منیرالدین بیروتی، ققنوس، چاپ اول 1382، 1100 نسخه، 144 صفحه، 1100 تومان.
به تازگی مجموعهای از داستانهای کوتاه منیرالدین بیروتی با عنوان «تکخشت» توسط نشر ققنوس در تهران چاپ و منتشر شده است.
این کتاب هفتمین مجموعه داستان از سری انتشار یافته در نشر ققنوس است که به مجموعه داستانهای ایرانی اختصاص یافته است.
منیرالدین بیروتی در این کتاب 144 صفحهای جمعاً پانزده داستان کوتاه ارایه داده است که پیش از این تعدادی از آنها را در مطبوعات ادبی کشور شاهد بوده ایم.
داستان های ارایه شده در این کتاب عبارتند از: «خاتون»، «من هنوز سوال دارم آقای نویسنده»، «خضری»، «عرجالسواحل»، «سحر خاک»، «شیرین»، «آفتاب زمهریر»، «حکایت روزان پسردار»، «تکخشت»، «کوره راه جابان»، «بر بام بلند باد»، «صفورا»، «گنگی – شفا»، «گرگ یالان دشت» و «خانه سیاه».
کتاب حاضر به عنوان کارنامه ادبی این نویسنده فعال در عرصه مطبوعات ادبی و همچنین محافل ادبی کشور. کارنامه قابل قبولی است. شاخصترین وجه داستانهای این کتاب، وسواس در انتخاب مضامین بکر و تا حدودی غیرکلیشهای است.
منیرالدین بیروتی به تعداد داستانهای کتاب به سراغ مضامین متعدد و مختلفی رفته است. این رویکرد باعث تنوع مضامین در میان داستانهای کتاب شده است. اما همین وسواس در انتخاب تعدد مضامین پراکندگی موضوعات را در پی داشته که باعث عدم تمرکز در فضاهای یکدست شده است.
اغلب داستانهای کتاب بیانگر تسلط کلاسها و کارگاههای داستاننویسی بر ذهنیت نویسنده است. گویی هر یک از داستان های حاضر حاصل یکی از کلاسهای داستاننویسی در سالهای اخیر است که تئوری محوری سایر عناصر داستانی را در این مجموعه تحتالشعاع قرار داده است. هر یک از این داستانها بر اساس و پایه یکی از تئوری های ارایه شده در چنین کلاسها یا کارگاهها پایه ریزی شده و سرانجام شکل گرفته است.
در چنین فضایی داستانهای کتاب فوق را میتوان کارهای عملی در چنین محیطهایی برشمرد.
ارجحیت عنصر زبان در داستان بر سایر عناصر داستانی در اکثر این داستان ها به وضوح قابل مشاهده است.
از نظر اولویتی اولین داستان کتاب با عنوان «خاتون» در پایان تاریخ تیرماه 1380 را دارد و در انتهای کتاب، داستان کوتاه «خانه سیاه» تاریخ اسفندماه 75 را نشان میدهد. با این حساب سرانگشتی میتوان نتیجه گرفت داستانهای کتاب حاضر حاصل پنج سال نویسندگی این داستاننویس معاصر است. پنج سالی که اغلب در کلاسها و یا کارگاههای داستاننویسی سپری شده است. منیرالدین بیروتی تنها نمونهای از این نسل از داستاننویسان ایرانی است که بیشترین وقت و انرژی خود را صرف یادگیری تئوریهای نویسندگی مینمایند. حاصل چنین دورههایی طبعاً خلق داستانهای شسته و رفتهای است که از نظر ساختاری و فنی کم و کسری ندارند و احیاناً اگر کم و کسری در این داستانها باشد در لایه های مضمونی این آثار است. هر چند در ظاهر از تنوع برخوردار باشند.
بیروتی در وسواسی که به خرج داده تقریباً توانسته به هر دوی این موارد غلبه کند و در حال حاضر مجموعهای که ارایه داده تقریباً عاری از هر گونه ایرادهای قابل توجه است. اما مشکلی که آثار بیروتی و همنسلان او را تهدید میکند، خطری است که همین وسواس بیش از اندازه باعث آن شده است. یعنی نگرش ریاضیوار و مکانیکی به ساختمان داستان، روح قصه گویی را در این آثار کمرنگتر کرده است.
ظاهراً نویسنده در این کتاب هر گونه بهانهای را از مخاطب مشکلپسند سلب کرده است چرا که از تمام تکنیکهای موجود سود جسته تا شکل مکانیکی کار بی عیب و نقص سامان بگیرد. اما گویی مشکل اصلی تازه از این جا شروع میشود. یعنی مخاطب در این ساختمان محکم و استوار تار و پود نامرئی قصه را میجوید. چیزی که قرار نیست به چشم آید و یا قابل توضیح باشد. به همین دلیل کتاب «تکخشت» در وهله اول مخاطبان گسترده را پس می زند. یقیناً چنین موقعیتی آرزوی هیچ نویسندهای نیست که مخاطبان کمتری داشته باشد. اما ناچاریم قبول کنیم طیف وسیعی از نویسندگان معاصر ناخواسته این راه را انتخاب کرده اند. راهی که نویسنده حاضر را مجبور کرده حاصل دغدغههای پنج سالهاش را در 1100 نسخه چاپ و منتشر کند.