گروه انتشاراتی ققنوس | به گزارش زمان، این رمان متفاوت است: به گزارش اداره هواشناسى فردا این خورشید لعنتى
 

به گزارش زمان، این رمان متفاوت است: به گزارش اداره هواشناسى فردا این خورشید لعنتى

روزنامه شرق 

رمان «به گزارش اداره هواشناسى: فردا این خورشید لعنتى ...» نوشته مهدى یزدانى خرم یکى از معدود رمان هاى سال هاى اخیر است که متفاوت است. رمان نخستین نوشته یزدانى خرم است که سال ها تجربه قلم زدن در باب ادبیات داستانى را در مطبوعات معتبر کشور دارد. انتشارات ققنوس این رمان ۱۷۶ صفحه اى را چاپ کرده است. «به گزارش اداره هواشناسى ...» رمانى است با نگاهى متفاوت که خواننده جدى ادبیات داستانى را درگیر خود مى کند. این رمان را مى توان از دریچه هاى مختلف ارزیابى کرد. از منظر زبان، فرم و تکنیک رمان خصوصیاتى دارد که تعمق و تامل در آنها خالى از لطف نیست. اما پیش از پرداختن به بررسى منظرهاى یاد شده رمان نکته اى قابل اشاره است. صحبت از متفاوت بودن این رمان شد. براى آنکه شبهه اى پیش نیاید باید توضیح بدهم که منظور از متفاوت بودن تافته جدا بافته بودن این رمان نسبت به آثار ادبیات داستانى زمان خود نیست، بلکه شکل گرفتن رمان به گزارش اداره هواشناسى... با توجه به استفاده دیگرگونه از ابزارهاى به کار برده شده، خصوصیاتى به این رمان داده است که آن را نسبت به آثار هم دوره خود متمایز مى کند؛ آثارى که با همان ابزارها اما با کارکرد رایج نوشته شده اند. براى روشن شدن این دیگرگونگى به چند مورد اشاره خواهم کرد. 
• زبان، همه چیز یک متن است 
شاید مهمترین چیز براى متولد شدن یک متن - آن هم از نوع ادبیات - زبان است. زبان نقش محورى را در یک اثر ادبى براى رسیدن به چارچوب مشخص به عهده دارد. در حوزه ادبیات داستانى و رمان زبان با پیدایش روایت گره خورده است. رمان از زبان یک راوى یا راوى هاى مختلف روایت مى شود. بنابراین روایت براى اعلام موجودیت خود نیازمند زبان است. 
در چند سال اخیر در حوزه رمان کمتر شاهد خلق آثارى بوده ایم که با پیچیدگى هاى زبانى و فرمى آفریده شده باشند و اگر اثرى هم با مشخصه هاى پیچیده گویى و ایجاد فضاهاى درهم تنیده در دسترس مخاطبان رمان قرار گرفته است کمتر مورد توجه واقع شده و نتوانسته براى خود جایى باز کند. اما نویسنده زبانى را براى روایت رمانش برگزیده که در حین پیچید گى اش از آن مى توان لذت برد. زبانى که شاید نزدیک به زبان شعر باشد. زبانى که از همان ابتداى رمان در آن تخیل و فضاى شاعرانه دیده مى شود. نویسنده براى وارد کردن خواننده به رمان خود نیاز به ایجاد فضایى دارد که برآمده از پتانسیل تخیل باشد. «گورستان ساکت. گورستان کمرو. ایستاده و نگاهم مى کند. راه مى روم. شاید هم لش خود را بر روى خاک مى کشم. نمى دانم. خاک زیر پایم زنى است [...]. تشنه ماسیده شدن است زیر پاهایم... پایم را مى گذارم روى قدیسان، گناهکاران، کودکان و شاید حلقوم بریده یک راهزن.» این زبان ابتداى رمان است که هر چه پیش مى رود انسجام خود را پیدا مى کند و فضاها و موقعیت هاى رمان را تحت تاثیر خود قرار مى دهد. این زبان رمان یزدانى خرم نمى خواهد خود را تنها به چارچوب هاى مرسوم در عرصه ادبیات داستانى محدود کند، بلکه قصد شکستن پوسته زبان زمان خود را دارد. مى خواهد شکل (فرم) دیگرى داشته باشد. نویسنده زبان روایت را تنها براى ایفاى نقش ابزارى اش نمى خواهد، بلکه قصد دارد از پتانسیل خود ِ زبان جهت برجسته کردنش استفاده کند. زبان روایت را برجسته مى کند و به خواننده مجال مى دهد تا علاوه بر وارد شدن در جریان روایت و لذت بردن از آن، از جلوه گرى هاى زبان و نوع شکل گیرى آن لذت ببرد. 
استفاده کردن از فعل هاى دوسویه و کاربرد جمله هاى کوتاه با بار سنگین و همچنین کار کشیدن از بدایع ادبى از جمله مشخصه هاى زبانى رمان (به گزارش اداره هواشناسى...) است. یزدانى خرم در بیشترین قسمت هاى رمان توانسته با نزدیک کردن دو جمله، که در آنها یک فعل کاربرد دارد، یکى از فعل ها را حذف و در استفاده از فعل صرفه جویى کند. این نکته در طول اثر او تبدیل به یک تکنیک شده است. این تکنیک چند خاصیت را به همراه داشته که از جمله آنها مى توان به سرعت بخشیدن به ضرباهنگ زبان و همچنین پدیدار شدن نوعى موسیقى در زبان روایت اشاره کرد. استفاده از جمله هاى کوتاه در لابه لاى روایت موجب شده تا هم وجه بار زیاده گویى از دوش نویسنده کم شود و هم وجه حسى راوى را به نحوى برجسته کرده است. شاید از نکات مثبت جملات کوتاه در رمان آن باشد که به خواننده اجازه نفس کشیدن و تامل در میان روایت را مى دهد. در واقع مى توان گفت که این تکنیک در متن زبان اثر به خوبى جا افتاده است. نویسنده براى آنکه شاخصه هاى زبانى رمانش دیگرگونه و داراى وجوه ممتاز ادبى باشد، با استفاده از بدایع ادبى مثل تشبیه، استعاره، ایجاز به طور مشخص توانایى خود را در این عرصه نشان مى دهد و این نکته شاید یکى از لذت بخش ترین نکات فنى رمان باشد. 
• فرم، نبض زندگى روایت است 
رمانى که زبانش برجسته باشد مطمئناً یکى از مقاصدش رسیدن به فرم مطلوب است. این رمان براى دستیابى به فرمى مشخص، به چند شاخصه تکیه کرده است: ۱ - نامگذارى هر یک از پنج فصل رمان با ظرافت و مقصود خاصى صورت گرفته است. به جاى انتخاب نام «فصل» براى هر یک از بخش هاى رمان از نام «سیگار» که هر کدام یک عدد و در برابر هر عدد یک تیتر قرار دارد، استفاده شده است. به طورى که رمان با «سیگار اول: در آغاز من بودم» شروع مى شود و در ادامه با پشت سر گذاشتن بخش هاى «سیگار دوم ...»، «سیگار سوم...»، «سیگار چهارم ...» به آخرین بخش که «سیگار آخر: بارانى که آرام مى بارد» مى رسد. اگر دقتى بر نحوه نامگذارى فصول داشته باشیم، خواهیم دید که در واقع رمان در فصل نخست با موجودیت یک «من» آغاز مى شود و در فصل پایانى با باریدن آرام بارانى که یادآور حالت تشییع است به آخر مى رسد. حال توجه دیگر آن است که زندگى این «من» در فاصله چند سیگار اتفاق مى افتد. فاکتور «سیگار» در نامگذارى فصول رمان مى تواند نشانگر حالت هاى استرس و اضطراب نویسنده هنگام نوشتن باشد که از منظر دیگرى بیانگر آن است که خود ِ روایت در فاصله چند سیگار اتفاق افتاده است. ۲ - رمان با قدم زدن راوى در گورستان آغاز مى شود و در انتهاى رمان هم ما شاهد آن هستیم که روایت در فضاى گورستان به اتمام مى رسد. سعى شده این حالت دَوَرانى متن در تمامى لایه هاى رمان اجرا شود. گورستان در ابتدا زنى است زیر پاهاى راوى و در پایان رمان مردى است که سیگار بهمن مى کشد. در ابتداى رمان راوى سعى دارد تا حالت انزجار خود را نسبت به محیط گورستان ابراز کند اما در خطوط پایانى رمان راوى به نوعى در فضاى غریب گورستان هضم شده است. این تکنیک در نوع شخصیت پردازى هم اجرا شده است. هر روایتى که مختص به یک یا چند شخصیت است در میان روایت هاى دیگر شخصیت ها تکرار مى شود و حالت دورانى را در خود دارد. 
• پاره پاره هاى شخصیت هاى یک زندگى 
در رمان «به گزارش اداره هواشناسى...» شخصیت هایى حضور دارند که چه به لحاظ اخلاق اجتماعى، چه خصوصیات شخصیتى و چه روابط بین روایتى ازهم گسیخته و پاره پاره هستند. شخصیت هاى اثر هر کدام تکه هایى هستند که در دیگرى رسوخ کرده اند و این جریان تا نهایت رمان ادامه پیدا مى کند. شخصیت راوى شکل کامل به هم چسبیده تکه هاى دیگر شخصیت هاى رمان است. شاید نویسنده در پى آن بوده تا زوایاى مختلف شخصیت خود یا انسان مورد نظرش را در چند شخصیت متفاوت و جدا از یکدیگر بررسى کند. ما در طول رمان مى بینیم که به طور مداوم راوى حول و حوش شخصیت هاى پیرامونش در حال گردش است و خودش را با آنها درگیر مى کند. این درگیرى به نحو سایه وارى پشت سر مرگ در حال حرکت است. هوشیارى نویسنده زمانى است که شرایط شخصیت هاى رمان و درگیرى خود را با آنها، با شرایط و موقعیت هاى محسوس پیرامون خود منطبق مى کند که با درک فضاى زندگى انسان زمان خودش کاملاً سازگار است. فضاى دانشگاه و روابط میان دانشجویان و همچنین تاثیر موقعیت هاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و ادغام آنها با شرایط احساسى و عاطفى، ایجاد موقعیت هوشیارانه نویسنده اى است که درک صحیحى از زندگى انسان هاى زمانش دارد. در واقع، شاید یکى از نکاتى که سبب مى شود تا رمان «به گزارش اداره هواشناسى: فردا این خورشید لعنتى» با وجود خاص بودنش راهى در میان خوانندگان عام باز کند، همین ارائه درک صحیح از زندگى انسان هاى زمان خود است. 
 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه