هدف این كتاب نشان دادن این حقیقت است كه هنوز هم میتوان حیرت كرد و هنوز هم میتوان از زیبایی و حرمت جهان سخن گفت. در عصر تكنولوژی و تولید انبوه كه انسان همهچیز، از موجودات زنده گرفته تا خاك و سنگ و درخت، را با نگاهی علمی و پوزیتیویستی، شناختپذیر و در نتیجه كمارزش و بیاهمیت میبیند، در زمانهای كه عصر كنجكاوی علمیِ بیقرار و اختراعات بیوقفه در جهت ارضای آن و در نهایت كهنه شدن سریع هر چیز نو و تبدیل آن به زباله است، شجاعت اندك متفكرانی كه هنوز گوشی برای شنیدن طنین غریب هستی و زبانی برای بیان آن دارند، امیدی است تا شاید هنوز بتوان از زیبایی، ستایشانگیزی و حرمت جهان سخن گفت.
آموختن چنین نحوه وجودی، تفكری ژرف و پر شكیب میطلبد كه باید آن را نزد معلمانی سختگیر مانند مارتین هایدگر فرا گرفت.
پرسش «آیا كتاب هستی و زمان فراموشی دوباره پرسش هستی است؟» آغازگر بحث كتاب است. در نهایت در فصل سوم آشكار میشود كه چگونه هایدگر پرسش هستی را همواره در ارتباط با پرسش زبان دیده است.
مطالعه بخشی از کتاب