گروه انتشاراتی ققنوس | سرخوشی در کمال استیصال: نقد رمان«گانگستری از دیار حافظ»
 

سرخوشی در کمال استیصال: نقد رمان«گانگستری از دیار حافظ»

شنیدن قصه از زبان آدم هایی که خیلی در قید و بند تعارف های روزمره زبانی نیستند و مشاهدات عینی و دریافت های ذهنی و حتی تصورات خیال انگیز خود از دنیای پیرامون را همانگونه که دریافت کرده روایت می کنند، لذت بیشتری دارد تا شنیدن ماجرا از زبان آدم هایی که همواره رنگ تصنوع به کلمات خود می پاشند تا به گمان خود، ارزش ادبی آن را بالا ببرند. ارتباط تنگاتنگی بین قصه و شکل بیانی آن وجود دارد که سادگی در بیان، هر چند در ظاهر، از ویژگی های اصلی آن است. مانند قصه رمان«گانگستری از دیار حافظ» نوشته قاسم شکری که در ظاهر ساده و بی پیرایه است اما در بطن قصه گره های پیچ در پیچ و ناگشوده ای وجود دارد که خواننده را وا می دارد بعد از خواندن هر فصل از داستان، تأملی بکند و حتی برگردد فصل های قبلی را مرور و ارتباط بین آنها را واکاوی کند. داستان از زبان مرد ساده لوح و ترحم برانگیزی روایت می شود که در مقایسه با همتایان خود ضریب هوشی پایینی دارد. توازان معادلات زندگی از منظر این راوی ساده دل با اطرافیانش کاملا متفاوت است. او دنیا و اطرافیانش را از دریچه ای می بیند که برای دیگران چندان مفهوم و دلپذیر نیست. شاید برای همین است که همسرش او را ترک کرده، طلاق گرفته و با مرد دیگری ازدواج کرده است، و حالا راوی داستان در قالب نامه های به هم پیوسته ای که برای همسر سابق خود می نویسد، با توضیح درباره رفتار و گفتار خود در برابر او در گذشته، به نوعی دارد روابط نافرجام شان را توجیح و تطهیر می کند. نامه ها یکی پس از دیگری نوشته می شود و در هر یک از آنها بخشی از گذشته نافرجام راوی و همسر سابقش توضیح داده می شود. البته از منظر راوی که مرد مستاصلی است اما هرگز این استیصال را به روی خودش نمی آورد. در نامه های مرد، او انسان موفقی است که گله چندانی از وضعیت زندگی خود ندارد. هر چند در لا به لای نامه هایش اشاره می کند که از دار و دنیا مال و ثروت چندانی ندارد ولی با این حال خود را خوشبخت می داند. او بعد از طلاق همسرش با پسر نوجوان خود زندگی می کند و کارش هم در بخش خدماتی- نگهبانی زندان شهر است. زندگی اش فراز و فرود چندانی ندارد اما نگاه ساده لوحانه ای که به وقایع اطرافش دارد، از هر اتفاق ساده و بی ارزش، ماجرایی می سازد که باز هم مخاطب اصلی آن ماجرا خودش است. از اطرافیانش کسی او و کارهایش را جدی نمی گیرد و همین مسئله باعث می شود، بیشتر وقایع زندگی او یکسویه و حتی خیالی باشد.

یکی از شگردهای نویسنده برای جذابیت بیشتر داستان، آوردن بخش مکالمه تلفنی با مخاطب دوم در پایان نامه هاست. مخاطب اصلی و نامه ها، همسر سابق راوی است، اما مخاطب دوم و بخش مکالمه تلفنی زنی به نام «ندا» است که دختر خاله همسر سابق  راوی محسوب می شود. ندا، زن بی قید و رندی است که بعد از ماجرای طلاق همسر سابق راوی، رفت و آمد به خانه آنها را هنوز قطع نکرده و با این خانواده هنوز معاشرت دارد. حتی به راوی داستان وعده ازدواج هم داده اما در پایان داستان معلوم می شود ندا از ساده لوحی مرد سوء استفاده کرده و به نوعی او را سرکار گذاشته است.

ماجرا وقتی تلخ تر هم می شود که راوی متوجه می شود ندا در نرسیدن نامه ها به دست همسر سابقش هم دخالت داشته است.

طنز تلخی در لا به لای داستان نهفته که همواره به مخاطب یادآوری می کند سرخوشی ظاهری مرد داستان برای سرپوش گذاشتن به دردهای اوست. راوی، قصه زندگی خود را به گونه ای تعریف می کند که گویی آسوده ترین فرد در بین اطافیانش است اما پشت نقاب ظاهری او درد و رنجی انباشته شده که هر لحظه روح خسته و جسم نحیف او را ضعیف تر از قبل می کند. شاید برای همین است که می شود گفت نویسنده راوی غیر قابل اعتمادی را انتخاب کرده که گفتار و کردارش با وضعیت واقعی او همخوانی چندانی ندارد. او از سر استیصال، واقعیت ها را انکار و خیال ها را جایگزین آن می کند.

نثر انتخابی نویسنده هم ساده و عامیانه است. تقریباً متناسب با حال و هوای داستان و روحیه نیمه پریشان راوی ساده لوح آن:« چند ماه پیش هم توی ملاصدرا داشتم می رفتم که یکهو چشمم خورد به یکی از همین نوشته ها. از این نیسان گاوی ها بود. مونده بود توی ترافیک بدمصب. شوفرش یه خرمن ریش روی چونه ش بود و یه سبیل هم داشت که آبخورش اومده بود تا روی نافش. از همین هایی که عشقشون خلافه. مردک اومده بود پشت ماشینش با خط نستعلیق درشت نوشته بود: «گانگستری از دیار حافظ.»

 توی دلم گفتم آخه مرد حسابی گانگستر رو چه کار به سعدی و حافظ؟ والا آدم شرمش میشه. حداقل به جاش مینوشتی:«میازار موری که دانه کش است.» این همه شعر بی صاحب تو دک و دیوان هس اون وقت تو می آی این اراجیف رو می نویسی. رفتم بغل دستش. کلافه شده بود از ترافیک. گفتم:«چطوری گانگستر؟» شیشه ماشین رو که نیمه‌باز بود داد پایین تا صدام رو بهتر بشنوه. با سر اشاره کرد که چی می‌گی؟ گفتم «چطور گانگستر؟ هفت‌تیرت کجاست؟» مردک انگار کم داشت. یکهو از ماشین پیاده شد. قدش می‌خورد دو متری باشه. بد دک و پوزِ بدقواره نه گذاشت نه برداشت گفت:«به تو چه مرتیکه که هفت‌تیرم کجاس؟»  ( ص 16)

در مجموع، رمان«گانگستری از دیار حافظ»، سیر تکاملی در آثار قبلی قاسم شکری؛ «گنجشک دم سیاه»، «بوی خوش تاریکی» و «مارمولکی‌ که ماه را بلعید» را نشان می دهد که در همگی این آثار دغدغه فرم در کنار مضامین نسبتاً بکر با قصه های آشنا از جهان امروز برجسته است.

چاپ اول(اسفند 1392) رمان«گانگستری از دیار حافظ»نوشته قاسم شکری در 152 صفحه، شمارگان 1100 نسخه و قیمت 6500 تومان از سوی انتشارات ققنوس چاپ و منتشر شده است.

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه