......................
خبرگزاری کتاب (ایبنا)
سه شنبه 28 تیر 1401
......................
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «بعد پیراهن گلدارم را بیرون میکشم. این همانی است که از تاناکورا خریده بودم و همیشه وقتهایی که صادق قرار بود بیاید میپوشیدم. صادق میگفت: "با این شبیه دختر آمریکاییها میشی!" و من فکر میکردم شاید این لباس قبل از من مال زنی از اهالی برزیل بوده و وقتی او داشته با سازدهنی معشوقش کنار ساحل میرقصیده موج زده و لباسش را خیس کرده و زردی ماسهها مانده رویش و همانجا درآورده و فردایش فروخته به دستفروشها.»
چندخطی که خواندید از متنِ رمان «عروسی شغالها»ست. اثری به قلم عاطفه شاطریکاشی که متولد 1372 و اهل مشهد است. او فارغالتحصیل رشته فلسفه و کلام اسلامی است و معلم؛ و به واسطه این دنیای معلمی است که سوژه اولین رمانش شکل میگیرد و مینویسد و مینویسد تا از دغدغهای بگوید که ذهنش را درگیر کرده بود.
در این شماره از پرونده کتاباولیهای ادبیات ایران به سراغ او رفتیم تا درباره «عروسی شغالها» برایمان بگوید که اولین رمانش است. گفتوگویی که در ادامه میخوانید:
روند یادگیری داستاننویسیتان چهطور بوده است؟ آیا چندسال تمرین، شدن و نشدن در پسِ فعالیت نویسندگی شماست؟
نویسندگی و خواندن را از سن 16 سالگی شروع کردم. اوایل متنهایی را برای خودم مینوشتم و به صورت یادگاری برای روز مبادا در دفترم پنهان میکردم. کمکم نوشتن و خواندن برایم جدیتر شد؛ بهصورتی که فقط برای خودم نبود و دلم میخواست جایی منتشر کنم و به بقیه نشان دهم. تا اینکه در 18 سالگی با جلسات حوزه هنری آشنا شدم. رفتوآمدم به آنجا زیاد شد و اصول اولیهی داستان کوتاه را یاد گرفتم و به صورت جدی و حرفهای داستان را پیگیری کردم. طی این چندسال در جشنوارههای مختلف شرکت کردم؛ جشنوارههای دانشآموزی، دانشجویی، و آنهایی که در سطح کشور برگزار میشد و موفقیتهای پیدرپی هم نصیبم شد و در چند جشنواره مقام کشوری به دست آوردم. داستانهای کوتاهم در کتابها و مجلات مختلف بهصورت اثر برگزیده چاپ شد و همه اینها باعث شد که اشتیاقم برای نوشتن بیشتر شود و به این راه ادامه دهم.
داستاننویسی مثل مهندسی است؛ شما وقتی میتوانید یک مهندس خوب شوید که اصولش را بلد باشید، که بدانید چارچوبتان چیست و خانهای که میخواهید بسازید چه نقشهای باید داشته باشد. داستاننویسی هم دقیقا همینطور است. یک داستاننویس خوب باید یک مهندس خوب باشد. همانطور که یک خانه را نمیشود یکشبه ساخت، یک داستان خوب را هم نمیشود یکشبه نوشت. همانطور که ساختن یک خانه نیاز به تلاش و کوشش بسیار و عرقریختن دارد، نوشتن یک داستان خوب هم نیاز به تلاش زیادی دارد. حتما برای من هم اینطور بوده است؛ تمرین و تکرار طی سالیان. استعداد نویسندگی باید وجود داشته باشد. نمیگویم داستاننویسی بدون استعداد میشود؛ اما خیلیها هم هستند که وقتی به کلاس نویسندگی میروند و اصولش را یاد میگیرند میتوانند این خط الف ب جیم را طی کنند و بنویسند و چه بسا یک داستان خوب هم بنویسند. این وسط یک حسی و آنی هم هست، که وقتی کسی استعداد ذاتی نوشتن را داشته باشد این وجه از کار برایش پررنگتر، و دستیابی به موفقیت برایش زودتر میسر میشود. فکر نمیکنم کسی بتواند به مقام فاخر نویسندگی برسد و اسم خود را نویسنده بگذارد بدون آنکه تلاش کند و چندسال از نشدن را تجربه کند.
موضوع داستان «عروشی شغالها» چیست و چه ایدهای را دنبال میکردید؟
موضوع اصلی رمان که به فرار میپردازد؛ اما اگر بخواهیم کالبدشکافیاش کنیم باید بگویم که رمان «عروسی شغالها» نگاهی دارد به اینکه سنتگرایی چه تأثیری بر آدمهای جامعه میگذارد؛ اینکه به فکر مردم باشیم و برای مردم زندگی کنیم و خود را فراموش کنیم. اینکه آدمهای جامعه ما وقتی که مدرن هم میشوند باز هم همان سنتها میتواند بر آنها اثرگذار باشد و باعث شود که از خطی که دارند طی میکنند فاصله بگیرند و آن چیزی نباشند که خودشان میخواهند. تبدیل به چیز دیگری شوند برای نمایش به مردم و جلوگیری از حرف مردم؛ اما موضوع ویژه و پررنگ داستان فرار است.
در کل داستان فضای رفتوبرگشتی وجود دارد؟ چرا تصمیم گرفتید این فرم از داستاننویسی را برای اولین رمانتان انتخاب کنید؟
حدود ده سال است که داستان مینویسم و در این سالها فرم نوشتن خود را پیدا کردهام که همین فضای رفتوبرگشتی است. دوستانم میگویند که من در این فضا و این نوع قلمزدن و قالب داستان، موفق هستم و میتوانم خوب عمل کنم. از اولین داستانی که به صورت مشق به این شیوه نوشتم، خیلی تمرین و تکرار کردم و دیدم که شاید قلم من و نوع قالب داستاننویسیام همین باشد. از آن موقع به بعد تلاش کردم که هر چه را مینویسم به این سمت سوق دهم؛ چون شاید توانایی من در همین سبک است. به این دلیل اولین رمانم را به این شیوه نوشتم.
ژانر کتاب رئالیسم است و به تعبیر یکی از سخنرانان رونمایی این اثر در مشهد، رئالیسم سیاه است و رنجها را نشان میدهد؛ چرا رئالیسم و چرا از نوع سیاه؟
وقتی میخواهی از جامعه بنویسی باید رئال بنویسی و در جامعه ما چیزی غیر از رئال وجود ندارد. وقتی بخواهی از واقعیت بگویی باید از واقعیتها بنویسی. وقتی بخواهی اصل آنچیزی را که هست نمایش دهی باید رئالیسم سیاه بنویسی. شاید باید بزرگنمایی کنی و بیشتر از آنچیزی را که هست نشان دهی تا مردم به خود بیایند و تلنگر بخورند. جامعه و اتفاقاتی که در آن میافتد برای من مهم است؛ به این دلیل میخواستم مستقیم و با صراحت آنچیزی را که میدیدم بیان کنم. ژانر دیگری به غیر از رئال در روایت این داستان برایم وجود نداشت.
انتخاب سوژه یکی از مهمترین اجزای داستاننویسی است. امروزه به نظر میرسد سوژهها محدود شدهاند و نویسندگان محتاط؛ شما سوژهتان را چهطور انتخاب کردید؟ جسورانه و میدانی بود یا محتاطانه؟
انتخاب سوژه واقعا کار سختی است؛ ولی نباید آدم اینقدر محتاط شود که دیگر ننویسد و نوشتن را کنار بگذارد. گاهی وقتها یک کلمه، یک تصویر، یک نگاه و یک آدم بر شما تأثیر میگذارد و سوژه شما میشود، و آنقدر طی نوشتن و پارهکردن این تغییر میکند که باعث میشود صیقل بخورد و چیزی را که شما دلتان میخواهد از آن بیرون بیاید؛ اما اگر ننویسیم هیچوقت آن سوژه درنمیآید. اگر بنشینیم و بگوییم سوژه میآید، هیچوقت این اتفاق نمیافتد. شما با نگاهکردن به یک تصویر جرقهای در ذهنتان به وجود میآید؛ ولی وقتی مینویسید و تمامش میکنید و بارها و بارها ویرایشش میکنید در انتها به سوژه که نگاه میکنید میبینید شاید شباهتی به آن تصویر و ایده اولیه ندارد و حتی رد پایی از آن نمانده باشد؛ اما جرقه شما همان بوده است. پس وقتی که آن جرقه میخورد درجا شروع به نوشتن کنید. برای من هم اینطور بود؛ صحبت بین چندنفر که داشتند روایتی را تعریف میکردند و من به آن گوش میدادم برایم جرقه و تبدیل به این رمان شد. شاید آن جرقه الان کمترین شباهتی به این رمان نداشته باشد ولی خب شد «عروسی شغالها».
چندخطی که خواندید از متنِ رمان «عروسی شغالها»ست. اثری به قلم عاطفه شاطریکاشی که متولد 1372 و اهل مشهد است. او فارغالتحصیل رشته فلسفه و کلام اسلامی است و معلم؛ و به واسطه این دنیای معلمی است که سوژه اولین رمانش شکل میگیرد و مینویسد و مینویسد تا از دغدغهای بگوید که ذهنش را درگیر کرده بود.
در این شماره از پرونده کتاباولیهای ادبیات ایران به سراغ او رفتیم تا درباره «عروسی شغالها» برایمان بگوید که اولین رمانش است. گفتوگویی که در ادامه میخوانید:
روند یادگیری داستاننویسیتان چهطور بوده است؟ آیا چندسال تمرین، شدن و نشدن در پسِ فعالیت نویسندگی شماست؟
نویسندگی و خواندن را از سن 16 سالگی شروع کردم. اوایل متنهایی را برای خودم مینوشتم و به صورت یادگاری برای روز مبادا در دفترم پنهان میکردم. کمکم نوشتن و خواندن برایم جدیتر شد؛ بهصورتی که فقط برای خودم نبود و دلم میخواست جایی منتشر کنم و به بقیه نشان دهم. تا اینکه در 18 سالگی با جلسات حوزه هنری آشنا شدم. رفتوآمدم به آنجا زیاد شد و اصول اولیهی داستان کوتاه را یاد گرفتم و به صورت جدی و حرفهای داستان را پیگیری کردم. طی این چندسال در جشنوارههای مختلف شرکت کردم؛ جشنوارههای دانشآموزی، دانشجویی، و آنهایی که در سطح کشور برگزار میشد و موفقیتهای پیدرپی هم نصیبم شد و در چند جشنواره مقام کشوری به دست آوردم. داستانهای کوتاهم در کتابها و مجلات مختلف بهصورت اثر برگزیده چاپ شد و همه اینها باعث شد که اشتیاقم برای نوشتن بیشتر شود و به این راه ادامه دهم.
داستاننویسی مثل مهندسی است؛ شما وقتی میتوانید یک مهندس خوب شوید که اصولش را بلد باشید، که بدانید چارچوبتان چیست و خانهای که میخواهید بسازید چه نقشهای باید داشته باشد. داستاننویسی هم دقیقا همینطور است. یک داستاننویس خوب باید یک مهندس خوب باشد. همانطور که یک خانه را نمیشود یکشبه ساخت، یک داستان خوب را هم نمیشود یکشبه نوشت. همانطور که ساختن یک خانه نیاز به تلاش و کوشش بسیار و عرقریختن دارد، نوشتن یک داستان خوب هم نیاز به تلاش زیادی دارد. حتما برای من هم اینطور بوده است؛ تمرین و تکرار طی سالیان. استعداد نویسندگی باید وجود داشته باشد. نمیگویم داستاننویسی بدون استعداد میشود؛ اما خیلیها هم هستند که وقتی به کلاس نویسندگی میروند و اصولش را یاد میگیرند میتوانند این خط الف ب جیم را طی کنند و بنویسند و چه بسا یک داستان خوب هم بنویسند. این وسط یک حسی و آنی هم هست، که وقتی کسی استعداد ذاتی نوشتن را داشته باشد این وجه از کار برایش پررنگتر، و دستیابی به موفقیت برایش زودتر میسر میشود. فکر نمیکنم کسی بتواند به مقام فاخر نویسندگی برسد و اسم خود را نویسنده بگذارد بدون آنکه تلاش کند و چندسال از نشدن را تجربه کند.
موضوع داستان «عروشی شغالها» چیست و چه ایدهای را دنبال میکردید؟
موضوع اصلی رمان که به فرار میپردازد؛ اما اگر بخواهیم کالبدشکافیاش کنیم باید بگویم که رمان «عروسی شغالها» نگاهی دارد به اینکه سنتگرایی چه تأثیری بر آدمهای جامعه میگذارد؛ اینکه به فکر مردم باشیم و برای مردم زندگی کنیم و خود را فراموش کنیم. اینکه آدمهای جامعه ما وقتی که مدرن هم میشوند باز هم همان سنتها میتواند بر آنها اثرگذار باشد و باعث شود که از خطی که دارند طی میکنند فاصله بگیرند و آن چیزی نباشند که خودشان میخواهند. تبدیل به چیز دیگری شوند برای نمایش به مردم و جلوگیری از حرف مردم؛ اما موضوع ویژه و پررنگ داستان فرار است.
در کل داستان فضای رفتوبرگشتی وجود دارد؟ چرا تصمیم گرفتید این فرم از داستاننویسی را برای اولین رمانتان انتخاب کنید؟
حدود ده سال است که داستان مینویسم و در این سالها فرم نوشتن خود را پیدا کردهام که همین فضای رفتوبرگشتی است. دوستانم میگویند که من در این فضا و این نوع قلمزدن و قالب داستان، موفق هستم و میتوانم خوب عمل کنم. از اولین داستانی که به صورت مشق به این شیوه نوشتم، خیلی تمرین و تکرار کردم و دیدم که شاید قلم من و نوع قالب داستاننویسیام همین باشد. از آن موقع به بعد تلاش کردم که هر چه را مینویسم به این سمت سوق دهم؛ چون شاید توانایی من در همین سبک است. به این دلیل اولین رمانم را به این شیوه نوشتم.
ژانر کتاب رئالیسم است و به تعبیر یکی از سخنرانان رونمایی این اثر در مشهد، رئالیسم سیاه است و رنجها را نشان میدهد؛ چرا رئالیسم و چرا از نوع سیاه؟
وقتی میخواهی از جامعه بنویسی باید رئال بنویسی و در جامعه ما چیزی غیر از رئال وجود ندارد. وقتی بخواهی از واقعیت بگویی باید از واقعیتها بنویسی. وقتی بخواهی اصل آنچیزی را که هست نمایش دهی باید رئالیسم سیاه بنویسی. شاید باید بزرگنمایی کنی و بیشتر از آنچیزی را که هست نشان دهی تا مردم به خود بیایند و تلنگر بخورند. جامعه و اتفاقاتی که در آن میافتد برای من مهم است؛ به این دلیل میخواستم مستقیم و با صراحت آنچیزی را که میدیدم بیان کنم. ژانر دیگری به غیر از رئال در روایت این داستان برایم وجود نداشت.
انتخاب سوژه یکی از مهمترین اجزای داستاننویسی است. امروزه به نظر میرسد سوژهها محدود شدهاند و نویسندگان محتاط؛ شما سوژهتان را چهطور انتخاب کردید؟ جسورانه و میدانی بود یا محتاطانه؟
انتخاب سوژه واقعا کار سختی است؛ ولی نباید آدم اینقدر محتاط شود که دیگر ننویسد و نوشتن را کنار بگذارد. گاهی وقتها یک کلمه، یک تصویر، یک نگاه و یک آدم بر شما تأثیر میگذارد و سوژه شما میشود، و آنقدر طی نوشتن و پارهکردن این تغییر میکند که باعث میشود صیقل بخورد و چیزی را که شما دلتان میخواهد از آن بیرون بیاید؛ اما اگر ننویسیم هیچوقت آن سوژه درنمیآید. اگر بنشینیم و بگوییم سوژه میآید، هیچوقت این اتفاق نمیافتد. شما با نگاهکردن به یک تصویر جرقهای در ذهنتان به وجود میآید؛ ولی وقتی مینویسید و تمامش میکنید و بارها و بارها ویرایشش میکنید در انتها به سوژه که نگاه میکنید میبینید شاید شباهتی به آن تصویر و ایده اولیه ندارد و حتی رد پایی از آن نمانده باشد؛ اما جرقه شما همان بوده است. پس وقتی که آن جرقه میخورد درجا شروع به نوشتن کنید. برای من هم اینطور بود؛ صحبت بین چندنفر که داشتند روایتی را تعریف میکردند و من به آن گوش میدادم برایم جرقه و تبدیل به این رمان شد. شاید آن جرقه الان کمترین شباهتی به این رمان نداشته باشد ولی خب شد «عروسی شغالها».
شما معلم هستید؛ چه ویژگیهایی از حرفه معلمی وارد حرفه نویسندگیتان شده است یا دوست دارید که وارد کنید؟
معلمبودن بر نوشتن تأثیر میگذارد؛ چون با جامعه و بچهها درگیرت میکند؛ بچههای متوسط اول در سنین 13، 14 سالگی که دغدغههای مختلفی دارند و آنقدر در جامعه حل میشوند و برایشان مسئله بهوجود میآید که شما میتوانید دنیا دنیا از آنها سوژه بگیرید. اگر من معلم نبودم شاید اینقدر احساس نمیکردم که به این دنیا و جامعه برای نوشتن و روشنکردن آدمها مدیونم. شاید این رسالت معلمی باعث شده است که من نخواهم دست بکشم از نویسندگی.
«عروسی شغالها» را میتوان یک رمان زنانه دانست؟ از نظر شما طبیعی است که یک داستان را زنانه و مردانه کنیم یا لزومی ندارد؟
نه صرفا زنانه نیست. ما شخصیت جابر را هم داریم که او هم زخم خورده است از مردم همین جامعه. شخصیت پدر هنگامه که او هم آسیب میبیند. جامعه به زنانه و مردانه تقسیم نمیشود؛ همه آدمهایی که در جامعه زندگی میکنند ممکن است که از آن ضربه بخورند. زخم زنان بهخاطر نوع زنانگیشان پررنگتر است و بیشتر نشان داده میشود؛ ولی بهنظرم جداسازی آن کار درستی نیست. شاید وقتی مخاطب رمان را میخواند این به ذهنش برسد که رمانم فمینیستی است؛ اما درواقع اینطور نیست. وقتی به بطن کار نگاه میکنی و آن شوفر راننده را میبینی که از زندگی گذشتهاش میگوید که چهطور ضربه خورده است و به چه روزی افتاده، و وقتی که کلیت کار و تکتک شخصیتها بررسی میشوند میبینیم که همه ضربه خوردهاند. موضوع رمان، آدمهای جامعه است؛ آدمهایی که با آنها زندگی میکنیم. آدمهای الان دیگر مثل گذشته نیستند؛ نمیخواهم این را بگویم ولی واقعا بد شدهاند. باید خیلی مواظب باشیم کسی که با او معاشرت میکنیم و وارد زندگیمان میکنیم به ما ضربه نزند. این دغدغه بزرگی است و در «عروسی شغالها» به آن پرداختهام؛ آدمها به هم ضربه میزنند، چه مرد به زن و چه زن به مرد. زنجیری است که همه به هم متصلاند و به نظرم ما هیچ رمان، داستان یا فیلمی را نمیتوانیم جدا کنیم و بگوییم زنانه یا مردانه است و فقط زنها مظلوماند یا مردها.
رمان به مثابه یک رسانه است؛ مثل هر رسانه دیگری باید وضعیت جوامع از منظرهای مختلف را نشان دهد و بایگانی کند تا نسلهای دیگر با مراجعه به ادبیات گذشته، از وضعیت آن زمان مطلع شوند. داستان «عروسی شغالها» را میتوان با این رویکرد بررسی و تحیل کرد؟
در «عروسی شغالها» میخواستم صدای مادران و دختران این جامعه باشم. صدای آدمهایی باشم که زجر کشیدهاند و برایشان مشکل به وجود آمده است. صدایی که به نسل امروز و بعدی برسد و ببینند که ممکن است چهقدر یک زن و یک مرد در جامعه ضربه ببیند و مشکل داشته باشد.
اطلاعات اثر:
رمان «عروسی شغالها» به قلم عاطفه شاطری کاشی در 182 صفحه با قیمت 55 هزار تومان از سوی انتشارات هیلا منتشر شده است.