گروه انتشاراتی ققنوس | رمان ژانر باید عامه‌پسند باشد
 

رمان ژانر باید عامه‌پسند باشد

مشاهده

 


منبع: خبرگزاری ایبنا

دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۷

 

ساناز زمانی می‌گوید: یکی از موفقیت‌ها برای رمان ژانر این است که زیاد خوانده شود و اتفاقا درباره رمان ژانر و پلیسی عامه‌پسندبودن را ضعف نمی‌بینم و کاملا قوت می‌دانم.

 

به گزارش خبرنگار سرویس ادب و هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) اخیرا انتشارات هیلا اقدام به چاپ و نشر مجموعه‌ای از ادبیات ژانر کرده است. تا به حال شش جلد از این مجموعه منتشر شده و نظریات مثبت و منفی زیادی در پی داشته است. دبیر این مجموعه محمدحسن شهسواری،‌ نویسنده و مدرس ادبیات داستانی است. با یکی از نویسندگان این مجموعه و نویسنده رمان ژانر «اقامت ابدی»؛ ساناز زمانی که پیش‌تر رمان «خاموش‌خانه»  نیز به قلم وی منتشر شده است درباره دلیل روی‌آوردن وی به ژانرنویسی و همچنین ترفندهای شخصیت‌پردازی و نحوه نزدیک‌شدن به کاراکتر پلیس گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید:

کاراکتر اصلی رمان شما سرگرد ریاحی است. در رمان‌های ژانر به طور کلی دو نوع پلیس موجود است؛ پلیس‌های کلاسیک که بیشتر به قدرت تمرکز و هوش فراطبیعی آن‌ها پرداخته می‌شود که بهترین نمونه آن شرلوک‌هولمز است و پلیس‌های به‌روزتری که در رمان به روابط شخصی و وجه معمول شخصیت‌ آن‌ها نیز پرداخته می‌شود که هری هول و والاندر از بهترین نمونه‌های معاصر آن به شمار می‌روند. درباره سرگرد ریاحی به نظر می رسد که از کاراگاه‌های به روز دنیا برای پرداخت این شخصیت وام گرفته‌اید.
 
زمانی که درسال 1391 تصمیم گرفتم یک رمان پلیسی بنویسم اصلی‌ترین المان ذهن من یک پلیس بود نه حتا یک معما. دلیل من هم این بود که یک کاراگاه در موقعیتی قرار دارد که اجازه دارد به واکاوی زندگی دیگران از جمله مقتول و قاتل بپردازد و از موقعیت مرگ به زندگی نگاه می‌کند و من فکر می‌کنم به زندگی شخصی و جهان‌بینی این شخصیت هم باید بپردازیم. این شخصیت است که زاویه دید کلی رمان را ایجاد می‌کند و در اشل کلی‌تر رمان بهانه‌ای است برای کاویدن زندگی و نگاه گسترده به زندگی که ما یک شخصیت را به عنوان واسطه  برای این کار قرار می‌دهیم. نوع نگاه کاراکتر به زندگی برای من در درجه اول اهمیت قرار داشت. و بنابراین به زندگی شخصی این پلیس بها دادم.

خودتان را وام‌دار پلیس معروفی در دنیای ادبیات ژانر می‌دانید؟ و آیا  در جهان ادبیات کاراگاهی یا پلیسی بوده که به لحاظ پرداخت شخصیت برای شما انقدر جذاب باشد که بتواند دست‌مایه خلق شخصیت یک پلیس باشد و به خلق کاراکتر سرگرد ریاحی بیانجامد؟
نه فکر نمی‌کنم. من از هر رمان پلیسی که خواندم لذت خاص خودش را برده‌ام و اگر هم تاثیری بوده ناخودآگاه بوده و نمی‌خواستم که شیوه کسی را تقلید کنم. اصولا هنگام نوشتن خودم را محدود به چارچوب خاصی نمی‌کنم.

دیگر نویسندگانی که به ژانرنویسی روی آورده‌اند نیز تقریبا در پاسخ به این سوال مانند شما عمل می‌کنند و کمتر خود را وام‌دار کاراکتر پلیسی معروفی می‌دانند. به نظر می رسد یک دلیل‌اش باورناپذیر بودن 
 برخی از وجوه شخصیتی یک کاراگاه خارجی برای یک خواننده ایرانی باشد و آن‌گاه نویسنده در ضمن این تقلید باید بهایی هم

برای ایرانیزه کردن پلیس مخلوق خویش بپردازد.

  

ما محدودیت‌هایی برای وارد شدن به شخصیت پلیس داریم که گاه به باورپذیری آن لطمه می‌زند.

  

دلیل من هم می‌تواند همین باشد و به هر حال وقتی به تقلید روی می‌آوری یک جورهایی خودت را محدود کرده‌ای. الان که فکر می‌کنم می‌بینم نظیر کاراکترهایی که در رمان‌های ژانر دنیا با پلیس و شخصیت اصلی رمان درگیری پیدا می‌کنند و کشمش دارند،‌ در رمان من هم پیدا می‌شوند. به هر حال بخش اعظم این مسائل به انتخاب نویسنده برمی‌گردد. به هر حال این کار اول من است و با احتیاط خاصی نوشته شده و منکر ردپاهایی که از دیگر آثار جنایی در آن می‌تواند به نظر بیاید، نمی‌شوم. این را هم در نظر بگیرید که به هر حال ما محدودیت‌هایی برای واردشدن به شخصیت پلیس داریم که گاه به باورپذیری آن لطمه می‌زند.

بعد از سرگرد ریاحی به کاراکتری به نام میثاق می‌رسیم که پسر اوست. در فیلم‌ها و آثار پلیسی همواره در کنار پلیس شخصیتی وجود دارد که بیشترین کشمکش با پلیس در زندگی شخصی به او مربوط می‌شود، مانند همسر و دوست و در رمان شما هم یک فرزند. چقدر به استفاده از این کلیشه‌ها در پرداخت شخصیت‌ اصلی خود وفادار بوده‌اید؟ انتخاب این کاراکترها بر اساس کلیشه‌های رایج ژانرنویسی برای رمان «اقامت ابدی» آگاهانه بوده یا اینکه باز م اذعان می‌کنید به طور ناخودآگاه انجام گرفته است؟
اجرای این‌ها عامدانه نبوده است. این‌ها ترفندهایی برای شناخت بیشتر شخصیت اصلی است و سرگرد ریاحی قبل از پلیس بودنش یک مرد میانسال ایرانی در جامعه ماست؛ با همان ضوابطی که زندگی یک مرد میانسال را در این برهه تاریخی رقم می‌زند. من در کارهای دیگرم هم یک نگاه جامعه‌شناختی وارد کرده‌ام. از جهت اینکه رابطه بین پدر و یک پسر و فراتر از آن به رابطه بین سرپرست‌ها و اختلاف نسلی میان آن‌ها بپردازم و به نوعی به شکاف نسلی برسم. اگر هم این پرداخت کلیشه به نظر می‌رسد شاید به این دلیل است که رمان‌های زیادی درباره تقابل نسلی نوشته شده است.

البته داستان باید بر اساس کشمکش پیش برود و چیزی به جز تقابل شخصیت‌ها و پررنگ شدن مشکلات داستان را پیش نمی‌برد و این نحوه شخصیت‌پردازی هم یک نوع دراماتیزه کردن زندگی کاراگاه بوده و به هر حال چه در داستان پلیسی و چه در انواع دیگر باید شخصیتی باشد که درام را شکل بدهد و شخصیت اصلی باید با یک کاراکتر یا مفهوم یا حتا یک جغرافیای دیگر درگیری داشته باشد.

اما این نکته را هم مد نظر بگیرید که در نوشتن رمان ژانر قواعد ازپیش‌تعیین شده‌ای وجود دارد که برای نگارش یک اثر در این نوع باید به آن رجوع کرد. در نوشتن این رمان چقدر به این کلیشه‌ها و الگوهای نوشتاری پایبند بودید و کجاها از این مرز بیرون رفتید چون رمان دیگرتان «خاموش‌خانه» ژانر نبوده است و به نظر می رسد از همان ابتدای امر نوشتن با قواعد ژانرنویسی دست و پنجه نرم نکرده‌اید.
من نکاتی را که برای شخصیت‌پردازی استفاده کرده‌ام برای رعایت قواعد ژانر نبود و بیشتر پایبند به اصول درام‌نویسی بوده‌ام. 
 به نظرم حتا اگر شخصت سرگرد ریاحی را از این رمان حذف کنید باز هم انقدر در این رمان مساله به لحاظ درام وجود دارد که رمان باز هم سرپا می‌ماند. من در وهله اول خواهان خلق یک شخصیت مرد میانسال مرد ایرانی و مسائل و تقابل او با نسلی دیگر بودم.

 

چه در داستان پلیسی و چه در انواع دیگر باید شخصیتی باشد که درام را شکل بدهد و شخصیت اصلی باید با یک کاراکتر یا مفهوم یا حتا یک جغرافیای دیگر درگیری داشته باشد.
 


 رمان «اقامت ابدی» با یک تصویر شروع می‌شود. با توصیفی از یک صحنه جرم که شبیه‌اش را در بسیاری از سریال‌ها و فیلم‌های جنایی دیده‌ایم. در برخی جاها هم این تصاویر کمتر شده و به عنوان نویسنده به ذهن کاراکتر وارد شده‌اید و فضا انتزاعی‌تر شده. اما در برخی از قسمت‌های این رمان به قسمت‌هایی به شدت تصویری به‌مانند توضیح صحنه در فیلمنامه برخورد می‌کنیم.  سریال‌ها و سینمای جنایی در نگارش رمان تا چه اندازه به کمک شما آمد؟
ژانر به نوعی طبقه‌بندی کردن و فرموله کردن یک متن است. به هر حال یک سری قواعد در رمان پلیسی رعایت می‌شود و  کمتر رمان پلیسی وجوددارد که  صحنه جرم نداشته باشد و استفاده از ساختارهای از پیش تعیین شده کمی اجتناب‌ناپذیر به نظر می رسد. من هم ادعای نوشتن رمانی ضدژانر و ایجاد نوآوری را ندارم و به هر حال این ساختارشکنی‌ها  و این تخطی‌ها هنگامی جذاب است که قبلا به طور کامل به آن‌ها پرداخته باشیم و  تخطی از این ها در این برهه تخطی از ژانر و ایراد محسوب می‌شود. شاید بعدها و در آثار بعدی‌ام به خودم اجازه برخی نوآوری‌ها را بدهم اما در کار اولم ترجیح دادم که برخی از اصول را رعایت کنم و طبعا دیدن فیلم‌ها و سریال‌های ژانر هم در این میان بی‌تاثیر نبوده است. مینی‌سریال‌های نظیر فارگو به زاویه دید من نزدیک تر است تا برخی از کتاب‌هایی که در حوادث و شخصیت‌ها هم‌پوشانی زیادی دارند. به طور مثال شبیه کاراگاه والاندر دربسیاری از کتاب‌ها به چشم می‌خورد.

کاراکتر بعدی رمان شما ترانه است. شخصیتی که به رابطه احساسی سرگرد ریاحی با او پرداخته‌اید. در مواجهه و پرداخت یک رابطه عشقی در ادبیات معاصر ایران چالش‌های بسیاری وجود دارد. ، نویسندگان- چه ژانرنویس و چه نویسندگان دیگر- از بیم اینکه به ورطه عامه پسند بودن نیفتند، خیلی محتاط و زیرپوستی به لحاظ کردن یک رابطه عاشقانه در آثارشان روی می‌آورند. اما در صفحات ابتدایی رمان «اقامت ابدی» با یک رابطه عاشقانه مواجه می‌شویم و به نظر می‌رسد که نویسنده چندان هم ابایی از افتادن به ورطه عام‌پسندنویسی ندارد.
من به وجود یک رابطه عاشقانه در یک رمان ورطه نمی‌گویم و عشق را به عنوان یک ساختار اصلی و کهن‌الگو می‌بینم. بحث زرد و عامه‌پسند بودن هم بحثی طولانی است که در اینجا نمی‌خواهم به آن وارد شوم. یکی از موفقیت‌ها برای رمان ژانر این است که زیاد خوانده شود و اتفاقا درباره رمان ژانر و پلیسی عامه‌پسندبودن را ضعف نمی‌بینم و کاملا قدرت می‌دانم. من در این رمان به یک رابطه عاشقانه پرداخته‌ام اما توصیفات چندان احساسی برای تبیین آن نیاورده‌ام.

اتفاقا منظورم همین بود که به دلیل نیفتادن به ورطه عامه‌پسندنویسی این‌طور محتاطانه به آن پرداخته‌اید.
این به جهان‌بینی من نسبت به عشق برمی‌گردد و عشقی که من درآثارم مطرح می کنم عشقی رئالیستی است نه اغراق شده. چون هیچ وقت قصد نوشتن رمانس نداشته‌ام و بیشتر قصدم رئال‌نویسی بوده است. اما درباره عامه‌پسند بودن این را بگویم که احساس می‌کنم آن را به قدر کافی عامه‌پسند ننوشته‌ام و چون سعی کرده‌ام به شیوه معمول خود و به دور از تظاهر و بر اساس جهان‌بینی 
خودم آن را بنویسم شاید اگر دوباره الان می‌خواستم این رمان را بنویسم درباره مساله عشق بی‌پرواتر برخورد می‌کردم.

 

بیشترین لذتی که به شخصه از خواندن برده‌ام از رمان های تعلیقی و معمایی بوده است. اصلی‌ترین دلیل خواندن یک داستان برای من تعلیق و کشش دراماتیک است.
 


در انتها انتقادی مطرح می‌کنم نسبت به معرفی‌نامه‌ای که در ابتدای کتاب‌های این مجموعه آمده است. در صفحات ابتدایی این مجموعه به توضیحاتی شبیه درس‌نامه برخورد می‌کنیم که انگار به مخاطب نحوه برخورد با این اثر را شرح می‌دهد و در هیچ رمان ژانری که در دنیا چاپ می‌شود به چنین چیزی برنمی‌خوریم. به هر حال مخاطبی که سراغ این گونه نشرها و اینگونه کتاب‌ها می‌رود، از یک شعور و سلیقه نسبی برخوردار است چرا که سراغ نشرهایی مانند «علی» و «شادان» که کار زرد چاپ می‌کنند نمی‌رود و این مقدمه شاید به نوعی باعث پس زدن مخاطب شود. به عنوان نویسنده نظرتان درباره این مقدمه چیست؟
این چیزها به سیاست ناشر برمی‌گردد و متاسفانه نویسنده در شرایط فعلی خیلی حق انتخاب ندارد و من چون آن زمان «خاموش‌خانه» در انتظار مجوز بود و چاپ این اثر برایم مهم بود و نمی‌خواستم به آن صورت در کار ناشر دخالت کنم . من خودم را به عنوان مخاطبی می‌دانم که مقدمه را بر اساس نیازم می‌خوانم و به این مقدمه هم به چشم یه توضیح و فرهنگ سازی برای چیزی که جدیداست،‌ نگاه می‌کنم و چندان مساله مهمی به نظرم نیامد. البته این انتقاد را از بسیاری دیگر هم شنیده‌ام اما همه چیز هیچ‌گاه بر اساس خواست نویسنده نبود و چون در آن دخالتی نداشته‌ام دلیلی نمی‌بینم که در برابر آن موضع بگیرم.

به ژانرنویسی ادامه می‌دهید و اینکه دوست دارید به عنوان یک ژانرنویس مطرح شوید یا  اینکه اولویت‌تان نوشتن رمان‌هایی مانند «خاموش‌خانه» ونگارش رمانی صرفا اجتماعی است؟
بیشترین لذتی که به شخصه از خواندن برده‌ام از رمان های تعلیقی و معمایی بوده است. اصلی‌ترین دلیل خواندن یک داستان برای من تعلیق و کشش دراماتیک است. حتا اگر غیر ژانر هم بنویسم مسائلی مانند قصه‌پردازی، تعلیق و همراه‌کردن مخاطب را با خودم لحاظ می‌کنم. با خودم قرار گذاشتم که سرگرد ریاحی کاراکتر من برای نوشتن یک سری رمان باشد. طرح مربوط به اثر بعدی را هم نوشته‌ام و در حال کار بر رمان ژانر بعدی‌ام هستم.

البته صرف  اتفاق‌افتادن قتل در یک اثر آن را به سمت ژانر و جنایی بودن سوق نمی‌دهد و باید تفاوتی میان این دو قائل بود. در «اقامت ابدی» به نظر می‌رسد در جاهایی این تخطی اتفاق افتاده و به دلیل نگاه پررنگ جامعه‌شناختی که در این اثر و پرداخت کاراکترهای آن وجود دارد، به طور کامل نمی‌توان آن را رمانی ژانر قلمداد کرد.
پاسخ شما را با دو جمله از ادوگاوا رانپو می‌دهم. این جنایی‌نویس اول یکی از رمان‌های خود به نام «شکار در تاریکی» نوشته است: جنایی‌نویسان دو دسته هستند،‌ دسته‌ای که طرفدار جرم و جنایت و پررنگ‌کردن مضمون‌های چنایی در رمان هستند و به این ترتیب بر جذابیت رمان خود می‌افزایند و دسته‌ای که طرفدار کاراگاه‌شان هستند و جانب عدل و عدالت را می‌گیرند و این مساله جهان‌بینی جنایی‌نویس را مشخص می‌کند.
من تحت تاثیر هیجان جنایت‌ها دست به قلم نبرده‌ام و جایی ایستاده‌ام کنار کاراگاهم؛ کنار عدالت و اخلاق و نگاه به جامعه و این‌هاست که برای من حرف اول را در نوشتن می‌زند. در نهایت با این مساله موافقم که وجود یک قتل در داستان باعث جنایی شدن نمی‌شود و طرح معما هم باید حتما در آن لحاظ شود.
 

 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه