گروه انتشاراتی ققنوس | بازی آخر بانو در روزنامه سرمایه
 

بازی آخر بانو در روزنامه سرمایه

روزنامه سرمایه 

 «بازی آخر بانو» اثر «بلقیس سلیمانی» روایت زنی باهوش و فعال است که بازی‌های جامعه، در هر دوره‌ای از زندگی، شخصیتی تازه به او می‌بخشد و نقشی منفعل به او می‌دهد. زنی که گاه در کسوت یک دختر خدمتکار تحت تاثیر افکار مارکسیستی اطرافیانش است و گاه همسر یک فرد موهن و انقلابی می‌شود.
«بازی آخر بانو» روایت جامعه‌ای است که در آن گل بانو شخصیت اصلی داستان بازیچهء ترفندهای گوناگون سیاسی، خانوادگی و... می‌شود. دختری که بی‌پشت و پناه بودن او را واداشته تا به هر لبخندی پاسخ گوید و با هر نوازشی تغییر وضعیت دهد.
داستان اگرچه در سبک‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و درام به رشتهء تحریر درآمده و در هر فصل راوی داستان تغییر می‌کند، اما به قدری منسجم و جذاب نگاشته شده که از همان صفحه‌های اولیه، خواننده را با حوادث گوناگون، آن درگیر می‌کند.
«گل بانو» دختری یتیم و فقیر است که با مادر و برادرش زندگی می‌کند. مادر برای تامین معاش خانواده در خانه بزرگان روستا کار می‌کند و گه‌گاه گل بانو نیز که دختری باهوش و درسخوان است به او کمک می‌کند. اختر، دختر خانوادهء اسفندیاری از بزرگان روستا است که برای اولین بار گل‌بانو را با «کتاب» آشنا می‌کند.
فصل اول داستان با مراسم خاکسپاری اختر و امیر شروع می‌شود که اعدام شده‌اند.
حوادث، مربوط به سال 59 و اوایل پیروزی انقلاب است و گل‌بانو دختری دبیرستانی که چیز زیادی از سیاست نمی‌داند، مات و مبهوت سینی حلوا را بین میهمانان می‌چرخاند.
چند روزی از خاکسپاری اختر نگذشته که مخالفان آن‌ها، به تخریب قبر اختر و امیر می‌پردازند. محبت‌های اختر گل‌بانو را رها نمی‌کند.
دیروز مرگ ناگهانی‌اش او را داغدار کرد و امروز نبش قبرش.
اما خانوادهء اسفندیاری این جسارت را تاب نمی‌آورد و از مادر گل‌بانو و عده‌ای دیگر می‌خواهد که جنازه فرزندانشان را از قبرستان به حیاط خانه‌شان منتقل کنند و شبانه این اتفاق می‌افتد. گل‌بانو که شاهد همهء این اتفاقات است دچار بیماری روحی می‌شود.
در فصل دوم راوی دیگر گل‌بانو نیست. سمیه است که وقایع را تعریف می‌کند.
جوانی تهرانی که در نتیجهء عذاب وجدان ناشی از پسر سرهنگ و جزو طبقه مرفه بودن و تعطیلی دانشگاه‌ها به روستا آمده تا بچه‌های روستا را آموزش دهد.
او به همراه همسرش که زنی میانسال و عشایری است اتاقی را در خانهء گل‌بانو اجاره کرده.
بعد از اختر، این بار پسرعمومی گل‌بانو و همسرش، وظیفهء کتاب رساندن به گل‌بانو را به انجام می‌رسانند. همسر پسرعموی گل‌بانو کتابدار است. او کتاب‌هایی را که باید تحت عنوان پاکسازی می‌سوزاندند برای گل‌بانو می‌آورد. از طرفی سمیه هم کتاب‌هایی را از برادرش دریافت می‌کند که گل‌بانو می‌تواند، آن‌ها را بخواند سووشون، همسایه‌ها، داستان یک شهر، دختر رعیت و...
حیدر شخصیت دیگر داستان پسرعموی مادر گل‌بانو و خاطرخواه گل‌بانو است که برای کار به کردستان رفته. او مکانیک است و گل‌بانو هیچ تمایلی به ازدواج با او ندارد اما مادر که می‌خواهد یک نان‌خور از سفره‌اش کم شود، برای به دام افتادن گل‌بانو انواع ترفندها را به کار می‌برد. از طرفی همسر سعید، نساء، هم به خاطر فرزندانش از سعید طلاق گرفته و به ایل خود برگشته است. در نتیجه سعید هم جزو هواخواهان گل‌بانو می‌شود. در این حین خبر اسیری حیدر در جنگ در روستا پخش می‌شود و گل‌بانو که سختی‌های زندگی حیدر را از نزدیک دیده است، از سرنوشت او دل‌گیر می‌شود... اما سعید تاب این توجه گل‌بانو را نداشته و با او درگیر می‌شود و فکر می‌کند گل‌بانو او را بازی داده است: «پس منتظرش می‌مونی، پس با من بازی کردی؟»   
-«من منتظرش نبودم و نیستم، ولی از وضعیتی هم که به وجود اومده اصلا خوشحال نیستم. در ضمن یادت باشه من از مهربانی و عشق یه بچه پولدار شهری که تاوان گناهان پدر ارتشی‌اش رو با ازدواج با زن‌های فقیر و دخترهای فقیر می‌پردازه، بیزارم.»   
اما مادر گل‌بانو که از حیدر ناامید شده تمام تلاشش را می‌کند تا بتواند گل‌بانو را به سعید وصل کند. هرچند  گل‌بانو هم ‌چندان بی‌میل نیست. او و سعید با هم داستان می‌خوانند و گل‌بانو نقش منتقد را برای سعید بازی می‌کند. در نهایت سعید برای کسب اجازه از خانواده‌اش راهی تهران می‌شود.   
در فصل سوم راوی گل‌بانو است. او در خانهء بخت نشسته و سر به سر همسرش می‌گذارد. خواننده گمان می‌برد که سعید برگشته و با گل‌بانو ازدواج کرده، اما ناگهان متوجه می‌شود که همسر گل‌بانو سعید نیست. ابراهیم رهامی معلم کلاس عقیدتی است; همان کسی که هنگام تخریب قبر اختر و امیر سخنرانی می‌کرد. همسر اولش بچه‌دار نمی‌شد به این دلیل با گل‌بانو ازدواج کرده است.   
-«صبحانه را که می‌خورم، بلند می‌شوم، به اتاق کتابخانه می‌روم، عنوان کتاب‌ها را می‌بینم. یک دورهء کامل تفسیر نمونه و المیزان کنار هم چیده شده‌اند، کتاب‌ها بیش‌تر دینی و کم‌تر سیاسی هستند.» 
در خانهء رهامی دیگر خبری از کتاب‌های مورد علاقهء قبلی گل‌بانو نیست. این بار خود را به زندگی با رهامی‌می‌سپارد. اگرچه چندبار تلاش می‌کند بار رهامی بجنگد و خود را به این زندگی نسپارد، اما هر بار بی‌پشت و پناهی، او را وامی‌دارد که شرایط را آن‌چنان که هست تحمل کند. وقتی با رهامی درگیر می‌شود و کتک می‌خورد می‌گوید: «... تا یادم هست، همیشه خوردم، از توران خانم زن عزیزالله‌بگ مادر اختر. از خانم سلطان عمهء اختر، از امیر برادر اختر، از اختر وقتی معلم بازی می‌کردیم، از مادرم وقتی بیوه شد، از معلم‌هام وقتی شپش روی روسریم یا پشت گردنم می‌دیدند، از خانم ناظم وقتی لباس فرم نمی‌پوشیدم، یعنی نداشتم که بپوشم، از حیدر وقتی...» بالاخره بچه متولد می‌شود و گل‌بانو به جرم ارتباط با توده‌ای‌ها و شرکت در انتقال اجساد اختر و امیر و... بازداشت می‌شود. در ابتدای دستگیری فکر می‌کند رهامی برای آزادیش می‌آید اما در نهایت: «احساس می‌کنم مادیان مشهدی نوروز هستم. هر وقت کسی یک کره اسب می‌خواست، مشهدی نوروز مادیانش را برمی‌داشت می‌برد جوارون تا از تخمهء اسب کهر محمدخان، کره‌ای در شکم مادیانش کاشته شود و ...» در نهایت رهامی او را طلاق می‌دهد و بعد از مدتی گل‌بانو آزاد می‌شود.   
فصل چهارم از زبان ابراهیم رهامی نوشته است. رهامی اولین لحظهء‌آشنایی با گل‌بانو را توضیح می‌دهد. از قبولی گل‌بانو در دانشگاه و این‌که در جلسهء گزینش، اسم او را به عنوان مساله‌دار مردود اعلام کرده بود، چراکه به گل‌بانو علاقه‌مند شده بود و بچه‌دار نشدن بهانه‌ای بود، برای ازدواج با گل‌بانو.   
تا این‌که حاج صادق برادر همسر اول رهامی از عشق میان او و گل‌بانو، باخبر می‌شود و ترفندهایی برای دستگیری گل‌بانو و به خطر انداختن موقعیت رهامی به کار می‌برد. در نهایت رهامی به طلاق رضایت داده و تنها کاری که می‌تواند بکند تلاش برای پذیرش گل‌بانو در دانشگاه است.   
در چند فصل انتهایی کتاب، گل‌بانو نقش استاد فلسفه را دارد و پسر حاج صادق، برادر همسر اول رهامی، دانشجویش است. گل‌بانو گاه گاهی به یک آسایشگاه می‌رود که در آن سعید بستری است. «بازی آخر بانو» اثر «بلقیس سلیمانی» در تیراژ 1650 نسخه، توسط انتشارات ققنوس در پاییز 1385 به چاپ رسیده است.
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه