گروه انتشاراتی ققنوس | لاله معنویت در رهگذار باغ عقلانيت
 

لاله معنویت در رهگذار باغ عقلانيت

نمايش خبر

........................

روزنامه اعتماد

سه شنبه 29 مهر 1402

........................

قبل از اينكه به خود كتاب چالش رواقي بپردازم، گمان مي‌كنم كه در باب خود مكتب فلسفي رواقيان بايد چند نكته را براي رفع سوءِفهم‌ها و سوءِاستنباط‌ها عرض كنم. از نظر من مكتب رواقي يكي از معدود مكتب‌هايي در سطح جهان است كه مصداق تام و تمام جمع عقلانيت و معنويت است. جمع ميان عقلانيت و معنويت خيلي مشكل است و من در جاي ديگري گفته‌ام كه گويا به تعبير حافظ ما در رهگذار باغ نگهبان لاله بايد باشيم. اگر بخواهيم اين دو را با هم جمع كنيم، در رهگذار باغ عقلانيت بشود لاله معنويت را حفظ كرد كار بسيار‌ بسيار دشواري خواهد بود كه خواهم گفت به چه علت.

جمع عقلانيت و معنويت

يكي از مكتب‌هايي كه در طول تاريخ به اين جمع موفق شده و توانسته عقلانيت را با معنويت جمع كند مكتب رواقيان است. در جاي ديگر گفته‌ام مكتب بودا، مكتب دائو، مكتب رواقيان و مكتب اسپينوزا از بزرگ‌ترين مصاديق جمع بين عقلانيت و معنويت هستند. چرا مي‌گويند جمع بين عقلانيت و معنويت؟ ما در طول تاريخ مي‌بينيم هركسي خواسته است معنويت را حفظ كند ناموفق بوده، به اين معنا كه براي اينكه معنويت محفوظ بماند به سه چيز غيرعقلاني توسل جسته است. دسته اول كساني‌اند كه به تفكرات و باورهاي اسطوره‌اي توسل جسته‌اند و براي اينكه معنويت را در مخاطب پديدآورند يا افزايش دهند يا نگاه بدارند آن را با باورهاي اسطوره‌اي تقويت كرده‌اند. دسته دوم كساني هستند كه اين معنويت را از راه تفكر و باورهاي جادويي حفظ مي‌كنند. دسته سوم كساني هستند كه مي‌خواهند معنويت را حفظ كنند و باورهاي اسطوره‌اي و جادويي ندارند. هركسي به چيزي متوسل مي‌شود كه در دسترس ما نيست. تحقيق درباره صدق و كذبش از توانايي ما خارج است. يعني ما ترازو و معيار فهميدن حقيقت را نداريم. بشر در طول تاريخ از اين سه راه عمدتا معنويت را در خودش و در ديگران ايجاد كرده است. اما گاهي مكاتبي پيدا شده‌اند كه به هيچ يك متوسل نشده‌اند و با توسل به عقل ما انسان‌ها معنويت را در خود نهادينه كرده‌اند. آيين بودا و آيين دائو و مكتب اسپينوزا و آموزه‌هاي رواقيان از اين امتياز برخوردارند كه براي اينكه مردم را معنوي كنند (و در درجه اول معناي معنوي كردن اين است كه ما اخلاقي شويم) براي اين هيچ توسل نمي‌جويند به چيزي فوق عقل بشر. يكي از اين مكاتب آيين رواقي است.

شكوفايي تفكر رواقي و نقد آن در ايران

در اين سال‌هاي اخير در ايران كه با كمال خوشحالي تفكر رواقي در حال نوعي نفوذ و نوعي شكوفايي است، بعضي از اهل علم و فرهيختگان كشور و روشنفكران آمده‌اند و حمله كرده‌اند به اينكه چرا مكتب رواقي در ايران رواج يافته و رواج ناسالمي است. و من مي‌خواهم اشاره به اين بكنم كه اين استدلال به‌كلي خطاست. اين استدلال معمولا به اين صورت بيان مي‌شود كه در دوراني كه تفكر يوناني اين مكتب رواقيان را به وجود آورد دنياي يوناني دنيايي بود دستخوش نا‌اميدي و ورشكستگي و دستخوش ناكامي و سرخوردگي. همه انسان‌ها در آن دوران استنباط‌شان اين بود كه ما نمي‌توانيم براي بهبود اوضاع و احوال كاري بكنيم و كاري از دست ما ساخته نيست. تفكر رواقيان حاصل اين احساس شكست، احساس ناكامي است .

انگار به نظر اين آقايان رواقيان مي‌گويند جامعه هيچ تغييري نمي‌تواند بكند و هيچ اميد اصلاحي وجود ندارد. در نتيجه هركسي به شخص خودش بپردازد و گويا رواقيان مي‌خواهند ما را به عنوان افراد اصلاح كنند نه به عنوان اعضاي جامعه كه بخواهد اصلاح ما يك اصلاح بزرگ‌تري باشد، و به زبان ساده رواقيان تفكري را القا مي‌كنند كه اين تفكر مي‌گويد جامعه بهترشدني نيست، تو خود را بهتر كن و اين آقايان مي‌گويند اينكه الان تفكر رواقي را در ايران كساني رواج مي‌دهند، اينها مي‌خواهند در ايران ديگر چيزي بهبود پيدا نكند و رجال سياسي هركاري خواستند بكنند. اين آقايان مي‌گويند اين نوعي تسليم شدن و نوعي دست روي دست گذاشتن است.

سه مغالطه در فهم رواقي‌گري

اين يك سوء تعبير بزرگ از مكتب رواقيان است و من مي‌خواهم بگويم كه به سه دليل اين سخن كاملا خطاست. اول اينكه مغالطه‌اي در منطق وجود دارد به نام مغالطه تكويني. اين مغالطه يعني شما بگوييد فلان فكر چون در اوضاع و احوال بدي پديد آمد، پس حتما نادرست است. فلان فكر چون در محيط اجتماعي نامطلوبي پديد آمد، پس حتما خودش هم نامطلوب است. به اين مغالطه مغالطه تكويني مي‌گويند. اما مشكل اين است كه نمي‌توانيم بگوييم چون مكتبي در يك جامعه فاسد پديد آمده، پس خودش هم فاسد است و بنابراين نمي‌شود گفت كه چون منشأ اين مكتب يك محيط ناسالم بوده، پس خود اين مكتب هم محيط ناسالمي دارد. به همين ترتيب خاستگاه بسياري از انديشه‌هايي كه الان در جهان رايج است و همه ما مي‌پذيريم، همه اين انديشه‌ها زادگاه‌شان غرب است. حالا مي‌شود بگوييم چون غرب به جهتي از ديدگاه ما جامعه ناسالمي داشته است، پس اين انديشه‌ها ناسالم است؟بنابراين اين مغالطه تكويني است كه فكر كنيم كه فساد محيط به صورت ژني به فساد رأي برآمده از آن محيط‌ هم‌ مي‌انجامد. خير، تكون يك فكر ممكن است چيزي باشد و خود آن فكر چيز ديگري.

اما نكته دوم اين است كه اصلا كجاي مكتب رواقيان گفته شده كه شما كاري به اصلاح جامعه نداشته باشيد؟به اصلاح فرهنگ كاري نداشته باشيد؟به اصلاح رژيم سياسي كاري نداشته باشيد؟بزرگ‌ترين رجال اين مكتب كساني هستند مثل اورليوس كه خودش امپراتور روم است، سنكا كه خودش سناتور بزرگ رومي است و به جهت افكاري كه در باب عالم سياست داشت محكوم به اعدام شد و كشته شد. تعاليم اينها اينگونه است كه تو براي اينكه در اصلاح جامعه موفق بشوي، يك توانايي‌هايي اول خودت لازم داري. و اين توانايي‌ها را كسب بكن. وقتي كسب كردي موفق مي‌شوي به اصلاح جامعه، كه اتفاقا يكي از آن توانايي‌ها همان چيزي است كه در اين كتاب معرفي شده است. اول الفباي اخلاق اين است كه نسبت به درد و رنج هم‌نوعانت نمي‌تواني بي‌اعتنا باشي. اخلاق با ديگرگزيني شروع مي‌شود.

اما نكته سوم كه رواقيان برآن تاكيد دارند نكته خيلي دقيقي است. فرض كنيد در يك جامعه‌اي زندگي مي‌كنيد كه رژيم سياسي بسيار فاسدي برآن حكومت مي‌كند. حالا آيا شما مي‌توانيد تمام خوبي وخوشي زندگي‌تان را متوقف كنيد تا بعد از سقوط يك رژيم سياسي؟آيا چنين تضميني وجود دارد؟بنابراين من به عنوان يك انسان عقلاني و اخلاقي دو وظيفه دارم: سعي كنم اگر فسادي در رژيم سياسي حاكم بر جامعه‌ام، فسادي در فرهنگ جامعه‌ام مي‌بينم از سويي با آن مبارزه كنم، و از سويي بايد به خوبي و خوشي خودم هم اعتنا كنم، چون معلوم نيست من تا كي زنده بمانم.پس رواقيان هيچ‌وقت نگفته‌اند سر در لاك خود بكن و گفته‌اند هر دو را با هم پيش ببر.اين‌كه مي‌گويند به نقاط ضعف خود از لحاظ ناخوشي‌ها و ناخوبي‌هايت توجه كن؛ يعني اگر همچنان جامعه مرداب و منجلاب ماند، تو در اين مرداب گل نيلوفرش باش.من وظيفه اولم اين است كه مرداب را از مرداب بودن بيندازم و وظيفه دومم اين است كه چون نمي‌دانم كه آيا موفق مي‌شوم كه اين مرداب را خشك كنم يا نه، پس كاري به موازاتش بكنم و خودم جزو اين مرداب نباشم.

چهار فضيلت اصلي: حكمت، شجاعت،

ميانه‌روي، عدالت

راجع به اين كتاب به‌خصوص مي‌خواهم مطلبي بگويم كه جغرافياي اين كتاب آشكار شود. اين كتاب يك عيبش اين است كه خودش نمي‌گويد شأن نزولش كجاست و نمي‌گويد راجع به چه چيزي مي‌خواهد حرف بزند. مي‌خواهم اين جغرافيا را نشان دهم. خود كتاب واقعا ارزشمند است و آنقدر كتابي است به زبان خوب كه نيازي نيست كه پيچيدگي‌ها را رفع كنم، اما مي‌خواهم براي‌تان روشن كنم كه اين كتاب كجاي زندگي ما قرار مي‌گيرد. از زمان سقراط و بعد شاگردش افلاطون و بعد شاگرد شاگردش ارسطو و بعد در مكتب رواقيان در يك نكته اجماع بود و آن اينكه ما براي اينكه بتوانيم زندگي‌اي داشته باشيم كه هم خوش و هم خوب باشد، نياز به يك سلسله فضايل داريم و نياز به اينكه يك سلسله رذايل را در وجودمان ريشه‌كن كنيم. در ميان اين فضايل چهار فضيلت بيشتر مورد اجماع است: حكمت، شجاعت، ميانه‌روي (كه گاهي تعبير مي‌كردند به اعتدال و عفت) و عدالت. من مي‌خواهم نقش‌هاي اين چهار فضيلت مورد اجماع را روشن كنم كه ببينيم چرا مي‌گويند ما براي يك زندگي خوب و اخلاقي نياز به اين چهار فضيلت داريم.

شما هر كاري كه بخواهيد انجام دهيد، به صرف اينكه كار ارادي باشد و جبري نباشد (ديگر مهم نيست كارتان كوچك باشد يا بزرگ، مهم باشد يا كم‌اهميت) نياز به اين چهار فضيلت است.در هر موقعيتي كه قرار مي‌گيريم، اگر بخواهيم درست‌ترين كار را در آن اوضاع انجام دهيم، بايد درباره آن شرايط آگاهي داشته باشيم. بايد آگاهي‌هاي فراواني درباره اوضاع داشته باشيم. پس نياز به يك حكمت داريم، نياز به يك دانايي و معرفت داريم براي اينكه بفهمم توي فضاي تاريك كنش و واكنش نكنم و در يك فضاي روشن كنش واكنش كنم تا يك كار درست انجام دهم.

بعد از اينكه فهميدم درست‌ترين كار چيست با يك نكته‌اي مواجه مي‌شوم و آن اين است كه جهان هستي جهاني نيست كه به محض فهميدن كار درست يك فرش قرمز پهن كنند و بگويند بفرماييد و كار درست را انجام دهيد.جهان هستي جهاني است كه هروقت كار درستي بخواهيد انجام دهيد موانع بر سر راه ما پديد مي‌آيد و اين موانع واكنشي كه در دل مابرمي‌انگيزد واكنشي است به نام ترس. اگر تسليم ترس شويم، بايد دست از كار درستي كه به موجب حكمت تشخيص داده بودیم درست است ‌برداريم و نيت را فراموش كنيم. پس براي انجام آن كار درست بايد در برابر ترس ايستادگي كرد و به اين كار شجاعت مي‌گويند. بنابراين بعد از حكمت ما نياز به شجاعت داريم و شجاعت به معناي ترسيدن و غلبه كردن بر آن است. پس بر ترسي كه موانع در دل من برمي‌انگيزد بايد غلبه كنيم و به شجاعت نياز داريم. اما با چيز ديگري نيز مواجهيم. موانع ايستاده‌اند تا ما به جايي كه مي‌خواهيم نرسيم، ولي چيز ديگري هم در كار است و آن جاذبه‌هايي هستند كه يك جور ديگر مي‌خواهند ما به هدف نرسيم. جاذبه‌ها در دل ما علاقه ايجاد مي‌كنند. مثلا فردي كه مي‌خواهد برود خدمت به وطن كند، ولي پول و شهرت ممكن است او را از كار دور كند. براي غلبه بر علاقه نياز به خويشتن‌داري و ميانه‌روي و اعتدال داريم. ممكن است من كاملا بدانم چه كاري مي‌خواهم انجام بدهم، بر ترس‌هايم هم غلبه كرده‌ام، بر مهرها و علايق خود نيز غلبه كرده‌ام، ولي ممكن است در راه حواسم نباشد. كسي باشد و پاي كسي را لگد كنم و به كسي ظلم كنم پس نياز به عدالت هم داريم. و عدالت يعني پاسداشت حقوق ديگران. اگر اين چهارتا را داشته باشم مي‌توانم به مقصد برسم. پس حكمت مسير درست را مشخص مي‌كند، شجاعت مرا بر ترس از موانع غلبه مي‌دهد، عفت و خويشتن‌داري مرا بر جاذبه‌ها غلبه مي‌دهد، و عدالت هم باعث مي‌شود سهم كسان ديگري را كه در راه هستند نخورم. اين چهار تا در فهرست همه فضايل مي‌آيند. كساني مي‌گويند 18 فضيلت داريم، اما اين 4 فضيلت را همه بر آنها اجماع دارند.

كتابي درباره شجاعت

يكي از اين 4 فضيلت شجاعت بود و اين كتاب فقط درباره شجاعت است و اينكه عنوان كتاب هست چالش رواقي يعني هم‌آوردي رواقيان و رواقيان به موانع مي‌گويند بياييد و ما اينگونه رفتار مي‌كنيم. اين كتاب از مكتب رواقيان استفاده كرده و از فضايل حكمت و خويشتن‌داري و عدالت سخن نمي‌گويد و بر فضيلت شجاعت تمركز مي‌كند و راهنماي فلسفي براي استقامت و آرامش بيشتر در برابر مشكلات است. ابتكار اين كتاب اين است كه مي‌گويد شجاعت نيز خود سه شاخه دارد و اين كاري است كه ويليام اروين كرده است. رواقيان مي‌گويند اگر مي‌خواهي فضيلت شجاعت را داشته باشي، بايد سه چيز را داشته باشي: اول اين است كه بايد استقامت داشته باشيم. و استقامت يعني در نظر و عمل هدف را از ياد نبريم. اينكه مي‌گويند دايم به خودتان تلقين به نفس بكنيد براي اين است كه هدف را فراموش نكنيم. و يكي از كاركردهاي نيايش در اديان جهان اين است كه هدف را فراموش نكنيم. نكته دوم آرامش است. شخص بعد از ثبات قدم و استقامت نياز به آرامش دارد، يعني به حداقل رساندن تاثير بيرون در درون. تاثير در اين جا يعني تاثيراحساسي- عاطفي.نكته اين است كه انسان بايد از بيرون تاثير معرفتي بگيرد، اما در اين‌جا وقتي مي‌گوييم تاثير نپذيريم مرادمان تاثيرناپذيري عاطفي- احساسي است نه معرفتي.نكته سوم كه خيلي مهم است و گاهي فراموش مي‌كنيم انعطاف‌پذيري است و شجاعت مستلزم انعطاف‌پذيري است. انعطاف‌پذيري يعني من يك هدفي دارم، اما اگر ديدم هرچه كردم جهان هستي نمي‌گذارد من به آن 100 درصد هدف‌هاي خود برسم، رسيدن به آن 95 درصد را غنيمت بدانم. انعطاف‌پذيري هرگز به معناي فراموش كردن هدف نيست، بلكه به اين معناست كه اگر جهان هستي مقاومت تام نشان دهد براي 100 درصد هدف، من به 95 درصد هدف راضي مي‌شوم. مهم اين است كه ما توقع‌مان را پايين بياوريم، ولي به دنبال هدف باشيم و دست از آن برنداريم. ويليام اروين در اين كتاب دو چيز مي‌گويد: يكي اينكه چرا شجاعت به هر سه استقامت، آرامش و انعطاف‌پذيري نياز دارد و دوم اينكه نبايد معني دقيق اين سه را با معاني‌اي كه در عرف دارند اشتباه بگيريم.اگر بخواهيم اين كتاب را رده‌بندي كنيم، يك كتاب اخلاقي در بحث فضايل اخلاقي و مشخصاً بحث شجاعت است و سه فضيلت شجاعت را از آثار رواقيان استخراج مي‌كند و نشان مي‌دهد كه انسان شجاع آدمي است كه ثابت‌قدم باشد، آرامش كسب كند و انعطاف‌پذير باشد.


من وظيفه اولم اين است كه مرداب را از مرداب بودن بيندازم و وظيفه دومم اين است كه چون نمي‌دانم كه آيا موفق مي‌شوم كه اين مرداب را خشك كنم يا نه، پس كاري به موازاتش بكنم و خودم جزو اين مرداب نباشم.



اين كتاب از مكتب رواقيان استفاده كرده و از فضايل حكمت و خويشتن‌داري و عدالت سخن نمي‌گويد و بر فضيلت شجاعت تمركز مي‌كند و راهنماي فلسفي براي استقامت و آرامش بيشتر در برابر مشكلات است.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه