گروه انتشاراتی ققنوس | تشریح فاصله میان مرگ و زندگی:نگاهی به کتاب اپرای شناور: روزنامه ایران
 

تشریح فاصله میان مرگ و زندگی:نگاهی به کتاب اپرای شناور: روزنامه ایران

 تشریح فاصله میان مرگ و زندگی

نگاهی به کتاب اپرای شناور

 

«اپرای شناور» از جمله کتاب‌هایی است که به واسطه سنت‌شکنی بیش از حد و حصرش در زمره آثار پست‌مدرن بعد از جنگ جهانی قرار می‌گیرد. جان بارت رمان‌نویس امریکایی، متولد 1930 شاید بیشتر به خاطر رمان‌های تجربی‌اش در خارج ایران معروف باشد.«نامه‌ها» ،«گمشده در شهر بازی» و ... برخی از داستان‌های این نویسنده هستند که به نوعی فضای نهیلیستی امریکا در دهه 50 را به تصویر کشیده‌اند. جان بارت رمان اپرای شناور را در 26‌سالگی نوشت. یعنی 57 سال پیش، حالا چگونه است که بعد از گذشت نیم قرن کتابش در ایران ترجمه می‌شود، سوالی است که خود جان بارت پس از انتشار کتابش در ایران طی ایمیلی به مترجم کتاب از او پرسیده است. اما به راستی نویسنده چنین اثری چه هدف و پیامی در لایه‌های پنهان این رمان فنی دارد؟ شاید مبهم بودن و دو پهلو نشان دادن وقایع کلیدی یک داستان  از خصایص داستان‌نویس‌های پست‌مدرن باشد. اما به نظر می‌رسد او چنین نکرده و شاید هم دلش نمی‌خواسته چنین کند چرا که وقایع و اتفاقات داستان اپرای شناور خیلی واضح  و روشن پیش می‌رود. حوادث  داستان در کمال حیرت رخ می‌دهد بدون هیچ گونه اتفاق و یا حتی اعتراض غیرمترقبه‌ای. آیا بارت، جامعه امریکایی وحشت‌زده و بحران‌زده، پس از جنگ را به بوته نقد کشیده است؟ آیا او مثلاً می‌خواهد بی‌بند و باری های اخلاقی را به این صورت و بدین شکل به سخره بگیرد و علیه آن بیانیه‌ای اخلاقی صادر کند؟ به گمان نگارنده این سطور چنین نیست، چرا که هیچ نکته دو پهلو و مبهمی در سطر سطر داستان اپرای شناور دیده نمی‌شود  و جان بارت به وضع موجود اعتراضی هم نمی‌کند. هر چه هست وضوح و روشنی  در انتقال پیام‌های اخلاقی ! بارت است که در میان انبوه هیجانات و حرکات اعجاب‌انگیز قهرمانان داستان موج می‌زند؛ بخش پیوند غیرافلاطونی داستان نمی‌دانم چرا و چطور به رابطه مقدس‌مآبانه تشبیه شده است.«تاد اندروز» یک وکیل و مشاور حقوقی که مستأصل شده تصمیم خود را برای خودکشی تغییر می‌دهد و حیرت‌انگیز آن‌جاست که فاصله دو نقطه از زندگی قهرمان داستان بسیار دشوار توضیح داده می‌شود، اما ظریف و زیبا.همانطور که اشاره شد ، نقطه عطف ماجرا به آن‌جا بر‌می‌گردد که راوی داستان تصمیم  به خودکشی می‌گیرد اما منصرف می‌شود، چرا که نه به زندگی و شادی و نشاط آن علاقه دارد و نه به مرگ که به پوچی می‌اندیشد. به گمانم بارت می‌خواهد بگوید جامعه امریکا مرگ را از یاد برده است و این مرگ است که همچون حلقه‌های زنجیری به هم پیوسته تمام اتفاقات داستان را به یکدیگر پیوند می‌زند. از این نظر جان بارت و ریچارد براتیگان (نویسنده صاحب سبک امریکایی) نقاط اشتراک بسیاری دارند.
«جان بارت» خود جایی درباره نوشتن این کتاب چنین توضیح داده است:« اول دوست داشتم که موسیقی جاز بزنم و این آرزوی چندین و چندساله‌ دوره‌ دبیرستانم بود. اما بعد از آن‌ که از دانشگاه جان هاپکینز بورس تحصیلی گرفتم، کم کم و تلوتلو خوران به سوی مسیر واقعی زندگی‌ام سوق پیدا کردم، یعنی همان داستان‌سرایی. بعد از این جریان، غرق آثار مدرنیست‌های بزرگ دنیا شدم، یعنی کتاب‌های جیمز جویس، فرانتس کافکا، توماس مان و مارسل پروست را خواندم و از نویسندگان داخلی هم کتاب‌های ارنست همینگوی، جان دوس‌پاسوس و خب، صد البته ویلیام فاکنر را خواندم. اما این باعث نشد که از گنجینه‌ فوق‌العاده‌ داستان‌های گذشته غافل بمانم و هزار و یک شب، اقیانوس داستان، کلیله و دمنه، دکامرون، پنتامرون، هپتامرون و داستان‌های کانتربری را نیز خواندم و کتاب‌های نویسندگان جریان قبل از پست ‌مدرنیسم را نیز خواندم، مثلا گارگانتوا و پانتاگروئل رابله و تریسترام شندی لارنس استرن. بعد از این دوره‌ کارآموزی، مانند هر شاگرد دیگری وقت آن بود که مسیر خودم را پیدا کنم و به قول معروف، در میان خیل عظیم این شاهکارهای سترگ حرف خودم را بزنم، یا آن طور که امبرتو اکو می‌گوید، در میان آن چیزهایی که تا به حال گفته شده حرف خودمان را بزنیم. به همین خاطر، چند سالی را قبل از فارغ ‌التحصیلی، مشغول اقتباس‌های ناموفق از جویس و فاکنر بودم و چندتایی داستان پیش‌ پاافتاده و ناموفق نوشتم که خوشبختانه هیچ‌ کدام‌ شان را هم منتشر نکردم، تا آنکه بالاخره راه خودم را پیدا کردم و «اپرای شناور» را نوشتم...»
 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه