گروه انتشاراتی ققنوس | رستگاریِ‌ هاکلبری‌فین: درباره رمان «زنگبار یا دلیل آخر» نوشته آلفرد آندرش
 

رستگاریِ‌ هاکلبری‌فین: درباره رمان «زنگبار یا دلیل آخر» نوشته آلفرد آندرش

موقعیت زندگی در دوران نازیسم امری نامتعین بود. این وضعیت که یکی از کامل‌ترین شکل‌های توتالیتاریسم را ساخته بود بیش از هر چیزی به مقابله و رویارویی با مصادیقی مشغول شد که ظرفیت‌های بالایی از تلقی‌های ایده‌آلیستی در آنها وجود داشت. از اوایل دهه سی که جمهوری وایمار سقوط کرده و نظام فاشیستی بر سر کار آمد، آلمان شاهد تلاش فکری و بعد اجرایی نازی‌ها بود در زدودن و حذف عناصری که هر کدام به شکلی یادآور پشتوانه، حافظه یا در نهایت «تاریخ» پدیده‌های خارج از اصول‌شان بود.

کلیسا و اصولا مذهب در راس این برخورد حذفی بود و در مراحل بعد اندیشه نوین آلمانی تلاش کرد تا مانند اکثر نظام‌های توتالیتر، پاره‌هایی تاریخی را که حضورشان برآیندی از افکار منش‌های مخالف بود را حذف کنند. رمان «زنگبار یا دلیل آخر» نوشته آلفرد آندرش با توجه به این وضعیت داستان پنج انسان را روایت کرده که در بندری متروک و ملال‌آور به نام «رریک» به هم برخورد کرده‌اند. این پنج نفر به اضافه یک مجسمه چوبی مستندی از سال‌های قبل از آغاز جنگ را می‌سازند که در آن باورهای سمبولیک به بهترین حالت برجسته شده‌اند.
نازی‌ها یا قدرت حذف‌‌کننده آنها که با عنوان «دیگران» در رمان آمده است یکی دیگر از عناصر مهم اثر هستند که هیچگاه به صورت پررنگ و عینی دیده نمی‌شوند اما وجوه وجودی‌شان تمام اجزا و عناصر متن را در برگرفته است. قهرمان‌های رمان آندرش در اندیشه «گریز» هستند. دو کمونیست به انتهای خط رسیده، یک کشیش پر از شک و تردید، دختری یهودی که از زندگی مرفه‌اش دست کشیده و پسرک شانزده‌ساله جا‌شو که در رویای هاکلبری‌فین و رفتن به آمریکا خیال‌بافی می‌کند و در نهایت مجسمه «راهب کتابخوان» که کشیش می‌کوشد قبل از ضبط و نابودی‌اش به دست «دیگران» از کلیسا خارج‌اش کرده و به طریقی به جایی دورتر، سوئد، بفرستدش.
اکثر این شخصیت‌ها آشفتگی‌های روحی و فکری عمیقی دارند. به این معنا که علاوه بر درک سرنوشت تلخ و محتومی که در نظام جدید انتظارشان را می‌کشد در هویت و ایده‌های زیستی‌شان شک کرده‌اند – این قضیه در باب دختر یهودی و پسر شانزده ساله مصداق کمتری دارد – ترکیب این دو اتفاق باعث شده تا برای دور شدن از مرکز قدرت و گم شدن در جهان خیال‌هایی داشته باشند. تمام این تلاش خلاصه می‌شود در مجسمه چوبی راهب که نماد و تصویری از آزادی سرخوشانه و رویایی است.
راهبی که کتاب را جوری در دست گرفته که هر آن می‌تواند آن را کنار بگذارد و هر وقت خوش داشت دوباره سراغش رود. در واقع بن‌فکنی از یک شیء و تبدیل کردن آن به رویایی جمعی رمان را به سمت و سوی فضایی می‌برد که در آن مفهوم کتابت و قرائت در معنای و جایگاهی معرفت‌شناسانه ظاهر می‌شود. مجسمه یکی از اجزای کلیسای کهنسال بندر است اما شخصیت محوری چون گرگور که یکی از اعضای مهم حزب کمونیست آلمان به شمار می‌رود با عبور از شمایل و افزوده‌های مذهبی آن تلاش می‌کند از آن به عنوان نمادی خاموش برای مواجهه با امر حذف‌کننده قدرتمند استنتاج کند. 
اوست که ماهیگیر دلزده از حزب را وا می‌دارد تا این نماد و آن دختر سرگردان یهودی را از آب بگذراند و به جایی امن برساند. کشیش نیز که در اعماق شک قرار دارد در نهایت می‌‌ایستد و با درگیری با نیروهای فاشیست، نوعی قهرمان مذهبی می‌شود. نگاه راست‌گرای آلفرد آندرش در رمان «زنگبار یا دلیل آخر» در مواجهه با دو شکل از قدرت‌طلبی کمونیستی و فاشیستی قرار دارد.او سنتی را بازنمایی می‌کند که در آن رابطه زیستی و فکری عناصر تحول‌خواه با یکدیگر قطع شده و نوعی جنون و رخوت جای آن را گرفته است. تنها قهرمان رویابین او پسر شانزده ساله‌ای است که به شدت در حال هم‌ذات‌پنداری با شخصیت مشهور رمان مارک تواین یعنی هاکلبری فین است.
اوست که مدام رویای می‌سی‌سی‌پی و جایی دورتر را در سر می‌پروراند و به نوعی تجسم عینی همان مجسمه راهب کتابخوان درون متن است. به همین دلیل شکل روایی او نه‌تنها متفاوت با سایر قهرمان‌ها است بلکه حتی حروف بخش روایت او با سایر بخش‌های رمان نیز فرق دارند. رویای باشکوه او و تلاش همه‌جانبه‌اش برای خارج شدن از بندر غم‌زده و کم‌رونق رریک از او پرتره‌ای به دست می‌دهد که به‌تنهایی نمادی از روح آلمانی‌ای است که آلفرد آندرش آن را می‌ستاید.
از سوی دیگر دختر یهودی نیز از جنسی دیگر است. او لبه تیغ قدرت را به وضوح احساس می‌کند و به همین دلیل و برای حفظ جان در حال گریز است. هرچند این فرصت را مدیون مادری است که با خودکشی‌اش باعث شده تا فرزندش بتواند با فراغ بال به جایی دورتر و امن‌تر برود. حرکت مهم آلفرد آندرش در این رمان روایت استحاله و دگردیسی عناصر مختلف است در مسیر برخوردشان با قدرت. هراس و اضطرابی که اکثر شخصیت‌ها دچار آن هستند، شهرستان کوچک و بی‌اهمیت را به هیئتی درآورده که دلمرد‌گی و فربه شدن ناخوشایند سازه و اشیا در آن به چشم می‌آید.
دو برج بلندی که شهر را زیر نظر گرفته‌اند، کشتی‌های کوچک زنگ‌زده و کم‌رمق، کلیسایی محاصره شده و در حال سقوط و... با خارج شدن از وضعیت زیستی و تاریخی عادی‌شان صاحب صفت‌هایی ناخوشایند و هراس‌آلود شده‌اند. آگاهی و شناختی که قهرمان‌های اصلی نسبت به این اشیا دارند، رنگ باخته و این عدم آگاهی در دوران جدید وجودشان را مضطرب و نامتعین کرده است. هراس دسته‌جمعی شهر را فرا گرفته و باعث شده تا شخصیت‌های رمان احساس مفرطی از «تک‌افتادگی» داشته باشند. آندرش هرچند تلاش می‌کند از پتانسیل روحیه مذهبی کشیش سود جوید و شک‌ها را از بین ببرد اما نمی‌تواند امر هراس‌آلود را تبدیل به نوری امیدبخش کند.
عدم حضور عینی «دیگران» در اکثر قسمت‌های رمان و به کار بردن تکنیک حذف رئالیستی آنها و حضور ذهنی‌شان بر این هراس دامن می‌زند. دیگران در ذهن قهرمان‌ها جای گرفته و نه‌تنها مصادیقی بیرونی دارند بلکه از مرحله مذکور گذشته و به عنصری درون‌ذهنی تبدیل شده‌اند و با این روند جزیی ناخواسته از فردیت این انسان‌ها شده‌اند. این روند شکلی چندلایه از درک توتالیتاریسم را می‌سازد که فرد در مواجهه با آن دچار اضطراب عمیق زیستی می‌شود.
رمان پایانی نمادین دارد، مجسمه و دختر به سلامت راهی می‌شوند و بقیه باز می‌گردند. اٌدیسه روحی سه قهرمان اصلی‌تر – کشیش و دو کمونیست – کامل نمی‌شود ولی سرنوشت‌شان در ایده‌آلیسم تازه‌ای رقم می‌خورد که درک تندیس چوبی برای‌شان همراه آورده است. مجسمه که تجلی آرمان‌های از دست رفته ایشان است به جایی دیگر رفته و امنیت و سلامتی که او از آنها برخوردار است همان کارکرد درونی است که می‌تواند مقابل حضور ذهنی قدرت دیگران در ذهن‌شان بایستد.
در واقع و از نگاهی دیگر رمان «زنگبار یا دلیل آخر» رمان وضعیت ذهن است و جنگی که بر سر ایستادن یا سقوط درگرفته است، وارد فردیت ایشان شده و حالا برای تسکین این وجود که آرمان‌های مذهبی و ایدئولوگ خود را نیز از رمق افتاده می‌بیند، نوعی رویای چندنفره می‌سازد که منشأ آن نجات مجسمه است. این رویا کنار خرده روایت‌هایی چون فرار دخترک یهودی شکلی از تاریخ‌نگری شخصی دوران قدرت گرفتن نازی‌هاست در ذهن منتقدان و مخالفان آنها.
یأس و افسردگی‌ای که اینان در قبال این قدرت همه‌جانبه درک کرده‌اند فقدانی را شکل داده که بسیاری از نویسندگان آلمانی آن دوران با تمام وجود درگیرش بوده‌اند. به همین دلیل رمان آلفرد آندرش با تکیه بر روندی رئالیستی و مشی‌ای‌ سمبولیستی تلاش داشته تا متروپولیس برآمده از آن ساختار قدرت را روایت کند. هرچند گاهی این سمبولیسم در مسیر رئالیسم را قرار می‌گیرد و بیش از حد برجسته می‌شود اما باعث نمی‌شود تا کتاب به اثری صرفا شعاری و برانگیزاننده تبدیل شود. رمان آندرش بیش از هر چیزی روایت رویارویی رویای آزادی است در ذهن و حفظ آن تا روزی که نازیسم از هم فرو پاشد و این آزادی مصادیقی عینی پیدا کند.
شهروند امروز
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه