گروه انتشاراتی ققنوس | «آرنت» زندگی‌اش را فکر می‌کرد: درآمدی بر اندیشه «هانا آرنت»
 

«آرنت» زندگی‌اش را فکر می‌کرد: درآمدی بر اندیشه «هانا آرنت»

 کتابخانه شرق

نفس نوشتن درباره تفکری که به شکل نوآورانه‌ای نسبت میان نظر و عمل را در دوران مدرن با‌‌‌ همان روحیه فاوستی‌اش به نفع پراکسیس‌ها دنبال کرده است طبعا برای اندیشه‌ای که با مکتب انتقادی در هم تنیده خالی از لطف نیست.

«آرنت» در آثار خود اغلب به‌واسطه بداعتی که در تقسیم‌بندی‌هایش وجود دارد به سراغ نشر ایده‌هایی رفته که ‌گاه‌‌‌‌ همان ایده‌ها چنان براندیشه‌اش هجوم آورده‌اند که نتوانسته ساختار و استدلال مشخصی در قبال آنها ارایه کند و تا پایان نیز مسخر‌‌‌‌ همان ایده‌ها باقی مانده است. گرچه این به آن معنا نیست که خاستگاه نظرورزانه‌ او در قبال ایده‌های نوآورانه‌اش عقیم یا ناتوان بوده بلکه مراد از طرح چنین گزاره‌ای صرفا اشاره به تفکر رادیکال و نوآورانه‌ آرنت است که گویی در آثار متاخرش ردپای مفاهیم مبهم و دیرفهم کم‌رنگ‌تر می‌شود. از این رو شاید بتوان برجسته‌ترین شاخص‌های اندیشه آرنت را در دو حوزه فلسفه سیاسی دنبال کرد که به بررسی ماهیت سیاست، حیات سیاسی و همچنین سیاست اخلاقی می‌پردازد چراکه اندیشه آرنت به میانجی زندگی در پرحادثه‌ترین و هولناک‌ترین دوران تاریخ بشر (دو جنگ جهانی، جنایات ‌نژادپرستانه، بمباران اتمی، جنگ ویتنام و کره و دیگر وقایع) واکنشی بود به این رخداد‌ها. او زندگی‌اش را فکر کرد و با از سر گذراندن تجربه‌هایی همچون توتالیتاریسم، خشونت، جنایت، در حاشیه ماندن و... تفکرش را در بطن رخداد‌ها شکل داد. برای آرنت سیاست و اخلاق در هم تنیده هستند و قلمرو سیاسی برای وی همانا قلمرو اخلاقی‌ای است که گفتار، عمل و آزادی انسان‌ها را در بر می‌گیرد. شاید بر همین اساس است که او حقوق بشر را با هویت انسانی همراه می‌کند و مدعی است که در قلمرو سیاسی می‌توان جهان انسانی مشترکی بنیان نهاد. از این رو آرنت خود را نظریه‌پردازی سیاسی توصیف می‌کند و به صراحت بر این نکته تاکید دارد که با وجود آنکه فلسفه خوانده و رساله دکترایش را تحت عنوان «مفهوم عشق از نظر آگوستین» در حوزه الاهیات و نزد یاسپرس نوشته است اما خود را فیلسوف نمی‌داند. مباحثی که آرنت در آثار خود به آن می‌پردازد از بحث‌های متعارف فلسفه سیاسی مثل اقتدار، آزادی و شهروندی جدا نیست و با رویکردی پدیدار‌شناسانه توجه خاصی به مفاهیم خشونت، شر، توتالیتاریسم، زندگی وقف عمل و نظر دارد و به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان کار فکری او را در بررسی‌ها و تعمیم داده‌های تجربی در حوزه سیاست خلاصه کرد. گرچه لازم به ذکر است که کار فکری او در متاخر‌ترین اثرش (حیات ذهن) فلسفی‌ترشده و حوزه تفکر و نظر را اساس موضوع خود قرار داده است. آرنت در مقدمه کتاب حیات ذهن می‌گوید: «ابتدا محاکمه آیشمن بود که مرا به این موضوع علاقه‌مند کرد.» آنچه او را به تحلیل فعالیت‌های فکر و ذهن وا داشت شرکت در محاکمه آیشمن در اورشلیم بود که این پرسش را پیش روی او گذاشت که آیا تفکر فی‌نفسه می‌تواند منجر به بازداشتن انسان از شر شود؟ آیا اگر آیشمن فکر می‌کرد، باز دست به جنایت می‌زد؟ از این رو یکی از جذابیت‌های آرنت ارتباط غریبی است که میان زندگی و تفکر او برقرار است. بر همین اساس می‌توان اندیشه او را محصول دوره تاریخی خاصی در نظر گرفت.

به‌زعم بسیاری پارادوکسی در آرای آرنت میان عمل و نظر وجود دارد که به کتاب «وضع بشر» و «حیات ذهن» باز‌می‌گردد. اما در اندیشه او مساله تقابل میان عمل و نظر یا سیاست و فلسفه همواره در اولویت دادن بر نظر شکل گرفته که مضمون تفکر را در کل آثار او پررنگ می‌کند. حتی در وضع بشر با وجود آنکه از عمل (action) صحبت می‌کند اما باز از دغدغه تفکر درباره تفکر جدا نمی‌شود. از این رو دغدغه همیشگی آرنت در تبیین نظریه سیاسی‌اش اصرار بر نشر اعمالی بود که منجر به خلق و گشودگی شود. او بر تفکر نقادانه تاکید می‌کند و ناتوانی در فکر کردن را علت بروز شر می‌داند. بر همین اساس شر را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ شر بنیادین که نه می‌توان مجازاتی برایش تعیین کرد و نه می‌توان از آن گذشت و شر مبتذل که حاصل ناتوانی در تفکر و عدم توانایی تشخیص درست از غلط است. در نظر آرنت انسان‌ها میل به تفکر دارند و حیات مصروف به تفکر در ‌‌نهایت به اندیشیدن منجر می‌شود. اما از آنجایی که تفکر همواره نسبت به درک ثابت از خیر و شر مشکوک است پس نمی‌تواند نتیجه‌اش همواره به شناخت منتهی شود. برای آرنت کسی که فاقد تفکر است و ماشین‌وار پا به عرصه حیات سیاسی می‌گذارد، در واقع فهمی از آن نداشته و خیر و شر برای او بی‌معناست و ممکن است مانند آیشمن در ‌‌نهایت بی‌فکری (thoughtlessness) و ابتذال دست به جنایت بزند. آرنت همواره درپی کشف چرایی شکل‌گیری دوران سیاهی در تاریخ حیات بشر بود. از این رو فلسفه آرنت را می‌توان همانا تبیین ویژگی‌های جهان مشترک انسانی همراه با پذیرش تمایز و البته تشخصی دانست که انسان‌ها در عین برابری واجد آنند.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه