فرهیختگان
تاریخ هنر، جامعهشناسی هنر، فلسفه هنر، اقتصاد هنر، زیباییشناسی هنر، تاثیر هنر بر زندگی، تجربه هنری و نمونههای بسیار دیگر همه و همه نشاندهنده شمول هنر در حوزههای مختلف علوم و بسط و جریان خودبهخودی آن حتی در حیات عادی ماست.
از این میان هنر راه خود را بهمثابه مقامی که برتر از فلسفه است و در هیبت جهانی از حقیقت، یافته بود. یکی از بزرگترین هنرمندان سده بیستم، کارل تئودور درایر، در مقالهای از قول هاینریش هاینه نقل کرد: «هرجا کلام نتواند پیش رود موسیقی آغاز میشود» هرگاه به یاری نشانههای زبانی و مفهومسازی فلسفی، منطقی و علمی نتوانیم واقعیتی، رویدادی یا تجربهای انسانی را بیان کرده و به دیگری منتقل کنیم به هنر پناه میبریم. از هنر کاری برمیآید که از عهده هیچ وسیله دیگری که درنهایت از منش بیانگری زبان سود جوید، ساخته نیست. فلسفه هنر از همین مقطع آغاز میشود اما فلسفه چه دارد که در حق موردی برتر از خود بگوید؟ اگر به راستی هنر از چنان رازهایی با خبر است که فلسفه در والاترین لحظههای تاریخش فقط توانسته به وجود آنها اعتراف کند و بیش از این چیزها از آنها سر در نمیآورد پس چرا از راه خود هنر نمیرویم و به زبان در این مورد ناتوان فیلسوفان پناهنده میشویم؟ مگر نه اینکه خردورزی فلسفی با حکم افلاطون به اخراج هنرمند و شاعر از آرمانشهر آغاز شد؟ مگر نه اینکه یکی از بزرگان هنر هگل در زمینه زیباییشناسی و هنر سرانجام از مرگ هنر یاد کرد.
از این مقدمه میتوان مدعی شد که هنر زبان بیانکننده تجربیات و رویدادهاست که این مشخصه هنر پایه و اساس کتابی قرار میگیرد که قصد معرفی آن را داریم. در کتاب «هنر به منزله تجربه» نوشته جان دیویی ترجمه مسعود علیا و با موضوع زیباییشناسی و تجربه، به وظیفه نوشتن درباره فلسفه هنرهای زیبا پرداخته میشود و آن وظیفه این است که میان اشکال تجربه که همان آثار هنری و رویدادها هستند و فعل و انفعالهای روزمره که همهجا تشکیلدهنده تجربه محسوب میشوند اتصالی از نو برقرار شود. پرداختن به امر زیباییشناسی هنر و سرچشمههای آن نیز از دیگر مباحث کتاب است که در فصول مختلف در جریان است. کتاب از ۱۴ فصل تشکیل شده که هر فصل به ترتیب کاملکننده فصل دیگر است. در فصل آغازین از هنر به مثابه موجودی زندهیاد شده و بیان میشود وجود آثار هنری که شکلگیری نظریههای هنری نیز بر پایه این آثار است خود به صورت مانعی بر سر راه نظریهپردازی درباره این آثار درآمده است. یک دلیل این اتفاق آن است که آثار هنری محصولاتی هستند که وجود خارجی و فیزیکی دارند. بر حسب دریافت عموم، کار یا همان اثر هنری بیشتر اوقات عینا همان ساختمان، کتاب، تابلو یا مجسمه تلقی میشود که وجودی جدا از تجربه بشری دارد. کار هنری بالفعل آن کاری است که محصول تجربه و ماحصل تجربه است که نتیجه این تلقی کمکی به فهم نمیکند. از طرفی این آثار در جریان تاریخ و به موجب آن، اعتبار و ستایشی بیچون و چرا یافتهاند و این خود به خود آداب و قداستی ایجاد میکند که راه هر بینش تازهای درخصوص آن اثر هنری را سد خواهد کرد. کتاب در این بخش به بررسی زیباییشناختی اثر هنری میپردازد اما به شکلی منفک از تاریخ، شرایط بشری و پیامدهای بشریای که در نتیجه تجربه زندگی است و اثر هنری تحتالشعاع آن رویداد یا تجربه حاصل شده است. در انتهای فصل نیز آنچه به این خرافه میانجامد پیوند درک زیباییشناسی هنر با تجربه از اهمیت و شأن آنها میکاهد را جز جهل نمیداند و از تجربه به درجهای که تجربه است بهعنوان نیروی سرزندگی و نیروی حیات اوجگرفتهای یاد میکند که به جای محبوسبودن در چهاردیواری احساسات و عواطف شخصی بر آن است با جهان مراوده فعالانه و هوشیارانه داشته باشد. در ادامه میگوید تجربه در اوج خود بر درهمتنیدگی خود و جهان رویدادها دلالت میکند و به جای آنکه دال بر تسلیم شدن در برابر هوس و بینظمی باشد نمونه منحصربهفردی است از اثباتی که نه از جنس رکود بلکه بالنده است. سپس از تجربه بهعنوان هنری یاد میکند که تحقق و به بار نشستن موجود زنده و تقلاها و دستیابیهایش در جهان چیزهاست. تجربه هنریای است در نطفه و حتی در اشکال ابتدای نویدبخش آن ادراک اسرارآمیزی که همان تجربه زیباییشناسی است.
کتاب نمونهای کلاسیک از رویکرد عملگرایانه به هنر است و به قلم فیلسوفی نوشته شده که خود یکی از نامدارترین متفکران عملگرا محسوب میشود. جان دیویی در این اثر مشهور زوایای گوناگونی از پدیدههای هنر و هنرآفرینی را با مفاهیم و اصطلاحات عملگرایانه میکاود و نشان میدهد که از این نظرگاه چه چیزها میتوان در هنر دید.
نویسنده در فصل پایانی کتاب با عنوان هنر و تمدن نیز هنر را کیفیتی میداند که تجربهای را فرامیگیرد و اینگونه توسط فصل ابتدایی و پایانی کتاب پلی میزند میان آمیختگی هنر با تجربههای بشری و این همانی تجربه و هنر. در جایی از فصل انتهایی کتاب اشاره میکند که هنر جز به اعتبار تعبیری ادبی، خود تجربه نیست. تجربه زیباییشناختی هیچگاه در کیفیت زیباییشناختیاش خلاصه نمیشود. در این تجربه مجموعهای از مواد و معانی که فینفسه زیباییشناختی نیستند وقتی قدم به حرکت ریتمدار منظمی به سوی اوج و کمال میگذارند زیباییشناختی میشوند.
کتاب با بسطدادن موضوع هنر به اندیشه، اخلاق و مناسبات بشری با این جمله پایان میگیرد که: اما هنر، که در آن انسان به هیچروی نه با انسان بلکه تنها با نوع انسان سخن میگوید میتواند آن حقیقت را سربسته بیان دارد که عمل، اندیشه را میپرورد.