علی منصفزاده*؛ 21 مردادماه 1396
تاریخ انتشار : شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۱
«سهروردی»
نویسنده: رکسان مارکوت
مترجم: سعید انواری
ناشر: ققنوس، چاپ اول 1395
83 صفحه، 6000 تومان
*****
فلسفه اشراق سهروردی یکی از چند جریان اصلی سنت فلسفه اسلامی است که امروزه همچنان در حاشیه قرار گرفته است. اهمیت این فلسفه فقط به این دلیل نیست که حلقه اتصال فلسفه مشاء به حکمت متعالیه است، بلکه در کنار آنها به عنوان یک دستگاه فلسفی مستقل از ارزش ذاتی نیز برخودار است. اما متأسفانه این فلسفه یا بهطور کلی نادیده گرفته میشود یا تنها به عنوان یک روگرفت از فلسفههای پیشین تلقی میگردد. برای مثال ماجد فخری، پژوهشگر مشهور لبنانی، تاجایی پیش رفته که اصیل بودن فلسفه اشراق سهروردی را زیر سوال برده و آن را صرفا سنتی ترجمانی از فلسفه سینوی در قالب اصطلاحات ناظر به نور دانسته است. اما واقعیت آن است که سهروردی، سهروردی است. اهمیت این سنت زمانی بیشتر نمایان میشود که بدانیم برخی از مسائل حکمت اشراقی، هم چنان بدیع وقابل بازخوانی است.
مشکلی که در فهمیدن این فلسفه وجود دارد آن است که یک نظام فلسفی، گسترده است و نه مجموعه پراکندهای از مسائل گسسته. به همین دلیل برای آشنایی با این فلسفه باید به همه ابعاد و زوایای آن پرداخت. این امر باعث میشود که آثار مربوطه بسیار مفصل و طولانی شوند یا اینکه ناقص و گزینشی باشند. در هر دو مورد خواننده دچار مشکل میشود. حالت اول بسیار خستهکننده است و در حالت دوم دانش ناقصی ارائه میشود. خوشبختانه رکسان مارکوت در مدخل سهروردی، از دانشنامه استنفورد، تلاشی ارزنده برای یک آشنایی کلی و مقدماتی با فلسفه شیخ اشراق انجام داده است. او تلاش کرده به همه ابعاد گسترده اندیشههای سهرودی بپردازد. لذا نه تنها به متافیزیک، منطق و طبیعیات این فیلسوف پرداخته، بلکه حتی سیاست واخلاق این حکیم اشراقی را هم مد نظر قرار داده است.
او بحث را با سیر زندگی سهرودی آغاز میکند. زندگی این حکیم پر تلاطم و مخاطرهآمیز بود. مؤلف به مجموعهای از عوامل دینی وسیاسی که منجر به قتل این اندیشمند نابغه در پایان سال 587ق شد، اشاره میکند. او میگوید شیخ اشراق را به داشتن باورهای بدعتآمیز متهم کردند، اتهامی که به این دلایل به آسانی ممکن بود بر او وارد شود: ذکر نامها ونمادهای ایرانی دوران پیش از اسلام در برخی آثارش، ادعای او مبنی بر برخورداری از الهامات شبهالهی و شبهوحیانی، و تردید وی نسبت به ختم منطقی نبوت در پرتو قدرت مطلق خداوند.
اما پایان غمانگیز سهروردی آغاز سنت اشراقی شد و نه خاموش شدن این فلسفه نوری. پتانسیل فلسفی حکیم نام آشنای غریب، به گونهای است که بزرگترین اندیشمندان معاصر، اعم از سنتگرا وعرفانی تا فیلسوفانی چون صدرائیان نمیتوانند از کنار حمکت الاشراق و نظام نوری او بگذرند. چرا که همانگونه که او فیلسوفی چون ابنسینا را مورد بررسی قرار میدهد، از سنت افلاطونی وارسطوئی و نوافلاطونی و حکمت خسروانی نیز بهره برده است و درصدد ارائه نظام فلسفی دیگر است که در آن عقل به گونهای خاص مسیر پرتلاطم حقیقت را طی میکند.
این فلسفه عنوان اشراق را حمل میکند. اما این واژه به چه معناست؟ اشراق کلیدیترین کلمه حکمت سهروردی است و استعارهای برای یک روند عقلانی است که در خلال آن میان مبادی نوری فعالِ مابعدالطبیعی ونفس انسان ارتباطات اشراقی برقرار میشود. لذا اشراق به هیچ وجه بیگانه با عقل و عقلانیت نیست، بلکه گونهای خاص و متعالی از آن است. اشراق با نور ارتباط تنگاتنگی دارد. اما نور در فلسفه سهروردی یک حقیقت مادی نیست، بلکه یک امر متافیزیکی است که اساس همه حقایق عالم را تشکیل میدهد. از جهت معرفتشناسی نیز مبنای هر معرفت دیگری است. به همین دلیل از نظر سهوردی نور فی نفسه نیازمند هیچ تعریفی نیست، زیرا از آنجا که هیچ چیز آشکار تر از نور نیست و تنها لازم است تجربه شود. لذا نویسنده در بحث از معرفتشناسی سهرودی اشاره میکند معرفت شناسی اشراقی حول محور نظریه «علم حضوری» وی میگردد، که از طریق درک شهودی یا مشاهده به دست میآید. به همین دلیل است که ریاضتهای معنوی پیوسته برای پدید آمدن چنین قابلیتهای شهودی وعرفانی در جهت رسیدن به واقعیت حقیقی بسیار مهم میشود.
تجربه تفکر اشراقی سهرودی برای سنت اسلامی، آن هم قبل از ابنعربی و ملاصدرا ، تجربهای بسیار متفاوت بود که در قالب یک نظام فلسفی در کل جریان فکری سنت اسلام بسیار اثرگذار واقع شد. شیپور عقلانیت اشراقی وحکمت ذوقی زمانی دمیده شد، که همه برطبل عقلانیت سینوی میزدند و همین آوای جدید سهرودی در گوش جان آیندگان خوش نشست. از این روی، نویسنده در آخرین بخش به میراث سنت اشراقی اشاره میکند و چگونگی ادامه این فلسفه در جریانهای فکری بعدی تا دوره معاصر ذکر میشود. امروزه همچنان قرائتهای مختلفی از این فلسفه وجود دارد. مثلا هانری کربن و سید حسین نصر نگاهی کاملا عرفانی و باطنیگرایانه به فلسفه سهروردی دارند. این رویکرد در مورد آثار سهروردی، اغلب موجب تاکید بیش از حد بر جنبه عرفانی است که به قیمت کمرنگ کردن جنبه فلسفی آنها تمام میشود و به نحوی از انحا تمایز میان فلسفه، کلام وعرفان را محو میکند. اما بعضی از دیگر مشربهای فلسفی بیشتر بر جنبه عقلی، مثلا منطق و معرفتشناسی، فلسفه اشراق تاکید دارند.
مباحث انسانشناسی، خداشناسی، جهانشناسی و معادشناسی نیز در جای خود مورد توجه هستند و کلیات آنها ذکر میشود. متأسفانه نویسنده در برخی مسائل درباره جزئیات دقیق فلسفه سهروردی دچار اشتباهاتی شده است، اما خوشبختانه مترجم آن خطاها را در پاروقی توضیح داده و اصلاح کرده است. در کل، این اثر برای آشنایی مقدماتی و کلی نوآموزان فلسفه و سایر علاقمندان بسیار مفید و قابل توصیه است.
*کارشناس ارشد فلسفه
نویسنده: رکسان مارکوت
مترجم: سعید انواری
ناشر: ققنوس، چاپ اول 1395
83 صفحه، 6000 تومان
*****
فلسفه اشراق سهروردی یکی از چند جریان اصلی سنت فلسفه اسلامی است که امروزه همچنان در حاشیه قرار گرفته است. اهمیت این فلسفه فقط به این دلیل نیست که حلقه اتصال فلسفه مشاء به حکمت متعالیه است، بلکه در کنار آنها به عنوان یک دستگاه فلسفی مستقل از ارزش ذاتی نیز برخودار است. اما متأسفانه این فلسفه یا بهطور کلی نادیده گرفته میشود یا تنها به عنوان یک روگرفت از فلسفههای پیشین تلقی میگردد. برای مثال ماجد فخری، پژوهشگر مشهور لبنانی، تاجایی پیش رفته که اصیل بودن فلسفه اشراق سهروردی را زیر سوال برده و آن را صرفا سنتی ترجمانی از فلسفه سینوی در قالب اصطلاحات ناظر به نور دانسته است. اما واقعیت آن است که سهروردی، سهروردی است. اهمیت این سنت زمانی بیشتر نمایان میشود که بدانیم برخی از مسائل حکمت اشراقی، هم چنان بدیع وقابل بازخوانی است.
مشکلی که در فهمیدن این فلسفه وجود دارد آن است که یک نظام فلسفی، گسترده است و نه مجموعه پراکندهای از مسائل گسسته. به همین دلیل برای آشنایی با این فلسفه باید به همه ابعاد و زوایای آن پرداخت. این امر باعث میشود که آثار مربوطه بسیار مفصل و طولانی شوند یا اینکه ناقص و گزینشی باشند. در هر دو مورد خواننده دچار مشکل میشود. حالت اول بسیار خستهکننده است و در حالت دوم دانش ناقصی ارائه میشود. خوشبختانه رکسان مارکوت در مدخل سهروردی، از دانشنامه استنفورد، تلاشی ارزنده برای یک آشنایی کلی و مقدماتی با فلسفه شیخ اشراق انجام داده است. او تلاش کرده به همه ابعاد گسترده اندیشههای سهرودی بپردازد. لذا نه تنها به متافیزیک، منطق و طبیعیات این فیلسوف پرداخته، بلکه حتی سیاست واخلاق این حکیم اشراقی را هم مد نظر قرار داده است.
او بحث را با سیر زندگی سهرودی آغاز میکند. زندگی این حکیم پر تلاطم و مخاطرهآمیز بود. مؤلف به مجموعهای از عوامل دینی وسیاسی که منجر به قتل این اندیشمند نابغه در پایان سال 587ق شد، اشاره میکند. او میگوید شیخ اشراق را به داشتن باورهای بدعتآمیز متهم کردند، اتهامی که به این دلایل به آسانی ممکن بود بر او وارد شود: ذکر نامها ونمادهای ایرانی دوران پیش از اسلام در برخی آثارش، ادعای او مبنی بر برخورداری از الهامات شبهالهی و شبهوحیانی، و تردید وی نسبت به ختم منطقی نبوت در پرتو قدرت مطلق خداوند.
اما پایان غمانگیز سهروردی آغاز سنت اشراقی شد و نه خاموش شدن این فلسفه نوری. پتانسیل فلسفی حکیم نام آشنای غریب، به گونهای است که بزرگترین اندیشمندان معاصر، اعم از سنتگرا وعرفانی تا فیلسوفانی چون صدرائیان نمیتوانند از کنار حمکت الاشراق و نظام نوری او بگذرند. چرا که همانگونه که او فیلسوفی چون ابنسینا را مورد بررسی قرار میدهد، از سنت افلاطونی وارسطوئی و نوافلاطونی و حکمت خسروانی نیز بهره برده است و درصدد ارائه نظام فلسفی دیگر است که در آن عقل به گونهای خاص مسیر پرتلاطم حقیقت را طی میکند.
این فلسفه عنوان اشراق را حمل میکند. اما این واژه به چه معناست؟ اشراق کلیدیترین کلمه حکمت سهروردی است و استعارهای برای یک روند عقلانی است که در خلال آن میان مبادی نوری فعالِ مابعدالطبیعی ونفس انسان ارتباطات اشراقی برقرار میشود. لذا اشراق به هیچ وجه بیگانه با عقل و عقلانیت نیست، بلکه گونهای خاص و متعالی از آن است. اشراق با نور ارتباط تنگاتنگی دارد. اما نور در فلسفه سهروردی یک حقیقت مادی نیست، بلکه یک امر متافیزیکی است که اساس همه حقایق عالم را تشکیل میدهد. از جهت معرفتشناسی نیز مبنای هر معرفت دیگری است. به همین دلیل از نظر سهوردی نور فی نفسه نیازمند هیچ تعریفی نیست، زیرا از آنجا که هیچ چیز آشکار تر از نور نیست و تنها لازم است تجربه شود. لذا نویسنده در بحث از معرفتشناسی سهرودی اشاره میکند معرفت شناسی اشراقی حول محور نظریه «علم حضوری» وی میگردد، که از طریق درک شهودی یا مشاهده به دست میآید. به همین دلیل است که ریاضتهای معنوی پیوسته برای پدید آمدن چنین قابلیتهای شهودی وعرفانی در جهت رسیدن به واقعیت حقیقی بسیار مهم میشود.
تجربه تفکر اشراقی سهرودی برای سنت اسلامی، آن هم قبل از ابنعربی و ملاصدرا ، تجربهای بسیار متفاوت بود که در قالب یک نظام فلسفی در کل جریان فکری سنت اسلام بسیار اثرگذار واقع شد. شیپور عقلانیت اشراقی وحکمت ذوقی زمانی دمیده شد، که همه برطبل عقلانیت سینوی میزدند و همین آوای جدید سهرودی در گوش جان آیندگان خوش نشست. از این روی، نویسنده در آخرین بخش به میراث سنت اشراقی اشاره میکند و چگونگی ادامه این فلسفه در جریانهای فکری بعدی تا دوره معاصر ذکر میشود. امروزه همچنان قرائتهای مختلفی از این فلسفه وجود دارد. مثلا هانری کربن و سید حسین نصر نگاهی کاملا عرفانی و باطنیگرایانه به فلسفه سهروردی دارند. این رویکرد در مورد آثار سهروردی، اغلب موجب تاکید بیش از حد بر جنبه عرفانی است که به قیمت کمرنگ کردن جنبه فلسفی آنها تمام میشود و به نحوی از انحا تمایز میان فلسفه، کلام وعرفان را محو میکند. اما بعضی از دیگر مشربهای فلسفی بیشتر بر جنبه عقلی، مثلا منطق و معرفتشناسی، فلسفه اشراق تاکید دارند.
مباحث انسانشناسی، خداشناسی، جهانشناسی و معادشناسی نیز در جای خود مورد توجه هستند و کلیات آنها ذکر میشود. متأسفانه نویسنده در برخی مسائل درباره جزئیات دقیق فلسفه سهروردی دچار اشتباهاتی شده است، اما خوشبختانه مترجم آن خطاها را در پاروقی توضیح داده و اصلاح کرده است. در کل، این اثر برای آشنایی مقدماتی و کلی نوآموزان فلسفه و سایر علاقمندان بسیار مفید و قابل توصیه است.
*کارشناس ارشد فلسفه