گروه انتشاراتی ققنوس | نگاهی به رمانِ «از شیطان آموخت و سوزاند»
 

نگاهی به رمانِ «از شیطان آموخت و سوزاند»

مشاهده

منبع: خبرگزاری ایبنا

جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷

رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» اولین‌بار در سال 93 منتشر شد. به بهانه چاپ چهارم آن نگاهی داشته‌ایم به این اثر فرخنده آقایی.

 

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-مجتبا نریمان: «مدتی که آن‌جا بودم، نتوانسته بود بهانه‌ای از من بگیرد. یک بار که همه در صف صابون و شامپو و پودر لباسشویی ایستاده بودند، از من پرسید: «چرا تو در صف نمی‌ایستی؟» گفتم: «بعد از همه می‌روم. نمی‌خواهم در صف باشم.» ناگهان موهایم را کشید و مراکشان‌کشان از اتاق به سالن آورد. صورتم را به زمین کوبید و گفت: «تو که با دیگران فرقی نداری.» فحش‌های رکیک می‌داد. من بالاخره خودم را به بخش مددکاری رساندم و از مددکاران کمک خواستم، ولی برای آن‌ها عادی بود. تا مدت‌ها پشت سرم بی‌حس شده بود و وقتی غذا می‌خوردم، ترشح خون آلود در دهانم جمع می‌شد. شفق زندان بود، ولی من جرمی نداشتم، بجز لامکان بودن و نمی‌دانم چرا آن‌جا بودم. برای حمایت از مردان معتاد، مددجویانِ داوطلب را برای ازدواج نزد مردان معتادی که ترک اعتیاد کرده بودند می‌بردند.» از متن کتاب
 
«از شیطان آموخت و سوزاند» نوشته فرخنده آقایی، رمان «بازگشت» از مجموعۀ دیدار، نوشتۀ احمد محمود را به یادم آورد. منتقدان آثار احمد محمود معتقدند بازگشت را چه از لحاظ فرم و تکنیک و چه از لحاظ مضمون می‌توان شاهکار محمود دانست. احمد محمود در رمان بازگشت، قدم به قدم دیوانه شدن شخصیت اصلی را به رشتۀ تحریر در می‌آورد و جای آن‌که یکباره بنویسد شاسب دیوانه است یا علائم دیوانگی را به مخاطب بفهماند، در ابتدای رمان تو را با مردی سالم که از زندان آزاد شده و دارد به شهر خود برمی‌گردد مواجه می‌کند و در اواخر رمان به خودت می‌گویی انگاری شاسب دارد دیوانه می‌شود. همین حس و حال را راوی رمان فرخنده آقایی به مخاطب می‌دهد. با این تفاوت که در پایان رمان تو با قاطعیت نمی‌دانی راوی دیوانه بود یا نه؟

درست به همین علت، راوی رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» راوی غیر موثق و غیر قابل اطمینان است. گاهی نمی‌دانی حرف‌هایش را باور کنی یا نه؟ نمی‌دانی آیا در کلیسا به او تجاوز شد یا توهمی بود که او بدان دچار شده بود؟ پزشکی قانونی درست می‌گوید یا راوی و اقوام و اهل کلیسا؟

در ابتدای رمان خواننده گمان می‌کند راوی دختری کم‌سن و بی سرپناه و فقیر است اما هرچه جلوتر می‌رود زوایای پنهان داستان آشکار می‌شود و سوالاتی که در ذهن خواننده به وجود می‌آید صفحه به صفحه بیشتر می‌شود. زنی مسیحی که با مردی مسلمان ازدواج می‌کند و مسیحیان او را طرد می‌کنند و بعد از طلاق پسر پا به سن بلوغ گذاشته‌اش را به پدر مسلمانش می‌دهند. تمام رمان به صورت روزنوشت‌های یک دفترچه یادداشت نوشته شده است. چهارشنبه 21 مرداد 1377 تا دوشنبه 12 دی 1379

گاهی چند روز بدون یادداشت می‌ماند و می‌پرد و ذهن خواننده می‌تواند به صد مکان و اتفاق پا بگذارد که در این روزها که یادداشتی نوشته نشده است بر راوی چه گذشته؟ برای راوی باید چه اتفاقی افتاده باشد تا نتواند قبل از خواب چند خطی بنویسد و آرام بخوابد؟ نگرانش می‌شوی و وقتی راوی روی صندلی‌های کتابخانه می‌خوابد به تخت‌خوابت نگاه می‌کنی که گرم است و نرم.

تعداد کلمات بعضی روزها چند صفحه و بعضی روزها از دو خط پیشی نمی‌گیرد. لحن راوی و استفاده از کلمات کاملا به صورت یادداشت‌های خصوصی است و آقایی گاهی در یادداشت‌ها محاوره‌نویسی می‌کند. درست به همین خاطر، گاهی شخصیت‌های بدون پیشینه پا به یادداشت‌ها می‌گذارند و خواننده نمی‌داند چه کسی هستند و این‌جا چه می‌کنند و تمام آن‌ها اسلحه‌هایی هستند که برخلاف عقیده چخوف شلیک نمی‌کنند. شخصیت‌هایی به درد نخور که تعددشان گاهی خواننده را کلافه می‌کند و نمی‌تواند آن‌ها را تاب بیاورد، اما پیش که می‌روی متوجه هدفمند بودن همین احساس می‌شوی. راوی یادداشت‌ها را برای خودش می‌نویسد نه مخاطب، با این پیش‌فرض که همه را می‌شناسد و این هنر قلم آقایی را به رخ می‌کشد، هرچند که به عقیده نگارنده از شیطان آموخت و سوزاند به اطناب ممل دچار است و آقایی در ویراست نهایی می‌توانست از گنجاندن شب‌های زیادی در رمان صرف نظر کند. یادداشت‌هایی که حذف آن‌ها صدمه‌ای به روایت اصلی وارد نمی‌کند بلکه این حذف حواشی به تمرکز بیش‌تر خواننده کمک می‌کند.
 
پشت جلد کتاب جای توضیح در باب رمان یا آوردن بخشی از رمان این شعر آورده شده است:
نادرشاه را کشتند
گفتیم دنیا از شر آسوده شد
عادل شاه جدید او را خواندند
گفتند دنیا آسوده شد
 
دنیا از اول بدتر شد
از ایل لر شکایت سر کنیم
می‌گویند می‌آید و آباد می‌کند
سردار دادگستر
از آمدن سردار خوشحال شدیم
تا فهمیدیم قحطی انداخت
 
نیرو و نفس از ما برخاست
هرکسی شلغمی آوردو پول بار کرد
نان شد هشت عباسی
زردک شد یک بیستی
 
از شیطان آموخت و سوزاند
آنگاه دیوانه شد و تاب نیاورد...
 
تاریخ جلفای اصفهان
از مرثیۀ باقر اوغلی دربارۀ ویرانی جلفا

فرخنده آقایی درباره آوردن این شعر در پشت جلد رمان می‌گوید: «این کتاب شرح تعدادی از تابلوهای امانوئل برگرفته از کتاب «تاریخ جلفا» است. در زمان شاه‌عباس ارامنه از جلفای روسیه به جلفای اصفهان مهاجرت کردند. ارامنه قومی بودند ماهر و باسواد که به عمران و آبادی ایران پرداختند اما بعد از مرگ شاه عباس در حق آنان جفا شد و این شعر قسمتی از شعری بلند از یکی از عاشیق‌های ارامنه است.»
 
زمان در این رمان نقش مهمی را ایفا می‌کند. دکتر فیروز فاضلی و فاطمه تقی‌نژاد در مقاله‌ای تحت عنوان «روايت زمان در رمان از شيطان آموخت و سوزاند» در فصلنامۀ ادب پژوهی، تابستان 1389 آورده‌اند:
استفاده از تكنيك قديمی، اما جذاب يادداشت‌های روزانه، و توجه خاص به عنصر زمان در روايت، از ويژگی‌های درخور توجه اين كتـاب است. نويسنده با اين تمهيد هنری، رمان را به سمت يك بافت درخـشان فرمی پيش مي‌بـرد و زمانی نزديك به دو سال از زندگي شخصيت اصلي را روايت مي‌كند و به خوبي، بي‌مكاني و بي‌خانماني قهرمان داستانش را با اين قالب روايي به تصوير مي‌كشد. برجسته‌سازی زمان، به ويژه انتخاب كانون روايت مناسب، در باورپذيری زندگي سخت شخصيت اصـلی داستان و روحيات او در ذهن مخاطب نقش تعيين‌كننده دارد.

از شیطان آموخت و سوزاند را می‌توان یک اثر روانشناختی، انسان‌شناختی، جامعه‌شناختی و البته یک کتاب تهران‌شناسی به حساب آورد. در بخش‌هایی از رمان راوی چنان دقیق کوچه‌ها و محله‌های تهران را شرح می‌دهد که سال‌ها بعد اگر ناصر تکمیل همایونی پیدا شود تا کتابی راجع‌به تهران بنویسد می‌تواند به این رمان رجوع کند. راوی بی محابا و بی سانسور درونی، آدم‌های اطرافش را می‌نویسد و شرح می‌دهد. نیکی‌ها و پلیدی‌های آن‌ها را. این بی پرده بودن نیز از جنس رمان برمی‌آید که گویی راوی در دفتر یادداشت شخصی خودش برای خودش می‌نویسد و کسی حق خواندن کلمه‌ای از این یادداشت‌ها را ندارد و وقتی یکی از اعضای کتابخانه بی اجازۀ او و به طور اتفاقی چند صفحه از دفترچه را می‌خواند عصبی می‌شود.

از شیطان آموخت و سوزاند داستان بلندی است که پیش‌تر با نام «ولگا» به صورت داستانی کوتاه در مجموعه داستان «یک زن، یک عشق» از فرخنده آقایی به چاپ رسیده بود.

 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه