گروه انتشاراتی ققنوس | دو دهه با جان سرل ـ نقدی بر فلسفه در قرن جدید
 

دو دهه با جان سرل ـ نقدی بر فلسفه در قرن جدید

 
روزنامه شرق ـ 16 دی 1396
 
 
دو دهه با جان سرل
 جان راجرز سرل از فیلسوفان سرشناس معاصر و هم‌اکنون استاد دانشگاه برکلی است. سرل بیش از ۲۰۰ مقاله و کتاب در زمینه‌های گوناگون فلسفه تحلیلی معاصر ازجمله فلسفه زبان، فلسفه ذهن، عقلانیت اجتماعی و خودآگاهی دارد. او در این سال‌ها با طرح و ادامه نظریه «افعال گفتاری» و «اتاق چینی» به یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین فیلسوفان سنت تحلیلی بدل شد. سرل در ایران نیز فیلسوف تقریباً شناخته‌شده‌ای است و تاکنون کتاب‌های «افعال گفتاری»، «درآمدی کوتاه به ذهن»، «اختیار و عصب زیست‌شناسی» و «راز آگاهی» از او به فارسی ترجمه و منتشر شده است. اخیراً کتاب دیگری از سرل به همت نشر ققنوس به فارسی ترجمه شده که شامل مقالات پراکنده او در دو دهه اخیر است: «فلسفه در قرن جدید». مقالات کتاب حاضر نمایانگر اشتغال ذهنی سرل در سه حوزه فلسفه است: فلسفه ذهن، فلسفه زبان و چیزی که آن را فلسفه اجتماع می‌نامد. سرل مقالات این کتاب را در ١٠ فصل تنظیم کرده است. او تمام مقالات کتاب حاضر را پیش‌تر در برخی مجلات فلسفی منتشر کرده بود جز مقاله آخر که برای اولین‌بار در این کتاب منتشر می‌شود.

مقاله اول، که عنوان کتاب نیز از آن است، به‌عنوان بخشی از نشریه صدمین سال فعالیت «انجمن فلسفه آمریکا»، چاپ شده بود. این بخش در اصل بازنگری در مقاله‌ای است که اولین‌بار برای انجمن سلطنتی نوشته بود و به چشم‌انداز انواع موضوعات علمی و آکادمیک در سده بیست‌ویکم اختصاص داشت. سرل مقدمه درخور این کتاب را همین فصل اول می‌داند، چون در آن درک کلی خودش را از فلسفه و چشم‌انداز آینده بیان می‌کند. او معتقد است «اکنون پرداختن به نوعی جدید از فلسفه ممکن شده است. چنین فلسفه‌ای می‌تواند با رهاکردن گرایش معرفتی به موضوع، فراسوی هر چیزی که فلسفه نیم‌قرن پیش تصور می‌کرد گام نهد. او تاکید دارد این فلسفه با شکاکیت شروع نمی‌کند بلکه با هر آنچه درباره جهان واقعی می‌دانیم آغاز می‌کند؛ با واقعیت‌هایی آغاز می‌کند که در نظریه اتمی ماده و نظریه تکاملی زیست‌شناسی بیان می‌شوند، نیز با واقعیت‌های عرفی شروع می‌کند، واقعیت‌هایی مانند اینکه ما همگی آگاهیم، حالات ذهنی التفاتی داریم و گروه‌های اجتماعی و واقعیت‌های نهادی تاسیس می‌کنیم. چنین فلسفه‌ای در موضوع خود نظری، جامع، نظام‌مند و کلی است». (ص ٤٦) مقالات بعدی کتاب مثال‌هایی‌اند از این درک کلی.
مقاله دوم، «هستی‌شناسی اجتماعی: برخی اصول اساسی»، روایت سرل است از هستی‌شناسی اجتماعی. هدف او در این مقاله ارائه توضیحی است از ساختار بنیادین واقعیت اجتماعی. او نشان می‌دهد که سازوکار اجتماعی بنیادین چیزی است که آن را «کارکرد شأنی» می‌نامد، کارکردهایی که تنها زمانی محقق می‌شوند که از سوی اجتماع مورد پذیرش همگانی قرار گیرند. یعنی همگان بپذیرند که آن شی‌ء یا فرد مورد نظر که فلان عملکرد را دارد، از شأنی معین برخوردار است و این شأن را نه لزوماً به دلیل ساختار فیزیکی که به دلیل پذیرش جمعی داراست. فصول سوم، چهارم و پنجم با عناوین «آزمون تورینگ: پنجاه و پنج سال بعد»، «بیست و یک سال در اتاق چینی» و «آیا مغز یک رایانه دیجیتال است؟» قسمتی است از تحقیقات مداوم سرل و در واقع ستیز او علیه نظریه محاسباتی ذهن. سرل در مقاله پنجم به نقد درک محاسباتی ذهن از منظری متفاوت با اتاق چینی می‌پردازد، دیدگاهی که گرچه آن را به همان اندازه مهم یا حتی مهم‌تر می‌داند، اما استقبال و توجهی مانند استدلال اتاق چینی را برنینگیخت. استدلال اتاق چینی نشان می‌دهد که «نحو»
(syntax) برنامه اجرایی نمی‌تواند عهده‌دار معنی‌شناسی محتوای ذهنی باشد. سرل پیش‌تر مطرح کرده بود که برنامه‌های اجرایی به طور نحوی تعریف می‌شوند و معنی‌شناسی، ذاتیِ نحو نیست. اما مقاله حاضر از این نیز فراتر می‌رود و این پرسش را پیش می‌کشد که چه واقعیتی سیستمی فیزیکی را محاسباتی می‌کند؟ او پاسخ می‌دهد که محاسبه چیزی نیست که بشود در طبیعت کشفش کرد، بلکه ما آن را به طبیعت نسبت می‌دهیم و از این‌رو، در نسبت با تعبیر ما تحقق دارد. البته تاکید دارد این نتیجه‌گیری بدان معنا نیست که محاسبات اموری دلبخواهی‌اند، بلکه محاسبه به پدیده‌ای مستقل از مشاهده‌گر ارجاع نمی‌دهد.
سرل در مقاله ششم، «توهم پدیدارشناختی»، به آثاری توجه دارد که در نظرش غیرعادی‌اند. درواقع به قول خودش بی‌کفایتی برخی نویسندگان خاص در عرصه پدیدارشناختی را ارزیابی می‌کند. مساله عمده سرل با آنها این است که آنان از نوعی اصالت دیدگاه برخوردارند که باعث می‌شود به نظر برسد تمام واقعیت فقط از چشم‌اندازی خاص وجود دارد. در نظر او، این امر آنان را از ارائه توضیحی مکفی از جهان واقعی و ارتباط تجربه ما با آن بازمی‌دارد. نتیجه این ارزیابی از دیدگاه سرل این است که برخی از نویسندگان شاخص پدیدارشناسی حتی به قدر کافی هم پدیدارشناختی نیستند. سرل در فصل هفتم با عنوان «خود به منزله مسئله‌ای در فلسفه و عصب زیست‌شناسی» می‌کوشد نشان دهد چگونه رویکرد کلی او به فلسفه ذهن با مسائل مربوط به «خود» سروکار دارد. تا فصل هشتم تقریباً درون‌مایه فصول کتاب حاضر فلسفه ذهن است. نویسنده در مقاله «چرا دوگانه‌انگار خاصه‌ای نیستم» هم نشان می‌دهد بر چه اساسی دوگانه‌انگاری خاصه‌ای (property dualism) را طرد می‌کند و هم بر چه اساسی انکار می‌کند که دوگانه‌انگار خاصه‌ای است. او معتقد است علت اینکه او را متهم به دوگانه‌انگاری خاصه‌ای می‌کنند این است که در عین اصرار بر تقلیل‌ناپذیری هستی‌شناختی آگاهی، به‌نحو علّی آن را قابل تقلیل به بنیاد نورونی‌اش می‌داند. او در مقاله نهم کتاب، «واقعیت و ارزش، هست و باید و دلایل عمل»، بحثی را پی می‌گیرد که اولین‌بار در سال ١٩٦٤ در مقاله‌ای در نقد فلسفی ارائه کرده بود: «چگونه باید از هست مشتق می‌شود». اما در مقاله حاضر، کل این بحث را درون نظریه افعال گفتاری، نظریه عقلانیت و نظریه دلایل عمل جای می‌دهد. و سرانجام در مقاله آخر، «وحدت گزاره»، می‌کوشد به این پرسش‌ها پاسخ دهد که چطور واژه‌ها در یک جمله در کنار هم جمع می‌شوند تا جمله‌ای معنادار بسازند و نه توده‌ای درهم از واژه‌ها؟ اجزای یک گزاره چطور در کنار هم قرار می‌گیرند تا یک گزاره را شکل دهند و نه آش شله‌قلمکاری از مفاهیم را؟

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه