گروه انتشاراتی ققنوس | در سیطره سلاح‌های ناشناخته:نقدی بر رمان «دیوار» : فرهنگ آشتی
 

در سیطره سلاح‌های ناشناخته:نقدی بر رمان «دیوار» : فرهنگ آشتی

ما مثل کک‌هایی هستیم که در تار عنکبوت زندگی مدرن گرفتار شده ایم. 
ونه گوت 
 
رمان «دیوار»، نوشته مارلن‌هاس هوفر، نویسنده‌ای اتریشی ست که از پدر و مادری جنگلبان در سال 1920 به دنیا آمده است. «دیوار»، اولین کتابی است که از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است. هاوس هوفر به غیر از نوشتن رمان و مجموعه داستان به نگارش نمایشنامه‌های رادیویی نیز پرداخته است. 
 
رمان «دیوار» با دیدگاه من راوی گذشته نگرازنوع داستان‌های آخر زمانی، به شرح زنی میانسال می‌پردازد که پشت سدی نامرئی و یخی درجنگل گرفتار شده؛ دیواری که اورا از بلای غریب و ناشناخته‌ای که باعث مرگ همه جانداران شده، نجات داده است. 
 
زن، تنها انسان باقی مانده دنیا، زندگی جدیدی را در طبیعت، همراه با حیواناتش در دره‌ای که تنها متعلق به اوست، آغاز می‌کند؛ زندگی به دور از تکنولوژی، هیاهوی دنیای مدرن و غوغای شهر. 
 
رمان «دیوار» را می‌توان در ژانر داستان‌های علمی- تخیلی که زیرمجموعه داستان‌های غریب است، قرارداد. در داستان‌های غریب ابتدا اتفاق غیرعادی که با تجربه زیستی ما همخوانی ندارد و فرض وقوع آن در عالم امکان‌پذیر نیست، رخ می‌دهد، سپس متن به توجیه‌پذیری و علت‌مندی این اتفاق نامعمول می‌پردازد. در داستان‌های علمی - تخیلی این اتفاق نامعمول منشاء علمی به خود می‌گیرد و توجیه‌پذیر می‌شود. داستان بر روایت خطی و توالی زمان و گفتارمحوری استوار است. شیوه روایت رمان، دوار است؛ بدین معنی که لحظه ابتدایی و انتهایی روایت یک زمان است. ساختار رمان براساس ساختارگرایی بر تقابل دوتایی مرگ/ زندگی پایه‌ریزی شده است. 
 
در روایت شناسی ساختارگرا اولین سوالی که مطرح می‌شود، این است: راوی چه کسی‌ست؟ او از چه می‌گوید؟ با چه زبانی و برای چه کسی می‌گوید؟ بهانه روایتش چیست؟ براساس این شیوه نقدی می‌توان به این سوالات بدین‌گونه پاسخ گفت: 
 
راوی کیست؟ راوی، شخصیت اصلی، زن میانسالی‌ست که ازدواج کرده و صاحب دو فرزند دختر است. اوفردی منزوی ست که نمی‌تواند با دخترها و دیگران ارتباط خوبی برقرار کند. او زنی درون‌گراست. به کار‌های روستایی عادت ندارد. تنها برای مدتی کوتاه با دختر خاله و شوهرش به مسافرت آمده است. 
 
در جواب اینکه راوی از چه می‌گوید می‌توان گفت محور معنایی اثر، نقد تکنولوژی و دنیای مدرن است. در جامعه‌ای که انسان زیر سیطره ابرقدرت‌ها و سلاح‌های ناشناخته گرفتارشده و هر لحظه امکان از بین رفتن تمام موجودات زنده است، چگونه می‌توان در آرامش زندگی کرد؟ در داستان‌های اتوپیایی، تکنولوژی باعث خوشبختی انسان‌ها نیست؛ بلکه باعث انحطاط اخلاقی، از بین برنده ارزش‌ها و روابط انسانی، شرارت انسانی و در انتها نابودی بشراست: «فکر می‌کردم نوعی اسلحه جدید است که یکی از ابرقدرت‌ها موفق به مخفی نگاه داشتنش شده بود، اسلحه‌ای تمام و کمال که به زمین هیچ آسیبی نمی‌رساند و تنها انسان‌ها و حیوانات را نابود می‌کند.» (ص 38) در واقع در تاویل رمان می‌توان به این موضوع اشاره داشت که اگر انسان‌ها به ذات خود بازگردند و با طبیعت آشتی کنند زندگی بهتری خواهند داشت. «اگر انسان‌ها همه با هم خوب بودند، این دیوار به وجود نمی‌آمد.» (ص160) 
 
 
 
نویسنده با سبک یادداشت‌نویسی روزانه، روایت را آغاز می‌کند. او بهانه روایتش را بدین‌گونه توجیه می‌کند؛ راوی می‌نویسد تا تنهایی‌هایش را پر کند و بتواند عقلش را پا برجا نگاه دارد. به عبارتی دیگر او می‌نویسد تا هویتش را به عنوان یک انسان به دیگرانی که شاید بعدها گزارش‌هایش را می‌خوانند ثابت کند؛ نوشتنی که همواره باعث شناخت هویت وجودی هر انسانی است. 
 
اما آنچه که بعد از اتمام متن ذهن خواننده را درگیر می‌کند، این است که چرا زن برای رهایی خود، کاری انجام نمی‌دهد؟ مثلا چرا نقبی در دیوار ایجاد نمی‌کند؟ به راستی علت منفعل بودن زن از چه روست و متن چگونه آن را توجیه‌پذیر کرده است؟ 
 
در این خصوص متن این‌گونه جواب می‌دهد: زن از شرایط به وجود آمده و دیوار ناراحت نیست؛ او دیوار را وسیله‌ای می‌داند که موجب آرامش روحی او شده (ص55). دیوار زندگی جدیدی را برایش فراهم کرده و باعث شده او عاقل‌تر شود. زن معتقد است قبلا در دنیای بی‌عقل‌ها زندگی می‌کرده، دنیایی که در آن می‌بایست بی‌جهت و سراسیمه در میان فروشگاه‌هایش بدود و به دنبال اجناس غیر ضروری برود (ص135).در نتیجه زن به دنبال راه فراری نیست؛ چرا که حال او دیگر درگیر نظام سرمایه‌داری و قیود خشک و دست و پا گیر اجتماعی نیست. او آزاد است و صاحب دره‌ای که آن را ازآن خود می‌داند. زن با دنیای جدید، طبیعت و سرشت پاک آن آشتی می‌کند؛ طبیعتی که هم زیستی سگ و گربه را به همراه دارد (ص47) و او که خود را در مقابل حیواناتش مسئول می‌داند و از بی‌برنامگی بیزاراست، سعی دارد امکانات زیستی برای خود و حیواناتش فراهم آورد. بدین‌گونه منفعل بودن زن در برابر دیوار در متن توجیه‌پذیرمی‌شود: «راستش حالا با میل در جنگل زندگی می‌کنم و ترک کردنش برایم دشوار است. ...دیوار آن چنان با زندگی‌ام قاطی شده است که اغلب هفته‌ها به آن فکر نمی‌کنم... به خاطر دیوار مجبور شده‌ام زندگی کاملا تازه‌ای شروع کنم.» (ص150) 
 
دیدگاه غالب جنسیتی و ایدئولوژیک نویسنده، ضد مرد است. راوی از مردی می‌گوید که با خشونت و بی‌رحمی حیوانات او را می‌کشد و حتی به سگش که به او فرمان داده حمله نکند، هجوم می‌آورد. «شاید انسانی که او را با تبر کشت دیوانه بود، ولی همان جنون به او نیز خیانت کرده بود. تمایل پنهانی به جنایت همیشه در او کمین کرده بود.» (ص163) در واقع این جنس مخالف است که با حضور خود و خشونتی که در ذاتش وجود دارد آرامش و خانواده جدید زن را از او می‌گیرد. 
 
نویسنده با دوار کردن اثر و شکست گاه به گاه زمان در بدنه روایت و نقل از آینده‌ای ناشناخته، موجب تعلیق داستانی در اثر شده است. راوی با بیان اینکه سگش زنده نیست، این سوال را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که بر سرسگ - که تا چندی پیش دور پای او می‌چرخیده - چه آمده است؟! البته ناگفته نماند که این تعلیق با تغییر زمان افعال همراه شده است. از این نوع تعلیق داستانی می‌توان به صفحات 26، 48، 61، 64، 182و... اشاره کرد: «دلم نمی‌خواهد مرتب به یاد لوکس و ببری بیفتم ولی آیا چیزی در این خانه هست که مرا به یاد آنها نیندازد» (ص61) و این در حالیست که گفته می‌شود لوکس زنده است و هنوز گربه‌اش به دنیا نیامده است. از سوی دیگر نویسنده با این عمل به مرگ زمان در دنیای طبیعی و به دور از تکنولوژی توجه دارد؛ دنیایی که درآن ساعت‌ها به خواب می‌روند: «ساعت شماطه‌دار مرده... این روزها دیگر اصلا ساعت ندارم... ساعت کوچولو هم گم شد. مدت‌ها بود که ساعت را دقیق نشان نمی‌داد، کلاغ‌ها از او دقیق‌تر بودند». (ص261) 
 
در انتها جا دارد اشاره‌ای به گفته فرانک کورموت داشته باشیم. او معتقد است روایت‌های آخرزمانی دارای پایانی تلخ است. این روایت‌ها به تک افتادگی انسان مدرن اشاره می‌کند. داستان‌های آخرزمانی به علت آنکه برهم زننده افکار خواننده و بانی تفکر در اوست، به نقد وضعیت موجود و نقد قدرت و سیاست می‌پردازد. حتی گاه متنی سیاسی‌ست. 
 
رمان «دیوار» نیز با پایان باز و تلخ خود، به نوعی به نقد قدرت، وضعیت موجود و گفتمان غالب اشاره دارد؛ پس از این جهت می‌توان گفت که «دیوار» نوعی رمان سیاسی‌ست که در آن دیوار
نقشی نمادین به خود می‌گیرد. این رمان علیرغم فضاسازی خاکستری‌اش، نگاهی ریزبین به مسائل روز و تکنولوژی دارد و در نفی محدویت‌های بشری‌ست. 
فرهنگ آشتی 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه