودند. هیچ بنگاه محتاج به کارگر، حق پذیرفتن دهقانانی که املاک اختصاصی را ترک میکردند، نداشت. اقتصاد کشور در مجموع به دست طبقه فئودال – مالک با همکاری بورژوازی بزرگ «تازه به دوران رسیده» اداره میشد و سیاست کشاورزی حکومت «رضاشاه» در جهت تحکیم همه جانبه مالکیتهای بزرگ و رشد املاک وسیع کشت و زرع کالایی برای تأمین مواد خام کشاورزی، هم برای صنایع نوپا و هم برای نیازهای صادراتی تنظیم شده بود. برای مثال، در دوره حکومت رضاخان، مالیات ارضی لغو میشود و این کار را هم به اسم حمایت از رنجبران گذاشتند، تا دهقانان با مأموران مالیاتی تماس پیدا نکنند و به جای آن مالیات صدی سه را گذاشتند. نتیجه این کار این شد که املاک اختصاصی از مالیات معاف شد و در عوض اگر دهقانی کوزه ماستی، یا مرغی برای فروش به شهر میآورد، باید مالیات صدی سه پرداخت میکرد.
از نظر رشد مناسبات نوین سرمایهداری در کشور ما در فاصله سالهای 1320 – 1309 شمسی، اقتصاد سرمایهداری به علتهایی که در ذیل خواهد آمد، پیشرفت نسبتاً قابل توجهی کرد:
1. نیرو گرفتن حکومت مرکزی و برقراری امنیت داخلی.
2. رضاخان در آزمندی خود به غصب املاک اکتفا نمیکرد. تعدادی از کارخانههای بزرگ را که به خرج دولت برپا شده بود، به خود اختصاص میداد و از این راه به یکی از سرمایهداران بزرگ تبدیل شده بود. مثلاً بزرگترین کارخانههای نساجی مازندران به وی تعلق داشت.
3. فشار بورژوازی، که به سوی رشد هرچه بیشتر گام برمیداشت و همینطور شخص رضاشاه، باعث گذرانیدن قوانینی در جهت حمایت صنایع داخلی شد که خود این نیز، انگیزه بعدی سرمایهگذاری در صنایع بود(1)».
این عوامل موجب رشد نسبتاً سریع صنایع داخلی در دهه 1310 تا 1320 شد.
راجع به سیاست بازرگانی دولت، آنچه باید گفت این که حکومت رضاشاه از سیاست اقتصادی انحصار تجارت، که سلاحی در دست دولتها است، نه در راه پیشرفت و ترقی کشور و رفاه مردم، بلکه برای ارضای سودجویی دربار و جبران کسر بودجه ناشی از مخارج بیحساب آن حکومت استفاده کرد. و در اجرای این منظور، ابتدا تجارت خارجی و سپس بازرگانی داخلی را به انحصار خود درآورد وبه این ترتیب تجارت خارجی و داخلی کشور ما در دست دولت متمرکز شد. «روزنامه ایران» در شماره 6683 به تاریخ 4/7/1320 هجری شمسی طی یک سلسله مقالات، سیاست بازرگانی رضاشاه را چنین شرح میدهد:
«یکی از علل عمده پریشانی تجارت و اقتصاد، انحصارهای دولتی است، دولت شصت تا هفتاد درصد بازرگانی کشور از قبیل قند، شکر، چای، پنبه، تریاک و غیره را به نام انحصار به دست ناآزموده خود گرفت،خیلی مسخره است که دولت این انحصار بازیها را به بهانه دلسوزی به حال مردم و جلوگیری از اجحاف و گرانفروشی تجار و بالاخره برای تنزل دادن کالا و تأمین آسایش عمومی به خود اختصاص داد. ولی در عمل معلوم شد که منظوری جز انباشتن جیب خود نداشت…(2)».
«کشور ما در دوره «رضاشاه» به صورت زایده مولد مواد خام به بازارهای جهانی سرمایهداری باقی ماند(3)». همچنین صنایع ملی سبک که تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود، فقط توانست سهم ناچیزی از نیازهای مردم را تأمین کند. به علاوه این صنایع از نظر تجهیزات فنی کاملاً وابسته به تجهیزات و وسایلی بود که از خارج وارد میشد و کار آنها نیز تابع خدمات کارشناسان خارجی، مخصوصاً آلمانی بود. لذا در عین حال که ایران هنوز بطور عمده به صورت میدان فعالیت سیاسی استعماری انگلستان باقی مانده بود، در اثر همراهی و مساعدت رضاشاه، دولت آلمان هیتلری نیز موفق به کسب مقام مهمی در اقتصاد کشور شد. چنان که در آستانه سال 1941 (1319 شمسی) سهم آلمان در تجارت خارجی ایران بالغ بر 5/45 تا 48 درصد شد.
در اینجا بد نیست، اشارهیی هر چند مختصر به سابقه اختلاف با شرکت نفت انگلیس و ایران داشته باشیم. با وجودی که دولت انگلستان در جریان جنگ جهانی اول برای اجرای مقاصد نظامی و سیاسی خود از نفت ایران بزرگترین بهرهها را برد، لکن نه فقط ملت ایران از آن سودی نبرد بلکه شرکت نفت انگلیس و ایران به بهانه خرابکاری در لولههای نفت که هنگام جنگ توسط عمال آلمانی به عمل آمده بود، از ایران 614 هزار لیره خسارت مطالبه کرد. بحث و مذاکره راجع به اختلاف دولت ایران و شرکت نفت جنوب سالها ادامه داشت تا «نصرتالدوله فیروز» وزیر امور خارجه کابینه وثوقالدوله در سال 1919 مسافرتی به لندن کرد. و بنابه توصیه دولت انگلیس یکی از کارمندان عالیرتبه خزانهداری انگلستان را به نام «ارمیتاژ اسمیت» به سمت مستشار مالیه ایران استخدام کرده و درباره اختلافهای موجود بین دولت ایران و شرکت نفت جنوب با وی مشورت به عمل آورد(4)».
پس از سقوط کابینه وثوقالدوله، نخست وزیر جدید (مشیرالدوله – حسن پیرنیا) که نمیخواست «ارمیتاژ اسمیت» در امور اداری دخالت کند، او را برای رسیدگی به اختلافات ایران با شرکت نفت به لندن فرستاد. وی توافقهایی با شرکت نفت در لندن به عمل آورد. ولی دولت ایران این توافقها را هیچگاه تصویب نکرد و به رسمیت نشناخت… علیهذا عمل احتساب حق امتیاز تا موقع لغو امتیاز دارسی براساس آن صورت میگرفت.
این عمل موجب واکنش محافل دولتی و غیردولتی انگلستان شد. پس از مبادله چند یادداشت موضوع از طرف انگلیس به شورای جامعه ملل ارجاع شد. در اینجا ناچار هستیم از مذاکرات شخص رضاشاه و لرد کدمن که منجر به تمدید امتیاز نفت جنوب شد، بگذریم، چرا که در حوصله این مقال نمیگنجد.
رضاخان قبل از رسیدن به قدرت، برای بهرهبرداری از افکار عمومی دربرانداختن سلطنت قاجار، شعار جمهوری را پیش کشید و از این راه همانطور که میدانیم پایگاه اجتماعی خود را وسیعتر کرده بود و راه رسیدن به قدرت را هموارتر کرد. ولی پس از رسیدن به قدرت، به شعارهای سابق خود وفادار نماند و راهی در پیش گرفت که جاهطلبی و آزمندی شخص وی و سیاست استعماری انگلیس پیش پایش قرار میداد.
به این ترتیب مانورهای رضاخان او را از نظر اکثریت مردم به عنوان شخصی جلوهگر ساخت که بیوابستگی به طبقه اشراف و فئودال از میان توده مردم برخاسته است و دارای روح وطنپرستی و ضد استعماری، از دیدگاه مردم ایران، او کسی بود که دست «سیدضیاءالدین» خدمتگزار امپریالیسم انگلستان را از ایران کوتاه کرد. اقداماتی برای تقویت حکومت مرکزی و برقراری امنیت و آرامش به عمل آورد. راه را برای فعالیت افراد و سازمانهای ملی مترقی مسدود نساخت.
ولی صحنهسازیها و عوامفریبیهای شخص رضاشاه مدت مدیدی به طول نینجامید. او با سرکوب آزادیخواهان و سازمانهای مترقی، تجاوز به آزادیهای فردی و اجتماعی، دخالت درانتخابات مجلس شورای ملی و محروم ساختن مردم از انتخابات آزاد نمایندگان خود، چهره واقعیاش را نشان داد. معروف است که بعد از خاتمه انتخابات دوره هفتم، مرحوم «مدرس» از رییس شهربانی وقت پرسید که در دوره ششم من قریب 14 هزار رأی داشتم. در این دوره اگر از ترس شما کسی به من رأی نداد، پس آن رأیی که من به خودم دادم کجا رفت؟
«بتدریج رضاشاه به دیکتاتوری قهاری تبدیل شد، که آزادی و حقوق اجتماعی، عقیده و مذهب، مال و امنیت، عفت و آسایش مردم ایران را بازیچه دست خود قرار داد. با تصرف املاک و اموال مردم بزرگترین مالک ایران شد. تمام چرخهای حیاتی کشور را در جهت تأمین منافع شخصی خود به حرکت درآورد و سراسر کشور به زندان تاریکی بدل شد که در آن هر صدای مخالف با دستهای جنایتکار دیکتاتورش و عمال وی خفه میشد. حتی هر سوءظن بیمورد میتوانست خانوادهیی را متلاشی کند(5)».
* سیاست خارجی نزدیکی به آلمان نازی
رضاخان در آخرین سالهای حکومتش تمایل شدیدی به آلمان نازی پیدا کرد. این تمایل بر اساس امتیازات و منافعی بود که دولت آلمان در آن هنگام برای شخص دیکتاتور فراهم میکرد. وگرنه مردم ایران را از این امر بهرهیی نبود. از سال 1315 همراه با هر کارخانهیی که باز میشد، دهها و صدها نفر آلمانی به نام کارشناس و متخصص وارد ایران میشدند تا با نفوذ در منابع حیاتی ونقاط حساس کشور سلطه اقتصادی و سیاسی خود را توسعه دهند. در سال 1316 (سال 1937 میلادی) «لیندن بلات» آلمانی به جای «میلسپو» مستشار مالی ایران و بعدها مدیر «بانک ملی ایران» شد. کمپانی «یونکرس» در ایران خطوط هوایی دایر کرد.
دولت ایران در همان سال به پیمان ضد شوروی سعدآباد پیوست و در سال 1317 امتیازنامه مناطقی را که در مجاورت مرزهای شوروی قرار داشت به یک مؤسسه هلندی به نام «آلگمن» واگذار کرد. در حالی که دولت ایران در سال 1317 از امضای قرارداد بازرگانی با شوروی امتناع ورزید، در همان سال آلمان در تجارت خارجی ایران مقام نخست را کسب کرد و سهمی معادل 15/14 درصد در این زمینه را به خود اختصاص داد.
در تاریخ 8 اکتبر 1939 بین آلمان و ایران یک پروتکل محرمانه درباره صدور 22500 تن پنبه و شش هزار تن پشم از ایران به آلمان به امضا رسید. در آن ایام این محصولات برای آلمان دارای اهمیت فراوانی بود، چنانچه در اسناد رسمی آلمان هیتلری اعتراف شده است، ایران در آن هنگام برای آلمان یگانه منبعی بود که میتوانست مواد استراتژیک از نظر پنبه و پشم را در اختیارش بگذارد. از طرف دیگر آلمانیها از حرص و ولع سیریناپذیر «رضاشاه» بخوبی آگاه بودند: لذا در مقام استفاده از آن برآمدند. آنها با فروش کارخانههای صنعتی به قیمت ارزان و مناسب به شخص رضاخان و صنعتی کردن قسمت عمده املاک اختصاصی و همچنین خرید محصول آن املاک،مانند پنبه و برنج و امثال آن به قیمتهای فوقالعاده خوب و با شرایط رضایتبخش و پرداخت قیمت آنها به لیره طلا، دیکتاتور ایران را کاملاً به خود مجذوب کردند.
«به این ترتیب در آستانه جنگ جهانی دوم هر چند که ایران همچنان عرصه تاخت و تاز سیاست استعماری انگلیس ها بود و دژهای محکمی نظیر شرکت نفت ایران و انگلیس و بانک شاهی هنوز در دست آن دولت قرار داشت، علیهذا زندگی اقتصادی و سیاست کشور بیش از پیش تحت تأثیر دولت آلمان نازی درآمده بود».
آلمانیها در ایجاد و بنای فرودگاهها، راهآهن سرتاسری ایران، کارخانههای اسلحهسازی و مؤسسات صنعتی، نقش درجه اول را به عهد داشتند و کلیه لوازم و تجهیزات مؤسسات مزبور منحصراً از آلمان وارد میشد. بدیهی است که در اکثر مؤسسههای صنعتی، مخابراتی و حمل و نقل کارشناسان آلمانی مستقر بودند و در میان کارشناسان و مشاوران و همچنین بازرگانان آلمانی، عوامل سرشناس نازی مانند «مایر»، «گاموتا» و «ایلرس» به چشم میخوردند.
*هدفهای استراتژیک متفقین در ایران
نیروهای متفق بطور مشخص وصول به هدفهای زیر را در کشور ما مدنظر داشتند که اشارهیی خلاصهوار به آنها خواهیم داشت:
1)راه پیدا کردن و دستیابی به راههای ارتباطی کشور و برقراری رابطه با دریای خزر برای رساندن کمکهای نظامی به دولت شوروی؛
2) تصرف چاههای نفت جنوب برای جلوگیری از انهدام آنها و خرابکاری توسط عمال نازی، عشایر جنوب و دولت ایران؛
3) اخراج کارشناسان و عمال آلمانی از ایران برای جلوگیری از خرابکاری در راههای ارتباطی و چاههای نفت؛
4) انجام عملیات جنگی توسط نیروهای انگلیسی از راه ایران، در صورت رسیدن ارتش آلمان به سرحدات کشور ما.
مسلم است که اصلیترین هدف دولتهای انگلستان و شوروی استفاده از راههای ارتباطی ایران بود و به قول چرچیل: «مسائل مهم و حساس نفت، کمونیسم و آینده ایران در مرحله دوم قرار داشت(6)».
متفقین در ابتدا کوشیدند که از راه مسالمت و دوستی «رضاشاه» را با نظریات خود موافق سازند. هر چند دولت ایران پس از شروع جنگ آلمان و لهستان طی دو اعلامیه، یکی صادره از دفتر نخستوزیری و دیگری از وزارت کشور بیطرفی خود را اعلام داشته بود. ولی افزایش عناصر نازی که در موقعیتهای حساس موضع گرفته و در سرتاسر کشور ریشه دوانیده بودند و تأمین احتیاجات آلمان نظیر پشم و پنبه و برنج از املاک اختصاصی، وجه تشابهی با اصل بیطرفی نداشت.
به همین علت متفقین مایل بودند به همان ترتیب که دولت سوئد بیطرفی خود را محفوظ و به دولت آلمان اجازه عبور لشکر و مهمات را از خاک خود داده بود، دولت ایران نیز پیروی از روش سوئد کرده و به متفقین اجازه دهد که مهمات را از خاک ایران عبور داده به شوروی برسانند. البته قبول این روش منجر به آن نمیشود که دولتهای انگلیس و شوروی قوای خود را وارد ایران سازند. زیرا بنابه گرفتاریهای جنگی که در آن زمان متفقین داشتند از هر نظر به سود آنها بود که این وظیفه را مأموران ایرانی به عهده گیرند.
متفقین نخست در تاریخ 5/4/1320 و سپس در 28/4/1320 به دولت ایران مراجعه و درخواست کردند که بدون اتلاف وقت چهارپنجم آلمانیهای مقیم ایران رااز کشور خارج کند. ولی دولت ایران اعلام داشت که نظر به سیاست بیطرفی دقیقی که پیش گرفته و از لحاظ اینکه میخواهد به عهد و پیمان خود با آلمان وفادار بماند، نمیتواند به این تقاضای غیرعادی تن دهد. و لذا رضاشاه با عبور نیرو و مهمات از راه ایران به شوروی نیز مخالفت ورزید.
اعمال و گفتار رضاشاه نشان میداد که در صورت دخالت نظامی انگلیس و شوروی آماده مقاومت است. مثلاً «شاه» روز 29 مرداد سال 1320 در جشن فارغالتحصیلی دانشکده افسری نطق کوتاهی کرد و مرخصی افسران را لغو کرد و وزیر مختار ایران در واشنگتن روز 28 مرداد به رییس اداره امور خاورمیانه امریکا اظهار داشت، که ایران در مقابل حمله ارتش بلشویک ناچاراً مقاومت خواهد کرد.
سرانجام در اثر فقدان دولت و مجلس ملی که بتواند حقایق را بشناسد و از حقوق ملی و حاکمیت و استقلال کشور ما با وسعت نظر و در چارچوب شرایط و اوضاع جهانی دفاع کند و در نتیجه تسلط ظالمانه دیکتاتوری سرمست از غرور و غفلت که جز پایمال کردن حقوق حقه افراد ملت و به زنجیر کشیدن آزادمردان و حقطلبان و اهتمام در جمعآوری ثروت و مال به چیز دیگری نمیاندیشید، روز سوم شهریور 1320 کشور ما تحت اشغال نظامی متفقین درآمد.
• سوم شهریور و سقوط دیکتاتوری
در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور سال 1320 سفیران انگلیس و شوروی طی یادداشتهایی که هر یک جداگانه تسلیم کردند، اعلام داشتند: «چون دولت ایران در انجام درخواستهای فوری و مهم دو کشور همسایه که در یادداشتهای مورخههای 28 تیر و 25 مرداد سال 1320 به طور مبسوط و واضح به آنها اشاره شده بود، سهلانگاری کرد و سیاست مبهمی در این موقع باریک و خطرناک پیش گرفت و اظهارات و تذکرات دوستانه ما را نخواست با حسن نیت تلقی کند، و در بیرون کردن عمال آلمانی هیچ گونه اقدامی نکرد به این سبب دولتهای شوروی و انگلیس خود را ناگزیر دیدند به نیروهای مسلح خود دستور دهند که از مرزهای ایران عبور کنند واینک با کمال تأسف به آقای نخست وزیر اطلاع میدهیم که واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شده و مشغول پیشروی هستند(7)».
در این لحظات خطیر رضاخان خود را مجبور دید که ملت را از حقیقت امر آگاه سازد. لذا از کاخ سعدآباد به مجلس شورای ملی، تلفنی از آقای حسن اسفندیاری رییس مجلس وقت خواست که نمایندگان مجلس شورا را برای استماع گزارش مهمی به ساعت دو و نیم بعدازظهر دعوت کند. همچنین روزنامهنگاران پایتخت نیز به آن جلسه خوانده شدند.
در فاصله سوم تا ششم شهریور، لازم به یادآوری هستیم که دولت علی منصور استعفا کرد و محمدعلی فروغی مأمور تشکیل کابینه شد.
محمدعلی فروغی فرزند محمدحسین ذکاءالملک از رجال و افراد باسواد وتحصیلکرده آن زمان بود. فرزند وی محسن فروغی خاطرات خود رااین چنین شرح میدهد:
«حدود ساعت 9 بامداد تلفن منزل به صدا درآمد، طبق معمول گوشی را برداشتم مخاطب صدای مرا شناخت و گفت: محسنخان شما هستید؟ متوجه شدم طرف مکالمه کسی جز نصرالله انتظام رییس تشریفات دربار نیست. بین خانواده ما و فامیل انتظام از قدیم دوستی و مودت وجود داشت.» انتظام گفت به بابا بگویید بعدازظهر ساعت چهار، در قصر سعدآباد شرفیاب شوند، احضار شدهاند(8)».
به هر جهت فروغی همراه تنی چند به کاخ سعدآباد میرود و پس از ملاقات بارضاشاه درمییابد که شاه او را برای پست نخستوزیری در نظر گرفته است.
روز ششم شهریور دولت ایران تصمیم خود مبنی بر ترک مقاومت را به استحضار سفیران دو دولت انگلیس و شوروی رساند و از آنها درخواست کرد که آنها نیز عملیات جنگی خود رامتوقف سازند. دولت فروغی که از واکنش انتقامجویانه مردم علیه رضاخان و عمال او در وحشت و هراس بود، ضمن ادامه مذاکرات سیاسی با متفقین بنابه صلاحدید رضاشاه روز هشتم شهریور ماه در تهران حکومت نظامی اعلام و سپهبد امیراحمدی را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد.
رفته رفته اوضاع پیچیده و بحرانی میشد. دولتهای شوروی و انگلیس خواستهایی دال بر تعطیلی سفارتخانههای آلمان و ایتالیا و رومانی و مجارستان را از دولت مرکزی داشتند. همچنین متفقین مایل بودند که قدرت مرکزی از هم نگسلد تا آنها بتوانند تمام قوای خود را در جبهههای جنگ مصروف دارند. همانطور که در یادداشتهای آنها ذکر شده، اشغال تهران نیز مورد نظر نبود ولی رفتار جانبدارانه شخص رضاشاه و دولت فروغی با عمال نازی موجب شد که متفقین وارد تهران شده و خودشان در کار تصفیه نازیها دخالت کنند.
روز بیست و پنجم شهریور ماه قبل از آن که نیروهای متفقین وارد تهران شوند، رضاشاه بنابه توصیه سفارت انگلستان از سلطنت کنارهگیری کرد و استعفانامه خود را تقدیم مجلس شورای ملی ساخت.
استعفا و کنارهگیری از سلطنت برای او ضرورتی بود اجتناب ناپذیر. زیرا ظلم و ستمی که در دوره بیست ساله حکومت خود به مردم ایران روا داشته بود از طرفی و سیاست نادرست او در برابر متفقین از طرف دیگر، امکان ادامه فرمانروایی برای او باقی نگذاشته بود. به علاوه همان قدرتی که رضاخان میرپنج را به سلطنت رسانیده بود چون دیگر او را مفید نمیدید از صحنه سیاست کنار گذاشت.
استعفانامه وی توسط فروغی نخستوزیر وقت خوانده شد که در آن به ناتوانی و کهولت سن خود اشاره کرده و لزوم انتقال قدرت به یک نیروی جوانتر را برشمرده بود که منظور از نیروی جوانتر، پسرش محمدرضا پهلوی بود. ساعت 4 بعدازظهر همان روز محمدرضا شاه طی مراسم خاصی در مجلس شورای ملی حاضر شد و پس از ادای سوگند جانشین پدر شد.
با سقوط دیکتاتوری رضاشاه نه فقط مردم ایران نفسی به راحتی کشیدند و از بازیافتن آزادی غرق در سرور و شادی شدند، بلکه مطبوعات هم از این آزادی بهرهمند و شروع به افشاگری درباره خفقان و دیکتاتوری رضاشاه نمودند.
• جمع بندی
دولت رضاخان در طول بیست سال حکومت خود با توجه به قدرت نظامی و تشکیل ارتش و ایجاد راهآهن سرتاسری، اهداف و منابع شخصی خاصی را در جهت تثبیت قدرت خود جست و جو میکرد، در این میان سرکوب و اختناق وتحکیم دستگاه حکومتی رضاخان ، نقش مهمی در نارضایتی تودههای مردم ایجاد میکرد . املاک رضاشاه از او یکی از بزرگترین مالکین ایران را ساخته بود. همچنین بنابه نوشته روزنامه آژیر شماره 188 مورخ 16/6/1323 ، بطور خلاصه سپرده رضاشاه در بانکهای خارج از ایران، مبلغ سیصدوشصت میلیون دلار حدس زده میشد. عوامل فوق و هجوم یک عامل خارجی (متفقین) توازن قوا را به سوی برکناری شخص رضاخان سوق داد و او در شهریور 1320 سقوط کرد.
لازم به توضیح است که از نقش محمدعلی فروغی در ماندگار شدن حکومت پهلویها نباید بسادگی گذشت. چرا که بعد از اخراج رضاشاه از ایران انگلیسیها سعی وافری داشتند که حمید قاجار فرزند محمدحسین میرزا ولیعهد احمدشاه قاجار را به جای رضاشاه بر تخت سلطنت بنشانند که سهم فروغی در این میان بیش از حد تصور است که بحث جداگانهیی را میطلبد.
پانویسها
1. گذشته چراغ راه آینده است، تحقیقی از گروه جامی، انتشارات ققنوس، 1377.
2. روزنامه ایران، شماره 6683 ، تاریخ 4/7/1320
3 و 4. گذشته چراغ راه آینده است، همان.
5. گذشته چراغ را آینده است. صفحه 71، همان.
6. خاطرات جنگ جهانی دوم، سروینستون چرچیل ، جلد 3، کتاب دوم صفحه 89 .
7. سوم تا بیست و پنجم شهریور 1320 – امینی ، صفحه 7.
8 . ذکاءالملک فروغی و شهریور 1320- دکتر باقر عاقلی ، صفحه 58.