هنگام – ضمیمه – فرهنگی روزنامه عصر مردم
ساختار رمان کافه نادری، شباهت غریبی دارد به فیلم رم ساخته فدریکو فلینی.
الف: هر دو اثر از سه بخش اصلی تشکیل شدهاند که بسته به نیاز مولف گاه در هم تداخل میکنند و روند خطی داستانت و ساختار اپینرودیک اثر را به هم میریزند.
ب: هر دو اثر حاصل نوستالژی مولاف خود هستند از مکانی که فینفسه حضور عینی دارند.
ج: در هدر دو اثر راوی اصلی داستان نه یک شخصی خاص که یک مکان.
د: در هر دو اثر مولف به عنوان چزئی از ساختار کلی، در اثر حضور عین دارد. این نکته در فیلم رم فلینی بیشتر به چشم میآید. در کافه نادری حضور مولف تحت عنوان نویسنده در چند شخصیت متکثر است.
هـ: هر دو اثر روایت سه دوره اصلی تارخی از تاریخ معاصر میهن مولفانشان هستند.
و:اگر در فیلم فلینی، دوربین گاهی از فراز شهر مردم را در ابعاد بسیار گوچک نشان میدهد و گاهی در ریزترین و جزئیترین حالات و حرکاتشان دقیق میشود. در رمان قیصریه نیز راوی دانای کل گاهی روند روایت اصلی را وا مینهد تا به بیان خرده روایتهای درون متن بپردازد.
ز: رم فلینی و کافه نادری قیصریه هر دو مکان تجمع افراد گوناگونی هستند با افکار و سلایق گوناگون و گاهی متنافر
ح: هر دو اثر، در پایان خود با نوعی نوستالژی نسبت به گذشته به پایان میرسند. اگر در فیلم فلینی سازندگان مترو شهر رم، با نقب در زیر شهر، آثار و نقاشیهایی از رم باستان را کشف میکنند که در اثر نفوذ هوای آزاد آسیب میبیند در کافه نادری نیز فرزاد مفتون – پروتاگونیست – داستان – رجعتی به اصل میکند و سپس از کاتارسیس حضور در جبهههای جنگ میمیرد.
ط: هر دو اثر از حافظه جمعی مخاطبانشان برای پر کردن نقاط خالی و کورشان بهره میجویند.
ی: بخشی از هر دو اثر در ارتباط مستقیم با انقلاب 1968 است.
ک: در هر دو اثر سکانسهای زمانی با برشهایی ناگهانی به هم مرتبط و گذشته به آینده و حال به گذشته پیوند شده است و از این دست شباهتها که کم هم نیستند.
2- کافه نادری رمانی است در حد فاصل تاثیرپذیری از ادبیات مشرق و مغرب.
الف: شروع رمان به سبک داستان های همینگوی – در زمان ما – با خرده روایتی آغاز میشود که ارتباط معنوی با کل اثر دارد (جنگ و روایت مخدوش)
ب: روایتهای موجز و شخصیتپردازی دقیق، یادآور هنر نویسندگی موراویاست.
ج: زاویه دید دانا کل – که البته با ایجاز در توصیف، تلطیف شده – در جابجای رمان با تمرکز بر حوادث و شخصیتها از خط سیر کلاسیک و معمول خود خارج میشود. به صورتی که گاه اثر را دچار آشفتگی میکند آشفتگیای که نه به مثابه ضعف که به گونه روایتهای پریشان آثار منظوم ادب فارسی، نظیر برخی اشعار حافظ عمل میکند. مثلاً در غزل معروف حافظ:
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
فرایند روایت به صورت روایت دانای کل از گذر معشقو از کنار عاشق آغاز می شود و با گفتگویی تداوم مییابد تا جایی که به بیت
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان میرسد.
در این جا خط اصلی روایت از هم گسسته میشود و روایت تبدیل به راوی میشود. به طوری که دیگر ما نه از زبان روایت که از زبان راوی مطالب را میشنویم و این کار ادامه مییابد تا بیت آخر که باز رجعتی است به فرآیند روایت اصلی از این نمونهها در ادبیات تغزلی فارسی فراوانند.
من گمان میکنم قیصریه این شیوه روایت را از ادبیات تغزلی فارسی وام گرفته و در رمان خود از آن سود جسته.
حافظ نام این سبک نوشتار را نظم پریشان مینامد.
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
د: قیصریه در فضاسازی بسیار ماهر است. او تنها با چند کلمه و چند جمله، خواننده اثرش را پرتاب میکند به محیطی که برایش بسیار ملموس و عینی است. اصلاً استفاده از موقعیت مکانی کافه نادری برای خلق فضاهای ذهنی شخصیتهای داستانی یکی از نکات موفقیتآمیز او در پیرنگ داستانیاش است.
هـ: شخصیتهای رمان کافه نادری، علیرغم تلخاندیشیشان و غلیرغم طنز جاری در جابجای داستان، چندان پیچیده نیستند و غیر از فرزاد مفتون – پروتاگونیست داستان – هیچ یک از حد تیپ فراتر نمیروند .البته شاید تعمدی در این شیوه شخصیتپردازی باشد چرا ک با حرکت رمان به سمت جلو شخصیتهای حاشیهای به مرور تیپیکتر میشوند به طوری که در اتهای داستان ما دیگر تنها کاریکارتهایی از پدر و مادر و همسر فرزاد مفتون میبینیم.
اما نویسنده در پرداخت شخصیت اصلی داستانش گاهی بسیار استادانه عمل کرده. مفتون نویسنده و رونامهنگار است و اهل اندیشه و فلسفه. اما با زنش اختلاف دارد و این اختلاف تا حدی است که او ر وا میدادر تا همسرش کتک بزند. با دوستانش ارتباط عاطفی دارد اما این ارتباط چندان دوسوهی نیست. حتی منصور فتاح هم علیرغم تاکید نویسنده بر شخصیت او در مواجهه با شخصیت مفتون بسیار کمرنگ پرداخت شخصیتی مفتون که نقطه اختتامی بر حضور عینی او در پیش چشم مخاطب میگذارد، حضور اوست در جبهه جنگ که حمم برائت استهلالیست بر مرگ قریبالوقوع او. ترس عریان او که از لابهلای کلمات میتوان آن را دید، عرقریزان روح و تزکیهیا است برای رجعتش به اصل. چیزی شبیه گذر از پل صراط در فرنگ اسلامی، شیعی یا چینودپل در ادربیات زردشتی.
و: زبان داستانی در همه رمان یکدست نیست. گاهی به صورت گزارشهای موجز خبری نوشته شده که اتفاقاً نقطه قوت زبانی اثر است و گاه به صورت جملات سست شاعرانه (نظیر صحنه عشقبازی فتاح با ماگهرا)
ز: زبان راوی دانای کل در مجموع در حد فاصل زبان ژورنالیستیست و زبان گفتار.
ح: کافه نادری یک رمان تاریخی نیست اما عمیقاً با تاریخ معاصر ما گره خورده از انقلاب 68 گرفته تا مهارت ایرانیان به خارج در دورههای تاریخی معاصر. از جنگ گرفته تا گفتگوهای روشنکفری، از ضیافتهای داخل خانهها گرفته تا ترسی از تبعید. همه را میتوان در این رمان به عینه دید.
3- من نمیدانم این فرایند قاعده افزائیهای نحوی و واژگانی که در حوزه ادبیات معاصر ما چه شعر چه رمان و چه نمایشنامه رخ میدهد مزیتاند یا نقص. آیا روایتهای مخدوش. سکتههای دستوری و ایرادات نحوی را باید به حساب رواج تفکر نسبیت در فرآوردههای ادبی بگذاریم یا سهلانگاری در ویرایش و پرداخت؟
وقتی بزرگانی نظیر حافظ مثلاُ در این بیت:
فیالحمله اعماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانهای است که تغییر میکند
بسته به تنگی فاقیه مجبوز به شکستن قاعدهای دستور و نحوی میشود. یا هدایت در نسخه خطی بوف کورش کشینده را کشنده مینویسند آیا ادامه این بحث رواست؟ چه اگر غزل حافظ این بیت را نمیداشت، همان یک رکه امیدو هم از خواننده سلب می شد. اما آیا تقلیل زبان نوشتاری رمان به زبان ژورنالیستی – و نه زبان کوچه – باعث غنای ادبیات ماست؟
ولی به هر حال از دیدگاه سنتی هم که به این رمان نظری بیفکنیم میبینیم که در این رمان جملات بسیاری هستند که از هنجار زبانی فارسی نوشتاری، تخطی میکنند، به
طوری که این ذهنیت به خواننده القا میشود که نویسنده این رمان را با زبان ترجمه معاصر نوشته نه با زبان ادبی معاصر که در مسیر منطقی خود و در راستای زبان بزرگانی نظیر فردوسی، سعدی، بیهقی و غیره پیش میرود. اما آیا زبان ادبی معاصر ما، توان جذب و ارتباط مخاطب خود را دارد؟ یا باید چارهای دیگر اندیشید؟ به هر حال:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم