روزنامه تهران امروز
«هیس» کتابی نوشته محمدرضا کاتب است که توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
داستانی لابیرنتی که در سه فصل مائده، وصف و تجلی به واکاوی سه شخصیتی میپردازد که در حقیقت، گذشته، حال و آینده راوی هستند. راوی داستان که بهصورت اولشخص به بیان گسسته وقایع میپردازد، (سرکار) مامور نیروی انتظامی است. آدم تنهایی که آخرین روزهای زندگی خود را سپری میکند. راوی در مسیر زندگی خود با چند شخصیت اصلی روبهرو میشود. «جهانشاه» متهم به قتل 17 زن، «پسر صمد» دلهدزدی که با کشرفتن بار گندم مردم زندگی میکند و «مجید» که بهخاطر جدا شدن از زنش (عشقش) خودکشی میکند.
نویسنده از زبان راوی به مرگ، اندیشههای مرگ و جزئیات مرگ میپردازد وگاه آنچنان در بیان جزئیات دقیق عمل میکند که مخاطب سرگردان میشود؛ گاه «جهانشاه» را تبرئه میکند و اوظ را یک فعال سیاسی جلوه میدهد که برایش «پاپوش» درست کردهاند و اصلا قتلی مرتکب نشده و گاه قتل را بهانهای برای دیدن آخرین لحظه خلسهآور و زیبای مرگ میداند. «پسر صمد» - گذشته سرکار (راوی)- شاگرد نعمان، طماع معتادی که از شاگردانش سوءاستفاده میکند و سرکار در آخرین روزهای زندگی خود با «پسر صمد»سراغ نعمان میرود و او را مجبور میکند هر روز مبلغی پول بابت همه بدیهایی که به سرکار و مادرش (که زمانی از دست نعمان خودش را آتش زده و خودکشی کرده) و پسر صمد کرده است، بدهد و «مجید» که بخشی از گذشته سرکار و آینده اوست. مجید مجبور میشود از زنش جدا شود. زنش – اکرم- به عقد نعمان درمیآید ولی نعمان او را رها میکند و...
داستان «هیس» دارای روایتی عجیب، درهمتنیده و گاه گمراهکننده است. گاه نویسنده یک داستان را رها میکند تا داستان دیگری را روایت کند و گاه پس از پایان یک داستان به بیان داستان عرفانیای میپردازد و به ما تذکر میدهد که منظور «جهانشاه» از کشتن واقعا کشتن نبوده و معنی باطنی آن را دریافت کنید. استفاده از تمثیل نیز در داستان وی به جذابیت بیشتر اثر هنرمندانه و خلسهآور وی کمک کرده است. محمدرضا کاتب از داستان «شهرزاد قصهگوی»، «آتش نمرود»، «زروان» و... بسیار بجا در تفهیم اثرش یاری جسته و بهخوبی مخاطب را هدایت میکند. مخاطبی که به اندازه پسانداز ادبی خود از داستان وی لذت میبرد.
«هیس» از معدود داستانهایی است که بهنظر نگارنده، مانند یک اثر سینمایی خوب دارای روایت موازی از چند شخصیت و گاه موزاییکی و درهمتنیده است که در یکجا یا توسط یک شخص بههم مربوط میشوند (البته با توجه به تحصیلات سینمایی «محمدرضا کاتب» میتوان این مورد را در کل داستان و حتی جزئیات آن پیدا کرد). کل داستان سه شخصیت را بهواسطه سرکار (راوی) بههم مربوط میکند ولی این سه شخصیت لزوما در یک زمان بهسر نمیبرند. گاهی از فلشفوروارد (رفتن به آینده) نیز استفاده کرده است. مثلا ابتدای داستان به شرح بخشی از زندگی «پسر صمد» میپردازد و داستان را نیمهکاره رها میکند تا در خواننده حس تعلیق (معادل سوسپانس سینمایی) بهوجود آورد سپس در پایان و پس از بیان سرگذشت جهانشاه و مجید، داستان «پسر صمد» را تکمیل میکند. جایی از داستان سرکار (راوی) توی پلههای مطب دکتر خون بالا میآورد (عق میزند) ولی در ادامه، داستان پایین آمدن از پلههای مطب به پلههای مغازه نعمان را توضیح میدهد یعنی بهطور ماهرانهای پایین آمدن از پلههای مطب به پلههای مغازه نعمان «کات» میخورد. از دیگر مشخصات داستان معلق بودن بین واقعیت و فراواقعیت (سوررئال) است. خواننده در بعضی مواقع از واقعی بودن یا نبودن داستان مطمئن نیست و این از ویژگیهای تخیل خلاق نویسنده است.
مرگ در میزند
«دو باور غلط سالهاست که درباره من بین مردم رواج دارد؛ یکی اینکه من روشنفکرم، فقط به این دلیل که عینکی هستم و بدتر از آن اینکه هنرمندم، چون فیلمهایم نمیفروشد.» (وودی آلن – تابستان 2002)
کتاب پیشنهادی این هفته ما، کتاب «مرگ در میزند» نوشته وودی آلن و ترجمه حسین یعقوبی است. این مجموعه گزیدهای از کتاب «مجموعه آثار وودی آلن» چاپ سال 1992 است که سه کتاب «تسویهحساب» (1971)، «بیبالوپر» (1975) و «عوارض جانبی» (1980) را دربر دارد. این سه کتاب، خود، گزیدهای از مجموعه داستانها، مقالات و نمایشنامههای چاپشده وودی آلن در مطبوعات در فاصله دهه 60 و 70 هستند.
آثاری که در این مجموعه آمدهاند به چند دسته تقسیم میشوند؛ کارهایی که آلن در آن با رویکرد هجوآمیزی به نقد شخصیتهای تاریخی و افسانهای، مقالات ژورنالیستی که به ریشخند مضامین عامهپسند روز با بیانی وارونهگویی میپردازد، نوشتههایی ملهم از کمدیهای کلامی پوچگرایانه برادران مارکس و کارهای غیرمتعارف و جدیتری چون «گمشده بزرگ» که در آن به دلمشغولیهای کائناتی آلن که در کنار عشق و مرگ از مولفههای اصلی آثار آلن محسوب میشود، پرداخته شده است. این کتاب که به چاپ ششم هم رسیده است، مجموعهای از لذتها و خندههای عمیقی است که تو را برای دقایقی به فکر فرو میبرد.