وبلاگ صفحه سیزده
از مرتضی کربلاییلو، مدتها قبل مجموعهی "من مجردم خانم" را خوانده بودم. برای من که حافظهی چندان خوبی هم ندارم، گاهی ملاک خوب و بد بودن داستانها ماندگاریشان در ذهنم میشوند. حتی اگر منتهی شوند به یک تصویر یا چند دیالوگ. مجموعهی قبلی که از کربلاییلو خواندم، این خصوصیت را نداشت، ولی اکثر داستانهای کتاب زنی با چکمهی ساقبلند سبز تا چند روز پس از خواندن کل مجموعه با جزئیات در ذهنم چرخ زدند.
سوژهی داستان یکی از مهمترین عناصریست که موقع نوشتن باید به آن توجه شود. اگر موضوع تکراری باشد، نویسنده باید تلاش کند تا با روایتی متفاوت، تکراری بودن سوژه را برای خواننده از بین ببرد. اما وقتی سوژهای آنقدر بکر و تازه است که ضعف روایت را هم زیاد به چشم خواننده نمیآورد، باید آن را تحسین کرد. اکثر داستانهای مجموعهی «زنی با چکمهی ساقبلند سبز» این خصوصیت مثبت را دارند. مثلاً با در نظر گرفتن تجربیات شخصی نویسنده، متفاوت نوشتن از فضای ذهنی و زندگی بیرونی یک طلبه در حوزه (در داستان تالاب) یکی از نمونههای بارز این نکته است. کربلاییلو در داستانهایش به نوعی سعی در طرح سئوال و معما در ذهن خواننده میکند که حل آنها ارتباط مستقیم با هوش مخاطب دارد.
داستانهای مجموعه از نظر قوت روایت چندان یکدست نیستند با این حال شاید بتوان گفت که چیدمان داستانها در حس نکردن این اختلاف تا حدی کمک میکند. مجموعهی «زنی با چکمهی ساقبلند سبز» ۸ داستان دارد. داستان اول این مجموعه؛ «زنی با چکمهی ساقبلند سبز»، با روایتی ساده به جنگ میپردازد. اما نه چندان شبیه به داستانهایی که تا به حال در این رابطه خواندهایم. کتابی از نامههای دانشآموزان به رزمندهها چاپ شدهاست و راوی داستان که یک روزنامهنگار ساکن اروپای غربی است، به طور اتفاقی در ایران با این کتاب روبرو میشود و بعد به دنبال نویسندهی یکی از نامهها میرود که با نامههای دیگر متفاوت است.
در داستان "تالاب" شاهد رابطهی دو طلبه در حوزهی علمیه هستیم. سوژهی بکر این داستان در جذابیت آن کمک بسیاری میکند. شخصیتهای تالاب دو جوان کاملاً متفاوت هستند. یکی که هیچ تعلق خاطری به حوزه ندارد و تقریباً هیچ کدام از خصوصیات مرسوم طلاب آنجا را ندارد و جوان دیگری که میخواهد خودش را از این دنیا بکنَد. ارتباطی که به مرور بین ایندو برقرار میشود و اتفاقاتی که در پایانِ خوبِ داستان میافتد از ویژگیهاییست که باعث میشود خواندن این داستان را توصیه کنم.
"روسان دارند از آب بالا میآیند" داستان سوم این مجموعه است که فضایی متفاوت نسبت به دو داستان قبلی دارد. در ابتدای داستان خواننده ممکن است بازی بخورد و این تصور برایش بهوجود بیاید که مرد با زنی تلفنی صحبت میکند و قرار میگذارد برای نهار فردا. اما در نهایت متوجه میشویم که دوست مرد، مرد دیگریست که اسیر رابطه با یک زنیست که... شاید بهتر باشد داستان را خودتان بخوانید!
"اتاق طبقهی دوازدهم" متفاوت است. پر از نکتههای ظریفی که با خواندن آنها پی به رابطهی دو پسر با هم میبرید. پرداختن به این سوژه چون با محدودیتهای زیادی روبرو است، تا حدی ممکن است سخت باشد. اما استفاده از نکات ظریف و نمادها و گاهی استعاره میتواند کمک خوبی باشد برای روایت داستانی از این جنس. طبقهی دوازدهم یک ساختمان، ناشناخته بودن دونفر، ابروهای مینیاتوری پسر، اداها و حتی نشان دادن تصویر خروس همه ابزاریست برای روایت کردن رابطهای متفاوت.
"سینمای مخفی" (داستان پنجم) را میتوانم در سطح پایینتری از داستانهای دیگر قرار بدهم. فضای داستان و سوژهی آن قوت کمتری نسبت به چند داستان قبل دارد. اما این سکته در مجموعه با داستان ششم (با عنوان بلند و عجیباش) جبران میشود. "هیچکس نفهمید که ما هردومان به آن آدرس رفتیم و موهای سفید یارو را کوتاه کردیم حتی خودمان" را میتوان یکی از بهترین داستانهای این مجموعه نامید. همانطور که در مصاحبهی نویسنده با نشریهی جن و پری اشاره شده (لینک در انتهای یادداشت)، عنوان این داستان جزئی از روند نوشتن آن است که پایان بازش با دوباره خواندن عنوان آن بسته میشود. نوشتن و توضیح دادن در مورد داستانهای خوب ممکن است لطف خواندن آن را از بین ببرد، به همین خاطر ترجیح میدهم در موردش بیشتر از این چیزی ننویسم.
داستان هفتم؛ "قهوهی ترک" داستان جوانیست بیکار با ذهنی آشفته. در بعضی قسمتهای داستان با فضایی ترسناک روبرو هستیم و در جاهایی غرق در جریانی میشویم که جوان از زندگیاش تعریف میکند و باعث میشود که ماجرای اصلی را فراموش کنیم. داستان با چند جملهی شوکمانند تمام میشود؛ از ابتدا هم "ناهید" ی وجود نداشته که راوی با همان دارایی هزارتومانیاش با او در کافیشاپ قرار داشته باشد!
و اما متفاوتترین و شاید بهترین داستان این مجموعهی متفاوت! "به یاد استادم آقای تِنگو" مولفههای یک داستان گوتیک را دارد. قرار دادن این داستان را به عنوان داستانِ نهایی، تحسین میکنم. اگر مجموعه را به ترتیب بخوانید، لحظهای که کتاب تمام میشود جزو آن لحظاتیست که تا چند دقیقه ممکن است کتاب بهدست در فضای گوتیک داستان بمانید! راوی مردیست که پزشکی را ول کرده و برای رسیدن به چیزی که از دنیای پزشکی میخواسته پیش مردی دانشمند شاگردی میکند. دانشمند هم از آنهاست که در داستانهای قدیمی خواندهایم. همانها که با تجربه و آزمایش به علمی تجربی رسیدهاند و تا لحظهی مرگ هم اسراری را از شاگردش پنهان کردهاند. شاگرد پس از اینکه از یکی از اسرار کار استادِ درگذشته با خبر میشود، در موقعیتی ترسناک و غیرمنتظره قرار میگیرد که از آن میگریزد و ... داستان ترسناک را که تعریف نمیکنند!
یکی از نکات منفی این مجموعه، تکراری بودن فرم روایت و زاویهی دید در داستانهاست. در اکثر داستانها راوی اول شخص داریم و فرمی که در انتهای مجموعه ملالآور میشود. شاید اگر نویسنده از تکنیکهای بیشتری برای روایت داستانهایش استفاده میکرد خواننده با این حس ملال روبرو نمیشد.
در نهایت، مجموعهی کربلاییلو، مجموعهای متفاوت و خوب است که آنرا جزو نامزدهای جایزهی ادبی روزی،روزگاری هم دیدیم. میگویم متفاوت چون نویسنده در این مجموعه به سراغ سوژههایی رفته که تابهحال کمتر به آنها پرداخته شده و تا حد زیادی هم از پس پرداخت آنها خوب بر آمده است.
مجموعه داستان «زنی با چکمهی ساقبلند سبز» را نشر ققنوس منتشر کرده است که با پرداخت ۱۲۰۰تومان میتوانید آنرا تهیه کنید و لذتاش را ببرید