چلچراغ شماره 440
لیلی فرهادپور درست شبیه یک سریال دو فصلی است. فصل اولش را همه دیدهاند که تقریبا 43 قسمت داشت. فصل دومش هم چند وقتی است شروع شده. اسم سریال او نوشتن است و فصل اولش هم به روزنامهنگاری مربوط میشود. فصل دوم هم مرتبط میشود به نویسندگی او که فعلا چهار، پنج قسمتش شروع شده و فکر میکنم حالا حالاها ادامه داشته باشد. آخرین قسمت از فصل دوم سریال او با عنوان «به دنبال کاغذ اخبار» به تازگی پخش شده است. کتابی است درباره تاریخ مطبوعات، البته با زبان و لحنی داستانی. اگر دوست دارید درباره تاریخ مطبوعات بدانید و آگاه باشید، سری به ویدیوکلوپ محلهتان، ببخشید کتابفروشی سر کوچهتان یا چند خیابان آنطرفتر بزنید و یک جلد از این کتاب را تهیه کنند. برای مصرف این کتاب مراحل زیر را انجام دهید: نخست یک کتاب تهیه کنید. سپس آنرا در کیفتان بگذارید و به خانه ببرید. مراقب دزدها و کیفزنها باشید. وقتی یک چای قند پهلو آماده کردید، کتاب را باز کنید و با لذت تناول کنید.
- سارا یکی از شخصیتهای داخل کتاب است، اما در حال خواندن همین کتاب است. میخواستی کتابت را تبلیغ کنی، یک کار پست مدرنیستی انجام بدهی یا یک کار دیگر؟
چون مدت زمان زیادی را صرف تهیه منابع کردم، نوشتن این کتاب خیلی طول کشید. من تقریبا نزدیک به یک سال در بخش مطبوعات کتابخانه ملی پرسه میزدم. خانم مهشید عبدلی که در آن زمان مسئول آن بخش کتابخانه بودند، خیلی به من کمک کردند و حتی به من اجازه دادند گشتی هم در مخزن کتابخانه بزنم. تا این که رسیدم به قسمتی از کتاب که درباره مطبوعات کودک و نوجوان بود و در اینجا باید برای مخاطب نوجوان توضیح میدادم که اصولا نقش مطبوعات چیست و از کجا آمده و چه کار میتواند بکند. خانم عبدلی دختری داشتند با نام سارا که از اینجا وارد کتاب شد.
- آیا سارا هم سؤالهای مشابه آنچه در کتاب آمده را از شما میپرسید؟
نه. من فقط از اسم سارا استفاده کردم. در واقع او هر اسمی میتوانست داشته باشد. وجود سارا اصلا یک ادای پست مدرنیستی یا با قصد قبلی نبود. من خودم هم زمانی که نوجوان بودم و کتابهای تاریخی را میخواندم، همیشه این سؤال برایم مطرح بود که چگونه است که این آدمها مردهاند، اما اسمشان در کتابهاست؟... و این امکانپذیر است... همان چیزی است که میلان کوندرا در کتاب جاودانگیاش به آن اشاره میکند. من هم هنگام نوشتن بخشهای مربوط به سارا واقعا قصد داشتم به بچهها بگویم که خیلی راحت میشود کاری کرد که اسممان در کتابها جاودانه شود. به شرط این که کارمان در راه یاری رساندن و برای مردم باشد.
- پس فکر میکردید که آوردن سارا و همچنین اسم کتاب کار جالبی است و مخاطبها آن را دوست خواهند داشت؟
بله. فکر میکردم اینجوری بهتر میشود. موضوع مجموعه کتابهای «به دنبال...» درباره زندگینامه یک شخص و یا سرگذشت یک مکان است و درباره تاریخچه پدیدهها صحبت نمیکند. در واقع این کتابها به دو قسمت تقسیم میشوند. یک سری کتابها هستند که از متن فرانسوی ترجمه شده اند مانند: «به دنبال سزار»، «به دنبال داوینچی»، «به دنبال شهر قدیم رم»... یک سری هم کتابهایی است که به پیشنهاد ناشر و با همان فرمت به زبان فارسی و درباره ایران نوشته میشود. زمانی که نوشتن یکی از این کتابها به من پیشنهاد شد، طرح نوشتن «به دنبال کاغذ اخبار» را به ناشر ارائه کردم و در طرح پیشنهادیام نوشتم که قصد دارم داستانم را از داستان میرزا صالح شروع کنم. یکی از مشاوران ناشر در کنار این برنامه نوشته بود که خانم فرهادپور چطوری میخواهد تاریخچه روزنامهنگاری را جمع و جور کند و حتی اگر هم بتواند آن را به قصه تبدیل کند، رساندن آن تا زمان حال و دوران معاصر کار محالی است... من هم به ناشر گفتم که جمع و جور کردن قصه کار من است و شما یا قبول میکنید که این داستان را من روایت کنم یا نه...اما راستش را بخواهید خودم هم اولش نمیدانستم چطوری میخواهم این کار را انجام بدهم.
- مثل خیلی از گزارشهایی که آدم به سراغش میرود در حالی که نمیدانی چه پیش میآید... آیا تجربه روزنامهنگاریتان در نوشتن این کتاب به کار آمد؟ در خیلی از بخشهای کتاب احساس میشود که شیوه نوشتن از جهت مستندبودن، به گزارش روزنامهنگارانه شبیه است...
البته خیلیها در خارج و داخل معتقدند که گزارشنویسی گونهای از ادبیات است و گزارش - قصه یک ژانر ادبی است و لزوما نمیشود آن را یک گزارش ژورنالیستی دانست.
- به نظرتان آیا تکه تکه بودن داستان باعث پراکندگی ذهن خواننده نمیشود؟
شاید این داستان یک قصه خطی و ساده نباشد. داستان دائم در حال حرکت بین زمان حال و گذشته است. زمان عوض میشود. راوی تغییر میکند و البته اینها همه المانهای یک داستان مدرن است و به عقیده من نوجوانان باید از حالا یاد بگیرند که داستانهای اینگونه را بخوانند.
- آیا یک سالی را که برای تحقیق و نوشتن این کتاب صرف کردید، از نظر اقتصادی برای یک پژوهشگر بازده اقتصادی خوبی داشت؟
باید بگویم نه. چون این مجموعه کتابها متعلق به ناشر است و فقط در همان ابتدا مبلغی به مؤلف تعلق میگیرد. در واقع شما وقت میگذارید و مینویسید بدون این که به بعد مالی قضیه فکر کنید و خوب مبلغی هم به اندازه پرداخت چند قبض دستتان را میگیرد. البته این را هم اضافه کنم که هزینه انتشار این مجموعه خیلی بالاست، زیرا تقریبا هزینهای که به مؤلف پرداخت میشود، برابر با هزینهای است که صرف تصویرگر کتاب میشود.
- به نظر نمیآید که این کتاب برای گروه سنی خاصی نوشته شده باشد و فکر میکنم که همه در هر سنی میتوانند از مطالب آن بهره ببرند. زمانی که این کتاب را مینوشتید، آیا سن وسال مخاطب برایتان مهم بود یا صرفا برای مخاطب آماتوری مینوشتید که چیزی از روزنامه و تاریخچه آن نمیداند؟
من از ابتدا مخاطب نوجوان را در ذهن داشتم و البته خیلی هم با ترس و لرز نوشتم، چون تا به حال برای این گروه سنی ننوشته بودم و امیدوارم که کاستی زیادی نداشته باشد.
- به اینکه ممکن است مخاطب بزرگسال هم داشته باشید فکر میکردید؟
اتفاقا فکر میکردم... چون به طور مثال کتاب «به دنبال سوفی» هم کتابی است که برای نوجوانان نوشته شد، ولی فکر میکنم که عده زیادی از جوانان قدیم هم آن را خواندهاند.
- یا مثلا کتابهای شل سیلوراستاین...
البته کتابهای استاین کمی فرق میکند. در واقع نوشتههای سیلوراستاین شعرگونه یا هایکو مانند است. اما اگر بخواهم دقیق بگویم، کتاب «به دنبال سوفی» برای من ملاک بود، برای این که این کتاب هم قصد دارد یک حرف تاریخی و جدی را در قالب رمان برای خواننده روایت کند.
- خانم فرهادپور، کار پژوهشی کتاب چقدر طول کشید؟ آیا با نوشتن کتاب همزمان پیش میرفت؟
چیزی که برای روزنامهنگاران جوان خیلی غریب است، تحقیق قبل از نوشتن است. من در زمانی هم که کار روزنامهنگاری میکردم، پیش از نوشتن کلی مطلب میخواندم و تحقیق میکردم، درست مثل یک اسفنج خشک که برای این که نم پس بدهد، باید مدتها در آب خیس بخورد و نرم بشود... من اصولا خیلی خیلی سخت و دیر مینویسم. و کار پژوهشی و تحقیق این کتاب هم حدود شش هفت ماهی زمان برد.
- آیا در حین نوشتن زمانهایی بود که خسته بشوید و تصمیم بگیرید که دیگر کار را ادامه ندهید؟
نه اصلا. چون داستان خودش راه خودش را پیدا میکرد و پیش میرفت. مثلا در قسمتی از کتاب باید برای نقبزدن به ادبیات کودک و نوجوان راهی پیدا میکردم و خیلی هم نگران این بخش بودم. تا این که صحبت از امیرکبیر و دارالفنون و دخالتهای ناصرالدین شاه و قضیه رضاقلیخان هدایت پیش آمد و به ماجرای سه فندق و عباس یمینی شریف رسیدیم و در نهایت به ادبیات کودک منتهی شد... خطوط داستان خودشان یکدیگر را پیدا میکردند و فکر میکنم این اتفاق خیلی قشنگی است... خیلی جالب است که در زمانی که مشغول به تحقیق هستید، قصه خودش پیش میرود. در یک بخش دیگر در قضیه گریبایدوف، ملاقات میرزا صالح و امیرکبیر در روسیه در روند تحقیق پیدا شد و خب اینها همه نکات داستانی است دیگر...
- فکر میکنید برای نوشتن این کتاب، روزنامهنگار بودنتان بیشتر کمک کرده یا داستاننویس بودنتان؟
در قسمت تحقیق و پژوهش هر دو. چون شیوه تحقیقی من همیشه یکسان است. در نوشتن متن کتاب داستاننویسبودنم و در انتخاب موضوع هم مسلما روزنامهنگاربودنم نقش داشته است. هنگامی که نوشتن یکی از کتابهای این مجموعه به من پیشنهاد شد، طبیعی بود که بهعنوان یک روزنامهنگار باید «به دنبال کاغذ اخبار» را انتخاب میکردم.
- تصویرهای کتاب چگونه انتخاب شد؟
تصویرگری این کتاب کار یکی از دوستان خوب من به نام خانم سولماز شبانی است که از شاگردان آقای بنی اسدی هستند. به جرئت میتوانم بگویم که یکی از بهترین تصویرگریها در مجموعه کتابهای ایرانیِ «به دنبال...»، تصویرهای این کتاب است و من بسیار از آن راضیام.
- در بعضی قسمتهای کتاب از عکس استفاده شده که به نظرم خیلی با متن هماهنگ نیست. مثلا عکسی هست که زیرش نوشته شده لندن یا روسیه... این عکسها به چه منظوری در کتاب گنجانده شدهاند؟
این کتاب همانند فرمت اصلی و فرانسوی کتابهای این مجموعه دو بخش دارد. یک بخش آن داستانی است و قسمت دیگر دانشنامه است که مانند دایرهالمعارف مدخلهایی دارد و واژههای مختلف را معنی میکند و عکسهای مرتبط با آن موضوع را در آن قسمت میبینیم. عکسهایی هم که در کتاب آمده، به انتخاب ناشر و با توجه به فرمت اصلی مجموعه در هر کتاب گذاشته شده است. البته در جاهایی من از نتیجه کار راضی نبودم. مثلا در بخش کتیبهها من از کتیبه کوروش نام برده بودم، اما ناشر اصرار داشت از آن با عنوان منشور کوروش یاد شود. از نظر نشانهشناسی هم وقتی مینویسید منشور کوروش اصلا خواننده را از موضوع اصلی که بحث کتیبههاست دور میکنید.
- قسمتهای بعدی سریال نوشتن به کجاها میرسد؟ میخواهید چه کتابهایی چاپ کنید؟
یکی از دوستان در جایی گفته بود که فرهادپور مثل ستاره هالی هر 76 سال یک بار کتاب منتشر میکند... ولی فکر میکنم که امسال ظهور بیشتری داشته باشم. رمانی دارم که قرار است بعد از مجوز گرفتن توسط نشر ثالث چاپ بشود. این رمان هم برای من و هم برای ادبیات یک اتفاق تازه خواهد بود.
- قرار است ادبیات را تکان بدهید؟
بله... بله... این کتاب واقعا یک اتفاق است و این چیزی نیست که فقط من بگویم.
- چه چیزی در این رمان هست که باعث میشود فکر کنید که یک اتفاق است؟
این کتاب هم از لحاظ فرم و هم از نظر داستان و محتوا متفاوت است. رمانی است با نام «ارداویراف در خط چهار مترو» که آن را تحت تأثیر سوره اعراف نوشتم و داستان سفر ارداویراف است به همست که جایی است شبیه اعراف. البته قصه اصلا به این سختی که دارم تعریف میکنم نیست. داستان سه زن است از سه نسل مختلف که در یک ناکجاآباد به هم میرسند.
- پس بچههای نسل سوم هم در آن حضور دارند...
بله. در این قصه یک دختر 20 ساله داریم، یک خانم 46-45 ساله و یک خانم 70-60 ساله...
- و قسمتهای بعدی...
یک کتاب هم ترجمه کردهام به اسم «شهر زنان بیوه» درباره وضعیت زنان عراقی بعد از حمله آمریکا به عراق که کتاب بسیار خوبی است. نویسنده کتاب حیفا زنگنه یک تبعیدی عراقی است که حدود 40 سال است در انگلستان زندگی میکند. او در ابتدای این کتاب مینویسد: «من این کتاب را برای خوانندگان غربی مینویسم تا بفهمند که چه بلایی بر سر سرزمینی که به آن حمله کردند آوردهاند.»