نقد و بررسی کتاب زمستان 91
جمهور پژوهشگران تاریخ و ایرانشناسان در این نکته اتفاق نظر دارند که مملکت یا امپراتوری باستانی عیلام (یا ایلام؛ به بخش آخر مقاله نگاه کنید)، به تعبیری، مهد امپراتوری ایران باستان بود، و نیز با آن که مملکت عیلام مدتهای طولانی ادامه داشت، که در جریان آن گاهی قدرت قاهر منطقه بود، اسنادی که از آن بر جای مانده بسیار اندک است. از همین رو، تاریخ ایلام نو، که در واقع رویدادهای پیش از برآمدن امپراتوری ایران را شرح میدهد، از نظر روشن شدن گوشههایی از گذشتة باستانی این سرزمین اهمیت دارد و ترجمه و چاپش را باید غنیمت شمرد.
علاوه بر معدود بودن کتیبهها و اسناد مربوط به مملکت ایلام، متأسفانه آثار مربوط به آن امپراتوری به زبان فارسی نیز اندک است. تا جایی که میدانم، احتمالاً معتبرترین کتابِ مستقل در باره آن مملکت، تاریخ عیلام (نوشته پیر آمیه، ترجمه شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، 1349) است. البته، در کتابهای دیگر مربوط به تاریخ ایران نیز طبعاً از عیلام و امپراتوری آن یاد شده است: از آن جمله: ایران از آغاز تا اسلام، اثر رومان گیرشمن، ترجمه دکتر عیسی بهنام، تهران 1336؛ تمدن ایرانی، ایضاً ترجمه دکتر عیسی بهنام، تهران 1337؛ ایران باستان، اثر حسن پیرنیا (مشیرالدوله)؛ یادداشتهای دکتر عزتاللّه نگهبان درباره حفاریهای باستانشناسی هفتتپه، تهران 1345، دایرۃالمعارف فارسی (دکتر مصاحب)، جلد دوم، 1356، و... .
مملکت و دولت قدیم عیلام در جنوب غربی سرزمین کنونی ایران، کمابیش مطابق با استان خوزستان کنونی، واقع بود، و از حدود 2400 ق.م تا 550 ق.م گاه مستقل و گاه تحت استیلای دولتهای مجاور در بینالنهرین قرار داشت، و با ظهور امپراتوری ایران از ولایات تابعه آن امپراتوری شد (مصاحب، ص 1792). همین مرجع مینویسد: تاریخ ایران پیش از مهاجرت مادها و ایرانیها به ایران در حدود 1000 ق.م تقریباً به تمامی محدود به تاریخ عیلام است (همانجا).
کشور عیلام شامل خوزستان و لرستان امروزی، پشتکوه، و کوههای بختیاری بود، و در دورة اوج عظمت، از مغرب به بابل و از مشرق به اصفهان میرسید. عیلام از دو قسمت کوهستانی و دشت تشکیل میشد. منطقة کوهستانی، در شمال، دستنخوردهتر و به اصطلاح ابتدایی مانده بود، در حالی که منطقه دشت، که دائماً با ملل متمدن زمان (آکاد، سومر، بابل، آشور) در تماس و همسایگی قرار داشت، مرکز یکی از مهمترین تمدنهای ایران کهن شد (بیانی، ص 2). شهر شوش در منطقه اخیر قرار داشت و پایتخت کشور بود.*
عیلام که از همان آغاز پیدایش خود معمولاً با همسایگان نیرومندش (آکاد، سومر، بابل، آشور) در جنگ و ستیز بود، سرانجام از آشور شکست خورد و منقرض شد. اما، شوش، چیزی نگذشت که در عهد امپراتوری هخامنشی پایتخت زمستانی شاهان ایران گردید و بار دیگر مجد و عظمت پیشین خود را بازیافت و به یکی از پایگاههای تمدنی و سیاسی و اقتصادی آن امپراتوری پهناور تبدیل شد (بیانی، ص 12). آثار این مجد و عظمت در خوزستان وجود دارد، که از مهمترین اماکن باستانی دنیا به شمار میآید (مصاحب، ص 1503). تمدن شوش به جهت استعمال خط اهمیت زیادی دارد، و در کاوشهای باستانشناسی هفتتپه معلوم شد که عیلام از جهت معماری نیز نقش پیشگامی داشته است؛ چنانکه برای اولین بار در تاریخ تمدن بشری، طاق هلالی در آرامگاه شاهان عیلام زده شد؛ حدود 1500 سال قبل از استفاده رومیها از این طاق (یادداشتهای دکتر نگهبان، نقل از بیانی، ص 12).
تاریخ پرفرازونشیب
همانطور که اشاره شد، عیلام غالباً با همسایگان نیرومندش در جنگ و ستیز بود و تاریخی پرفرازونشیب داشت. در کتابهایی که نام بردیم، و نیز با تفصیل دقیقتر در پژوهشی در تاریخ ایلام نو، تا جایی که استنباط از اسناد اندک باقیمانده اجازه میداده، با این تاریخ و آن جنگهای پی در پی و نام برخی از سلاطین ایلام آشنا میشویم. علت توجه و علاقهمندی خاص ماها به تاریخ آن مملکت هم از این روست که گفتیم، به تعبیری، خاستگاه سرزمین ایران و امپراتوریهای باستانی ایران محسوب میشود.
از «ایلام نو»، منظور دورانی است در سالهای 1000ــ550 ق.م که عیلام بار دیگر قد برافراشت. توضیح آنکه، وقتی نبوکد نصر، امپراتور بابل، شوش را گرفت و ویران کرد، عیلام از آن تاریخ تا تقریباً سیصد سال بعد به نزول افتاد و اطلاعی از این سیصد سال در دست نیست (مصاحب، ص 1793).
* شوش در آن دوران چندین بار دست به دست شد و هر بار ویران و غارت میشد، اما باز سر بر میافراشت و، در واقع، یکی از آبادترین و پررونقترین مراکز دنیای باستان متمدن بود. یکی از مؤلفان برجسته مینویسد: هرچند بیتردید آتن در آغاز کردن رأیگیری پیشگام بود، هیچ شاهدی وجود ندارد که تجربة یونانیها در حکمرانی انتخاباتی تأثیری فوری بر کشورهای غرب یونان و روم ــ به تعبیری، فرانسه، آلمان، و بریتانیای امروز ــ بر جای گذاشته باشد. در حالی که برخی از شهرهای آسیا ــ در ایران، باکتریا، و هند ـ مؤلفههایی از دموکراسی را در حکمرانی شهری خود گنجاندند؛ مثلاً شهر شوش به مدت چندین قرن یک شورای انتخابی، یا مجلس مردمی، داشت و قضاوت دادگاهها از سوی آن مجلس انتخاب میشدند (آمارتیا سن، اندیشة عدالت، ترجمة وحید محمودی/ هرمز همایونپور، انتشارات آگاه، تهران 1390، ص 351). وجود این پدیدهها در یکی دو هزار سال قبل از میلاد روشنترین نشانة سطح متعالی تمدن اجتماعیـ سیاسی در شوش و امپراتوری عیلام محسوب میشود.
«دوران ایلام نو هرچند به لحاظ نظامی و فرهنگی همتراز دوران شکوفای ایلام میانه نبود، دورانی بود که ایلام دوباره در عرضة سیاست خاور نزدیک سر برآورد» (میرسعیدی، یادداشت مترجم).
پژوهشی در تاریخ ایلام نو، بازنگریشدة رسالة دکتری متیو واترز، نویسندة کتاب، است که در سال 1977 به اتمام رسید و به دانشگاه پنسیلوانیا ارائه شد. به همین جهت، طبق معیارهای رسالههای تحصیلی، آکنده است از ارجاعات و یادداشتها و مراجع، که طبعاً خواندن و پیگیری مطالب آن را برای خوانندههای معمولی تا حدودی دشوار میکند (در قیاس با کتاب بیانی، که متنی است شیوا و سلیس). در عین حال، همانطور که در پشت جلد کتاب آمده است: «هرچند صورتی تخصصی دارد، برای خوانندگان عادی تاریخ ایلام نیز سودمند است.»
زحمت مترجم هم بهراستی مشکور است، که این متن تخصصی و ارجاعات انگلیسی و آلمانی و باستانی آن را تا جای ممکن بهدقت به فارسی رسایی برگردانده است. اگر هم خوانندگان عادی چندان از آن بهره نگیرند، مسلماً متنی است که به کار مورخان و پژوهشگران تاریخ باستان منطقه و ایران میآید و از مراجع کارهای آنها خواهد بود.
ایلام یا عیلام؟
لابد توجه کردهاید که هم در مآخذ یادشده و هم در این معرفی کوتاه، از هر دو صورت ایلام و عیلام استفاده شده است. ماجرای آن چنین است: در متون قدیمی یا قدیمیتر، احتمالاً با پیروی از کتاب مقدس که صورت عیلام را آورده و نیز به خاطر مشتبه نشدن با شهرستان ایلام (در جنوبغربی استان کرمانشاهان، که در گذشته پشتکوه نامیده میشد)، معمولاً عیلام مینوشتند. در ایام اخیر، صورت ایلام رایج شده است. به گفتة یکی از استادان زبانشناس، این تغییر عمدتاً به پیروی شاگردان دکتر عبدالمجید ارفعی، ایلام شناس جهانی، از نظر و استدلال ایشان مربوط میشود که معتقدند حرف ع در زبان ایلامی وجود ندارد و باید ایلام نوشت. تا جایی که به این فصلنامه مربوط میشود، دیدهایم که اساتید همکار ما، دکتر کتایون مزداپور و مهندس پارسا دانشمند، به صورت ایلام مینویسند. پس، طبعاً ترجیح ما هم مشخص است.
در عین حال، یکی از همکاران تحریریه تردید دارد. ایشان میگوید: خب، در انگلیسی و فرانسه هم حرف ع وجود ندارد! در این مورد تکلیف چیست؟ بهعلاوه، وقتی صورتِ نوشتاری نامی یا واژهای جا میافتد، چه لزومی دارد، که اگر منطقاً و صد درصد لازم نشود، آن را تغییر دهیم؟ از سوی دیگر، عیلام، علاوه بر آنکه شکل آرکاییک و باستانی بیشتری دارد، دارای «ابهت» بیشتری نیز هست، که با توجه به نقش آن مملکت در تاریخ و جغرافیای باستانی ایران زیبندگی و تناسب بیشتری از ایلام دارد.
داوری نمیکنم. اما یادم میآید ده بیست سال پیش که درگیر تدوین «شیوهنامه» برای مؤسسة خلف فرانکلین بودیم، از یکی از استادان بنام و ذیصلاح ادبیات پرسیدم امپراطور را ترجیح میدهد یا امپراتور. مکثی کرد و گفت «ابهت» امپراطور بیشتر از امپراتور است و آن مقام عالی را بهتر تداعی میکند. در آن وقت که گرفتار «هیجان» به اصطلاح فارسینویسی بودیم، البته نصیحت آن استاد به گوش من و همکاران نرفت. اما انصافاً حالا که فکر میکنم، میبینم حقیقتی در آن سخنان نهفته است. تا نظر استاد ارفعی چه باشد؟