تهران امروز اندیشه
این روزها بازار بحث و گفت و گو درباره هستی و زمان و انتشار آن به زبان فارسی داغ است و بیشک یکی از رخدادهای مهم در عرصه فرهنگ و اندیشه در سالی که گذشت همین است، حتی برخی معتقدند که انتشار ترجمه فارسی این اثر کلاسیک همچنان میتواند خبرساز منشا آثار فراوانی باشد.
اما چرا اثری چنین حجیم با نثری به غایت دشوار و با موضوعی کاملا تخصصی و از فرهنگی کاملا بیگانه با فرهنگ ایرانی آن هم با قیمت قابل توجه، در میان مردمانی که میزان مطالعهشان اصلا قابل عرض نیست، با اقبال گسترده مواجه میشود؟ به گونهای که ناشر از فروش بالای کتاب در قیاس با سایر آثار همسنگ سخن میگوید؟
پاسخ این پرسش البته بر اهل فن و آشنایان با سرنوشت هایدگر در میان ایرانیان پوشیده نیست. شاید یکی از معناهای متعدد جمله شعارگونه بارت، در مقاله «مرگ مولف» را بتوان در سرنوشتی که «هستی و زمان» پس از انتشارش در سال 1927 در آلمان پیدا کرده یافت. البته برخلاف سخن ساختارگرای فرانسوی، متن «هستی و زمان» به ندرت مستقل از حیات روزمره نویسندهاش خوانده شد و شماری از مهمترین جنجالها و پیرامون کتاب، در ارتباط با کنش سیاسی هایدگر و ارتباطش با نازیسم صورت گرفت و این اتفاقا خوانشی بود اساسا مخالف با نیت آشکار نگارنده مبنی بر نوشتن کتابی «کاملا فلسفی» آن هم فلسفهای که در زمانه متافیزیک ستیزی و علم زدگی سال های نخستین سده بیستم میکوشید پرسش از مفاهیم مهجور فلسفی چون «هستی»، «نیستی» و «زمان» را با زبانی «ژارگون» احیا کند.
تاخیر ترجمه «هستی و زمان» تنها در زبان فارسی رخ نداد، جهان انگلیسی نیز دیر و با اکراه دست به معرفی بدون جنجال اندیشه هایدگر زد و این فقط ساکنان شرق دور بودند که با اصراری اغراق گونه، به ترجمه آثار او پرداختند، این امر تا حدودی به قرابت معنوی اندیشه هایدگر به ویژه در دوران دوم فکریاش (بدون توجه به سنتی که او در آن اندیشیده) با تفکر شرقی از یکسو و بیداری خیره کننده شرقنشینان ژاپنی و هولشان در آشنایی با مبانی اندیشه مدرن باز میگردد.
اما تاخیر ترجمه هایدگر به فارسی جنسی متفاوت با این تاخیر در میان جهان آنگلوساکسون داشت. اگر تاخیر انگلیسی زبانها، نادیده انگاشتنی تعمدی و از سرنخوت ناپسند انحصارطلبی در فلسفه به شیوه فلسفه تحلیلی بود، تاخیر فارسی زبانها، ناخودآگاهانه و برخاسته از غفلتی بنیادین بود که همچون خوابی زمستانی همچنان دامنگیر ماست و سبب شده کماکان مهمترین آثار کلاسیک فلسفه غربی مغفول بمانند و سطحی زدگی گریبان ما را رها نکند. غفلتی که متاسفانه دامنه آن چنان گسترده است که حتی شامل آثار فلسفی خودمان نیز میشود. چه کسی باور میکند که ما هنوز یک دوره چاپ انتقادی و منقح از آثار ابن سینا به ترجمه فارسی نداریم؟ نقد و شرح عالمانه و آکادمیک پیش کش.
در این آشفته بازار غفلت، همت مترجمانی چون سیاوش جمادی به دور از هیاهوهای موجود امری قابل ستایش و احترام است این در مورد هایدگر اهمیتی دو چندان دارد که اهل فن میدانند که آشنایی ایرانیان با هایدگر، در غیاب هیچ اثری از او و به شیوهای کاملا شفاهی آغاز شد و تفسیرهای افسارگسیخته از او چنان رواج یافت که با فراموش کردن سنت پدیدارشناسانه هایدگر از یکسو و فضای تنفسی او شامل فیلسوفانی چون ارسطو آگوستینوس، هگل، کانت، دیلتای، برنتانو، نیچه و ... از سوی دیگر او را هم زبان ابن عربی و ملاصدرا خواندند و با اعوجاج در افکندن در آینه نقد او از مدرنیته، چهرهای مدرن ستیز و ارتجاعی از او نمایش دادند. بگذریم که زبان فنی و پیچیده هایدگر و کنش سیاسی او دو دستمایه خوب برای چنین تفسیرهایی هستند.
اما در سالهای اخیر هایدگر در کنار هیاهوهای غیر علمی، موضوع پژوهشهای علمی نیز بوده است و شماری از اهل تحقیق بر آثارش شرح و نقدهای علمی نگاشتهاند. بابک احمدی با دو جلد کتاب مفصل از نخستین این پژوهشگران بود که چهره فلسفی هایدگر را در دوره کاریاش و از ابعاد گوناگون به فارسی زبانان نشان میداد. دکتر محمود خاتمی نیز با نگاهی پدیدار شناختی در «جهان در اندیشه هایدگر» به شرح تفکر هایدگر در هستی و زمان پرداخت.
در همین زمان شماری از آثار فیلسوف نیز با ترجمههایی قابل بحث به فارسی ترجمه شد، که از آن میان میتوان به ترجمه خوبی از دکتر مجید مددی از رساله «فلسفه چیست» اشاره کرد. اما ترجمه «متافیزیک چیست؟» هایدگر توسط سیاوش جمادی از متن آلمانی، نخستین متن از فیلسوف بود که به شیوه منقح و با مقدمههای معروف جمادی منتشر شد.
سیاوش جمادی، فارغالتحصیل حقوق از دانشگاه تهران است و از جوانی با برادرش کتاب میخوانده و سر کلاسهای فلسفه حاضر میشده است. دامنه علایقش از ادبیات و سینما تا فلسفههای قارهای را در برمیگیرد و تاکنون کتابهایی چون «جهان در اندیشه کافکا»، «نیچه، درآمدی بر فهم فلسفهورزی او» و «نامههایی به میلنا» را ترجمه و تالیف کرده است.
او که رساله فوق لیسانسش را در رشته فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با راهنمایی دکتر مصلح درباره «مقومات هستی انسانی در اندیشه هایدگر» نگاشته است و تحصیل در دوره دکترا را نیمهکاره رها کرده است، در سالهای اخیر کمر به ترجمه آثار فلسفه قارهای در پدیدارشناسی بسته و کتابهای خوبی چون «زبان اصالت» اثر تئودور آدورنو و «هایدگر و سیاست» را ترجمه کرده است.
«زمینه و زمانه پدیدارشناسی» اثر حجیم او نیز امسال به عنوان کتاب سال شناخته شد، اما آنچه این روزها جمادی را بر سر زبانها انداخته، ترجمه «هستی و زمان» است. شهرتی که شک ندارم خودش هیچ علاقهای به آن ندارد و اتفاقاً بیشتر جویای کنج خلوتش است تا بنویسد و بخواند و ترجمه کند. اما نباید از نظر دور داشت که جمادی اینک که مشغول ترجمه اثر دیگری از هایدگر یعنی «چه باشد آنچه گویندش تفکر»است در ترجمه (Was heist Denken) با ترجمه «هستی و زمان» یک طلسم را شکست. از خودش اگر بپرسید میگوید انگیزهام را از ترجمه دقیق نمیدانم و مثل دیگر کنشهای بشری برخاسته از سوائقی است ناخودآگاه، دست کم دلیل ترجمه علایق شخصی بود که موجب شد بیش از 30 سال با «هستی و زمان» کلنجار روم.
اما باید قبول کرد که این رخداد که اهل فلسفه بیتابانه انتظارش را میکشیدند، تنها ترجمه یک اثر کلاسیک همچون «سنجش خردناب» و «متافیزیک» ارسطو و «مجموعه آثار افلاطون» نبود که البته آنها هم مهماند. جمادی با ترجمه «هستی و زمان» (که بسیاری دیگر وعده ترجمهاش را دادهاند) شاید ناخودآگاهانه مانع از این شد که هایدگر در ایران به سرنوشت نامبارکی دچار شود که هموطنش کارل مارکس در سالهای آغازین انقلاب بدان گرفتار آمد، یعنی خوانده نشدن و تقلیل فلسفه به ایدئولوژی.
همچنان که در آن سالها در کنار تفسیرهای سیاسی، ایدئولوژی زده، دست چندم و ترجمههای نادقیق، مارکس از جایگاه یک فیلسوف جامعهشناس و اقتصاددان به یک تئوریسین دست چندم سیاسی با باورهایی جزئی بدل شده بود، امروز هم سرنوشتی مشابه برای هایدگر در حال رقم خوردن بود. رخداد نامیمونی که با ترجمه عالمانه جمادی امکان آن از میان رفت و بساط شامورتی بازی و تحریف اندیشههای هایدگر از میان برداشته شد. اینک خواننده فارسیزبان که امکان مطالعه متن دشوار هایدگر، حتی به زبان انگلیسی را ندارد، میتواند با نظر کردن به متن فارسی کتاب دریابد که «هستی و زمان» نه یک کتاب مقدس و نه یک متن شعبدهآمیز یا حرافی دروغپردازانه است، بلکه اثری فلسفی در عداد سایر آثار همسنگ است که میتوان با نیروی تفکر در آن درآویخت و ایدههای بدیع آن را به چالش نقد کشاند و از بصیرتهای اندیشه فیلسوف بهره جست. جمادی به راستی با کار خود گام بلندی در راه روشنسازی سنت پدیدارشناسی در ایران برداشته است، راهی که امیدوارم با انتشار سایر ترجمههای آثار هایدگر و سایر ترجمههای «هستی و زمان» به ویژه ترجمه دکتر عبدالکریم رشیدیان ادامه یابد و مجال برای بازنگری انتقادی اندیشههای هایدگر گشوده شود.