گروه انتشاراتی ققنوس | چرا پسر چنان پدر بی‌رحمی هستم؟
 

چرا پسر چنان پدر بی‌رحمی هستم؟

مشاهده

 

 

منبع: روزنامه ابتکار

پنج‌شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۷

 

این روزها رمان «گفتن در عین نگفتن» مجوز انتشار گرفته است و با قیمت ۱۸ هزار تومان از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. تا آنجا که می‌دانیم باید این کتاب، یازدهمین رمان جواد مجابی باشد. قرار بود این رمان به همراه رمان «در این تیمار خانه» منتشر شود که گویا هنوز مجوز انتشار این رمان هم صادر نشده است. این مجوزها برای نویسندگان ایرانی داستانی عجیب و غریب شده است. کتاب‌ها در دالان‌های وزارت ارشاد خاک می‌خورند و ناشران و نویسندگان باید مدام آنجا را بالا و پایین کنند. جالب است بدانید که رمان‌های دیگر جواد مجابی مانند «باغ گمشده»، «روایت عور» و «در این هوا» هم در نشر ققنوس بازنشر شده‌اند. مجابی از نسل نویسندگان خوشبخت ایرانی است؛ او در زمانه‌ای زیست که روزنامه‌ها، روشنفکرها و رمان‌نویسان طرفداران دوآتشه داشتند و هر کدام تاثیرات مهمی روی جامعه ‌گذاشته‌اند. امروز در ایران شاهد هستیم که کتاب‌ها و روزنامه‌ها هوا می‌خورند! میزان اقبال مردم به آثار مکتوب کم شده است و فضای مجازی و سلبریتی‌ها عرصه را ربوده‌اند. جالب است که سلبریتی‌های ساده‌دلی هم داریم که کتاب‌های گران‌قیمت چاپ می‌کنند و به سرعت هم فروش می‌روند و این وضعیت را باید «فاجعه‌ای تاریک» در تاریخ فرهنگی ایران بدانیم.
خودکشی جربزه می‌طلبد
مجابی در رمان «گفتن در عین نگفتن» به تحلیل جامعه‌ای می‌پردازد که از راستی و درستی و صلح و مدارا تهی شده است. او در همان بخش اول از زبان شخصیت نقاش نود‏ و‏ اندی‌ ساله خود می‌نویسد: «پریروز ایمیلی دریافت کردم که آخرین نوه‌ام در لاهه یا لاهور مرده است و پزشکان مرگش را مشکوک اعلام کرده‌اند. با رفتن او هفده نفر از نزدیک‌ترین کسانم پیش از من مرده‌اند. فقط این مانده که بر مرگ طبیعی خود پیشی بگیرم، اما خودکشی جربزه‌ای خاص می‌طلبد، که فعلا حسرتش را ندارم.» بنابراین مجابی در همان اول داستان تلاش می‌کند خط سیر فکری رمان خود را از آثار ذهن‌گرای نویسندگانی مانند صادق هدایت دور کند، در عین حال شخصیت‌‌های او هم به شدت درون‌گرا و ذهنی هستند. مجابی در بخش دوم به نام «تبانه‌های شباشب» می‌نویسد: «از توحش پدری چندان سهمی به من نرسیده بود، همین‌طور از نرمش ظریف مادری. وقتی کودک بودم، خیال می‌کردم چیزی در ساختمان بدنم جابه‌جا شده است.» نمی‌دانم شما هم با من هم عقیده هستید یا نه ولی باید بگویم که گویا مجابی دو هدف دارد. یک، به نوعی به سراغ تصویرها و زندگی دوران گذشته خود رفته است و دو، جملات و شخصیت‌های او تمثیلی می‌شوند تا خلقیات مردم ایران را نمایان کنند.
تصویرِ مادرِ لاغرِ بی‌سَرم
جواد مجابی در رمان خود وارد فضای داستان‌های ترسناک هم می‌شود. او در بخش چهارم رمان با نام «خواب‌های زیانبار» می‌نویسد: «وقتی روی کفن مادر خاک می‌ریختند، تصویرِ مادرِ لاغرِ بی‌سَرم، دائم، در سرم می‌چرخید، با خروش سرنا و دهل کر کننده، صدای پای سنگینی که تند از پله‌ها پایین می‌آمد و قطع‌نشدنی بود، شرشر آب که می‌شست و شستن تمام نمی‌شد و طنین سرسام‌آور پا از پله‌ها. از سر خاک مادرم که برگشتیم، یکراست رفتم لب حوض. از دیدن قیافه‌ام در آب سبزرنگ پاشویه وحشت کردم. بالاخره آنچه می‌خواستم یافتم، چند لکه خون بر دیواره بیرونی کاشی آبی هنوز دیده می‌شد. مدتی گریه کردم نه به خاطر مادرم، به خاطر خودم و این‌که پسر چنان پدر بی‌رحمی هستم.» در این بخش از داستان گویا با یک ماجرای وحشتناک در ژانر وحشت روبه‌رو هستیم. پرسش اساسی این است که آیا کشتن مادر یک بچه وحشتناک نیست؟ آیا انبوه قتل‌های ناموسی و آزار و اذیت زنان که در ایران نمونه‌های زیادی هم دارد مانند داستان‌های ترسناک نیست؟ متاسفانه بسیاری از این قتل‌ها و شکنجه‌ها واقعی هم هستند. نویسنده رمان «گفتن در عین نگفتن» تلاش می‌کند با تصاویر تمثیلی و استفاده از ژانرهای مختلف داستانی، روایتی شسته و رفته از زندگی یک نقاش- از دوران کودکی تا کهنسالی‌- را روایت کند. واژه‌ها و پاراگراف‌های مجابی بسیار هوشمندانه و قدرتمند انتخاب شده‌اند و داستان او از کشش خوبی هم برخوردار است؛ ولی مانند بسیاری از داستان‌های ایرانی از پیرنگ جاندار و چیدمان سیر اطلاعات به منظور رسیدن به تعلیق و غافلگیری دوری می‌کند. شخصیت‌های مجابی ملموس هستند و در عین حال نویسنده تلاش می‌کند با خوانندگان نسل جدید هم ارتباط بگیرد.

 

 

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه