گروه انتشاراتی ققنوس | بازی تمام شد: نگاهی به کتاب «خاله‌بازی»
 

بازی تمام شد: نگاهی به کتاب «خاله‌بازی»

وطن امروز

بلقیس سلیمانی طی سال‌های اخیر با پیوستن به جرگه زنان نویسنده ثابت کرد که حرف‌های زیادی در این عرصه برای گفتن دارد؛ حرف‌هایی که به‌رغم تصورات منتقدان، به طرح داستان‌های زنانه محدود نمی‌شود، بلکه بخش وسیعی از آنها با مسائل اجتماعی و روزمره سر و کار دارد. اما او به بهانه مطرح ساختن زخم‌های جامعه، زن بودن خود را کنار نمی‌گذارد.«خاله بازی» با چینش پرسوناژهایی آغاز می‌شود که برچسب روشنفکرهای اجتماعی را به یدک می‌کشند و هریک از آنها، تاوان سختی را در ازای داشتن این برچسب‌ها پس می‌دهند.در «خاله بازی» خواننده اساسا با 3 نوع روایت متقاطع و درعین حال به هم پیوسته مواجه است. «ناهید» یا همان «ستاره» به حلاجی کردن سرنوشت و نوع ارتباطش با «مسعود» می‌پردازد و می‌کوشد با زن گرفتن برای او روی نقص نازایی‌اش سرپوش بگذارد و مرد را از دست ندهد. هرچند، داستان ناگفته پیداست که توازن از دست «مسعود» با اختیار کردن همسر دوم خارج می‌شود.بچه! مثل همیشه به طرح صورت مساله‌ای منجر می‌شود که در برخورد نخست، ساده به نظر می‌رسد، ضمن اینکه هر یک از شخصیت‌های داستان را تا پایان در تحلیل خود دچار مشکل و سردرگمی می‌کند.مناسبات رفتاری ناهید و مسعود هرچند در سال‌های ابتدایی زناشویی، عاشقانه و درکمال ملاحظه سپری می‌شود اما به تدریج دستخوش دوگانگی‌های آزاردهنده‌ای برای هر دو طرف قرار می‌گیرد. سفر کردن آنها به «گوران» کرمان و رفتن به «کتوک» و تردید آنها در رد و قبول بچه «آفو» از میان 8 بچه‌ای که دارد و پیشنهاد دکتری که مسعود را می‌شناسد و به او توصیه می‌کند برای تجدید فراش می‌تواند «صنم» دختر 16 ساله و تنگدست «آفو» را برای مدتی به زنی خود 
در آورد، همه و همه به مثابه زنگ خطرهایی است که برای فروریختن زندگی بدون بچه به صدا درمی‌آید و به طلاق عاطفی منجر می‌شود.واقف بودن مرد از این نقیصه و بی‌اعتنایی او نسبت به چنین مشکلی، نمی‌تواند زندگی مشترک آنها را از زیر این سایه برهاند، حتی نصیحت «مهندس نوحی» به مسعود در قالب این مساله که دیگر دوران تعدد زوجات گذشته و حتی عرف جامعه روشنفکری نیز تعویقی در تصمیم او ایجاد نمی‌کند و مرد به قول خودش خطا می‌کند و زنی را به همسری درمی‌آورد.نکته جالب اینجاست که تجدید فراش، به یکباره او را از داشتن و لذت هر چه بچه است بیزار می‌کند و واخوردگی او را با خودکشی ناگهانی «سیما» زن دوم این‌طور بروز می‌دهد: «بچه، دنباله، فرزند، اینها بهانه‌هایی هستند برای رفتن تا آخر خط. حفره زندگی مرا نه‌تنها بچه پر نکرد که اصولا آن را عمیق‌تر کرد». درعین اینکه تولد بچه کر و لال که به نوعی ثمره ازدواج مجدد است، این مساله را متبادر می‌سازد که نتیجه هر اصراری به‌رغم آنچه خداوند مقرر کرده است به آفرینش مصائب بیشتری منتهی خواهد شد.ورود «حمیرا» دوست قدیمی ناهید انشعابات تازه‌تری در زندگی او ایجاد می‌کند و واکنش‌های حمیرا برای مشاهده و واکاوی زندگی فاصله‌دار ناهید و مسعود موجب می‌شود، ناهید متوجه شود که درون چه حفره‌ای قرار گرفته است؛ شخصیتی که گرچه در فصل‌های ابتدایی داستان نزد خواننده چندان جدی گرفته نمی‌شود اما حسن ختام رقم زدن فصول پایانی را برعهده می‌گیرد و نقشی کلیدی در داستان می‌یابد، شخصیتی که خودکشی سیما را بر گردن ناهید می‌اندازد و با نمک پاشیدن بر زخم این جدایی، او را از عقوبت سختی که درانتظارش هست آگاه می‌کند. 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه