گروه انتشاراتی ققنوس | در میان آهن و دود: نگاهی به مجموعه داستان «قطار در حال حرکت است»: اعتماد
 

در میان آهن و دود: نگاهی به مجموعه داستان «قطار در حال حرکت است»: اعتماد

روزنامه اعتماد

نویسندگان و شاعران زن را، بر اساس نوع رابطه یی که آثارشان با «زن بودن» خالق شان برقرار می کند، می توان به دو دسته تقسیم کرد. گروه اول نویسندگان و شاعرانی هستند که مهم ترین ویژگی آثارشان «زنانه بودن» آنهاست. زن و مسائل درونی/ ذهنی و بیرونی/ جسمی مربوط به او در کانون توجه آثار این گروه قرار دارد، به عبارت دیگر آنچه در خلال آثار ایشان مورد کنکاش و تحلیل قرار می گیرد نقاط کشف نشده ذهن و روان زنان است. دسته دوم، نویسندگان و شاعران زنی هستند که مسائل ویژه زنان مرکز توجه آثارشان نیست. فضای حاکم بر آثار این گروه، تحت تاثیر روابط و قرائت سنتی شده مردسالارانه در جامعه شکل می گیرد و در نتیجه تاثیری از زنانگی نویسنده در آنها دیده نمی شود یا دست کم این تاثیر بسیار جزیی و قابل اغماض است. ناگفته پیداست که این دسته بندی صرفاً یک ابزار بررسی و تحلیل می تواند باشد نه امتیازی یا ایرادی. تاریخ ادبیات معاصر ما دو شاعر قدرتمند زن سراغ دارد که یکی جزء دسته اول و دیگری جزء دسته دوم است؛ فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی. بیشتر آثار میترا داور در گروه دوم قرار می گیرد و مجموعه داستان «قطار در حال حرکت است» هم استثنایی بر این قاعده نیست. «قطار در حال حرکت است» هشتمین اثر داستانی میترا داور است. این کتاب شامل 16داستان کوتاه است و اخیراً توسط انتشارات هیلا منتشر شده است. داور، دست کم به گواهی آمار، جزء پرکارترین نویسنده های ادبیات داستانی در این سال های ایران است. تداوم فعالیت او در زمینه های گوناگون - مدیریت سایت ادبی، نقد ادبی و داستان نویسی- او را به عنوان نویسنده یی پیگیر و پرکار به جامعه ادبی ایران معرفی می کند. البته تحلیل این نکته که پس از عرضه هشت کتاب داستان، داور تا چه حد توانسته جهان داستانی خود را خلق کند و دیدگاهش را در آثارش به سیلان درآورد، و در کنار آن به مخاطب نزدیک شود و با او ارتباط برقرار کند، نیازمند بررسی جامع تری است. داستان های پرتعداد مجموعه، خواننده را با دورنمایه ها، روایت ها و ساختارهای متفاوتی روبه رو می کند، اما در بیشتر آنها می توان نگاه منتقدانه به جهان صنعتی را ردیابی کرد و فشارهای روانی و جسمانی را دید که طبقه متوسط جامعه، یعنی انسان گرفتار در میان چرخ دنده های جامعه صنعتی بر دوش می کشد. در بسیاری از داستان های این مجموعه ریشه اصلی این فشارها، شرایط نابسامان مالی منبعث از اقتصادی بیمار و نابسامانی های اجتماعی ناشی از آن است که شخصیت ها را در بزنگاه قرار می دهد؛ زن بارداری که تا آخرین روزهای بارداری باید در محل کارش حاضر باشد، زنی که حتی در سرویس برگشت از محل کار مجال کمی استراحت را ندارد و دوستانی که در یک مهمانی کوچک بیشتر از هر چیز درباره مسائل مالی صحبت می کنند و حتی معیار رفاه و محبت شان همین است. داستان «من همیشه کمی دیر می فهمم» داستان یک خانواده متوسط است که در یک شب نشینی صحبت شان با پیشنهاد کار دختر خانواده در شیردوشی یک گاوداری شروع می شود و با بحث درباره کشتن الکتریکی گاوها به پایان می رسد. در بیشتر داستان های مجموعه، نویسنده خارج از جهان داستان ایستاده و واقعیت خشن جهان واقع را به تصویر می کشد و شخصیت ها ناگزیر و ناگریز زندگی هزاره سومی شان را ادامه می دهند و زیر بار فشار مدام آن خمیده و خمیده تر می شوند. کتاب با داستان «حق تساوی» شروع می شود؛ داستان زنی باردار که با شرایطی سخت در کارخانه یی مشغول کار است و حتی در این آخرین روزهای بارداری هم ناچار است زیر نگاه های معنادار همکاران زن و مردش در محل کار حاضر باشد. در نگاه نخست داستان رقت انگیز است و خواننده را به این فکر وامی دارد که چرا این زن با این شرایط نامساعد باید کار کند، و چرا مسوول کارخانه یا سرکارگر به جای فشار آوردن به او، بهش مرخصی نمی دهند؟ جواب سوال هایی از این دست می تواند دو سه کلمه بیشتر نباشد؛ زن به پول کارش نیاز دارد، یا اگر مرخصی بگیرد ممکن است کارش را از دست بدهد. اما نویسنده با اسمی که برای داستان انتخاب کرده، جوابی متفاوت به این سوال ها می دهد؛ زن مجبور است کار کند، چون همه زن ها و مرد های دیگر هم مجبورند کار کنند. در واقع نویسنده از نام داستان به عنوان عاملی برای انتقال معنای مورد نظرش استفاده می کند. چنین اتفاقی در بسیاری از داستان های مجموعه می افتد، «بچه یی که شکل نمی گرفت»، «زمان در تبعید» و «من همیشه کمی دیر می فهمم» از جمله این داستان ها هستند. در این مجموعه، کم نیستند داستان هایی که نام شان سعی دارد معنایشان را تفسیر کند و حتی بی نام، کامل نمی شوند. گذشته از این موضوع که داور در داستان هایش مسائلی را مطرح می کند که به مذاق انسان خسته از زندگی مدرن و شهرهای صنعتی شده و پر از دود آن خوش می آید، باید نگاهی هم به این نکته داشت که او این حرف ها را چگونه می گوید. نثر بیشتر داستان های مجموعه «قطار در حال حرکت است»، به جز یکی دو استثنا، جایی قرار دارد میان زبان معیار و نثر ژورنالیستی. نزدیک بودن به زبان معیار می تواند نکته مثبتی در داستان نویسی باشد؛ کاری که بسیاری از نویسندگان چه در ایران (مثل احمد محمود) و چه در خارج از ایران (مثل ریموند کارور) انجام داده و می دهند. استفاده از زبان معیار یا زبانی نزدیک به آن می تواند عاملی تعیین کننده در برقراری ارتباط میان مخاطب و داستان باشد. زمانی که نویسنده هنگام استفاده از زبان معیار، ارزش های ادبی نظیر آوای کلام، تصویر سازی، ایجاز، استعاره و... را به دست فراموشی بسپارد، نثر ژورنالیستی به وجود می آید؛ نثری اخباری و عاری از حس و حال. تعمیم چنین نثری در یک مجموعه داستان، باعث می شود داستان های مختلف مجموعه، زبانی بسیار مشابه هم پیدا کنند و به عبارت بهتر، تاثیری از تفاوت و تنوع موضوع و درونمایه داستان ها، در نثر و زبان آنها دیده نشود. در چنین حالتی داستان ها به لحاظ حس و حال و صحنه پردازی و فضا و رنگ بسیار شبیه هم می شوند و خواننده احساس یکنواختی می کند؛ و این نکته یی است که در بسیاری از داستان های مجموعه «قطار در حال حرکت است» به چشم می خورد و تبدیل می شود به پاشنه آشیل مجموعه. 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه