همه اهل محل خبردار شده بودند: «یه دیوونه رفته روی هرهی پشتبوم وایستاده!»کوچه پر از آدمهایی شده بود که برای تماشای دیوانه آمده بودند. پلیسها اول از کلانتری، بعد هم از مرکز سر رسیدند. پشت سرشان مأمورهای آتشنشانی آمدند. مادرِ دیوانهای که رفته بود بالای پشتبام التماس کنان میگفت: «پسرم، عزیزم، بیا پایین... قربونت برم... یالله قند و عسلم، بیا پایین!»دیوانه میگفت: «منو کدخدا کنین تا بیام پایین، اگه کدخدا نکنین خودمو از این بالا پرت میکنم پایین!» مأمورهای آتشنشانی زود برزنت نجات را باز کردند تا اگر دیوانه خودش را پایین انداخت، بتوانند بگیرندش. نُه مأمور آتشنشانی از بس با برزنت نجات دور آپارتمان گشته بودند، خیس عرق شده بودند.»عزیز نسین (1915-1995) نویسندگی را از سال 1945 با مقاله نویسی در مجلات شروع کرد و نوشتن را تا پایان عمر ادامه داد. حاصل این سالها دهها عنوان کتاب در زمینههای داستان و رمان و نمایشنامه و شعر و داستان کودک و خاطرات است. او 23 جایزه معتبر ملی و بینالمللی (اکثراً در زمینه طنز) برده و آثارش به بیشتر زبانها ترجمه شده است.مجموعه حاضر گزیدهای است از بهترین داستانهای طنز عزیز نسین که مترجم آنها را از کل آثارش انتخاب و ترجمه کرده است.