گروه انتشاراتی ققنوس | در قضای آن خون دامنگیر
 

در قضای آن خون دامنگیر

کتاب هفته 

مؤلف این اثر تا سال 981 ق که در واقع سال تألیف مختارنامه است در قید حیات بوده، از زندگی وی چیز چندانی دانسته نیست. آقابزرگ تهرانی حدس زده است که از خاندان ابن حسام،‌ سراینده خاوران‌نامه است. در پاره‌ای از منابع آمده که وی کتابش را به شاه تهماسب صفوی هدیه کرده است. اصل کتاب وی «روضه المجاهدین»‌است که به گفته آقابزرگ متن منثور مختارنامه  است. احمد منزوی در فهرست نسخه‌های خطی فارسی، مختارنامه را منظومه‌ای با موضوع انتقام مختار ثقفی از قاتلان کربلا و خاندان اموی دانسته است و حتی به نسخه‌ای خطی از آن به شماره 2533 در کتابخانه ملی تبریز اشاره کرده است. به هر حال روضه المجاهدین کتابی به فارسی و به شیوه مقتل در شرح خوانخواهی مختار ثقفی از قاتلان کربلا است که عطاءالله واعظ هروی در ماه محرم بر سر منبر برای مردم روایت می‌کرده است. مطالب مندرج در روضه المجاهدین شامل یک مقدمه و بیست باب و یک خاتمه است. عناوین این بابها از این قرار است:‌باب اول در آمدن مسلم بن عقیل به کوفه و آگاه شدن یزید از این قضیه و فرستادن عبدالله زیاد به ایالت کوفه و ذکر شهادت مسلم بن عقیل و بعضی از هواداران حضرت امام حسین علیه‌السلام، باب دوم در بیان رفتن عبدالله بن سعید به نجف اشرف و آمدن قبایل به مددکاری از هر طرف. باب سوم در بیان محاربات عبدالله سعید با ابن زیاد و قتل جمع کثیری از اهل بغی و عناد. باب چهارم در بیان محاربه و مبارزات عبدالرحمن با سپاه بصره و غیر آن. باب پنجم در بیان احوال کثیر معلم و باعث نجات مختار شدن و از قید اشرار خلاصی جستن. باب ششم در بیان هلاک شدن یزید بن معاویه و رفتن او به هاویه. باب هفتم در بیان آمدن ابن زیاد به دمشق و مروان را بر سریر ایالت نشانیدن و با چهار هزار کس به حرب سلیمان بن صرد خزاعی آمدن. باب هشتم در بیان آمدن خنتار به کوفه و نامه نوشتن سید میر محمد حنفیه به اشراف و عظمای کوفه و بیعت کوفیان بر دست مختار. باب نهم در بیان محاربه مختار با این مطیع و زیون شدن آن ملعون و آزاد شدن او. باب دهم در بیان قتل عامرین مطیع در بصره و وارد شدن مصعب زبیر با سی هزار کس به حرب مختار و قتل او به دست ابراهیم و گریختن مصعب. باب یازدهم در بیان قتل عامر بن ربیعه بر دست ابراهیم مالک اشتر و هلاک شصت و شش هزار لشکریان کفر. باب دوازدهم در بیان رفتن یزید بن انسی بعد از قتل عامر به موصل و وی در آن سفر به منازل قدس رسید. باب سیزدهم در بیان قتله امام حسین علیه السلام. باب چهاردهم در بیان بیرون آمدن ابن زیاد ملعون از شام با صد هزار کس به حرب مختار و فرستادن ابراهیم اشتر به کنار آب خاور به محاربه اشرار و قتل بعضی از اولاد ابن زیاد و گریختن ابن زیاد. باب پانزدهم در بیان احوال سید میرمحمد حنفیه. باب شانزدهم در بیان نقض عهد عبدالله بن زبیر و رفتن سدی از مکه به جبل عقیق و غایب شدن آن حضرت . باب هفدهم در بیان آمدن ابن زیاد با هشتاد و سه هزار کس به موصل و رفتن ابراهیم مالک اشتر با شیعیان امیرالمؤمنین (ع) حیدر به حرب آن ملا عین بد اختر به سیر . باب هجدهم در بیان قتل حصین بن تمیر سکونی و کشته شدن ابن زیاد و نگونساری اهل شروفشان . باب نوزدهم در بیان نامه نوشتن مختار به مصعب زبیر و طلب نمودن این اشعث و عمرو بن حجاج را که از قتله امام حسین (ع) بودند و انحراف ورزیدن آن نابکار و توجه نمودن به حرب مختار. باب بیستم در بیان محاربه ابن حجاج و ابن اشعث علیهما اللعنه و الهذاب و محاربات مختار با لشکر کفار و متوجه شدن به ریاض جنات تجری من تحتهاالانهار. مقدمه در بیان معرفی مختار است و خاتمه در بیان احوال ابراهیم بعد از شهادت مختار و ذکر بعضی از حالات او و محل محاورات با عبدالملک مروان. قرائت این کتاب مدتها در مجالس روضه‌خوانی رواج داشته و بارها به چاپ رسیده است. از جمله می‌توان به چاپ‌های 1261 ق و 1331 ش آن اشاره کرد. جای آن داشت که در مقدمه چاپ حاضر، یادی از سرگذشت کتاب می‌رفت و این نکته ذکر می‌شد که این اثر در اصل روضه المجاهدین نام دارد و از آنجا که در آن از خونخواهی مختار سخن رفته به مختارنامه شهرت یافته است. چاپ اخیر مختارنامه در 520 صفحه در بخش مجموعه «ادبیات عامه» انتشارات ققنوس منتشر شده است.  با هم پاره‌ای از باب بیست و یکم را مرور می‌کنیم «مختار نگریست دید که سر آن ملعون را با سرهای دیگر بالای نیزه کرده‌اند. مختار چون سر ابن زیاد را دید تکبیر گفت و خدای تعالی را سجده کرد. آنگاه متوجه سر آن ملعون شد و فرمود:‌ای لعین، پنداشتی که حضرت امام حسین (ع) شهید شود تو زنده خواهی بود و امارت عراق به تو تعلق خواهد داشت؟‌آخرت را از دست دادی و در دنیا به این خواری کشته شدی. مردم کوفه چون این خبر شنیدند، به دیدن سر آن معلون آمدند. خاک بر او می‌ریختند و بر او لعنت می‌کردند و احوالات امام حسین‌(ع) را یاد می کردند و زار زار می‌گریستند. پس مختار به   قصر خود رفت و فرمود تا سر ابن زیاد بر در دارالاماره آویختند. چون خبر قتل عبیدالله زیاد و توابع او به عبدالملک مروان رسید بترسیدند. زیرا که اکثر سروران بنی امیه با ابن زیاد بودند و او را در شام لشکری نبود و او به معاونت ابن زیاد مستظهر بود…» 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه