...............................
منبع: سایت کافه داستان
دوشنبه 6 آبان 1398
...............................
یادداشتی بر رمان «شاهپری»، نوشته زهرا امیدی، نشر هیلا
بومینگاری در ساحت داستان
علیالله سلیمی
داستانهای بومی بیش از هر چیزی متکی بر جغرافیای خاص و آیینهای مردمی رایج در آن محدوده است که گاه مقطع زمانی مشخصی هم دارد. این ویژگیها در رمان «شاه پری» نوشته زهرا امیدی، با وضوح بیشتری دیده میشود و آن را در زمره رمانهای اجتماعی – بومی قرار داده است. نویسنده جغرافیای غرب کشور با محوریت استان ایلام را برای بستر حوادث رمان خود انتخاب کرده و البته بخشی از حوادث داستان هم در شهر بغداد کشور عراق اتفاق میافتد. مقطع زمانی حوادث داستان هم، از سالهای پیش از وقوع انقلاب اسلامی شروع شده و اتفاق اصلی در این دوران میافتد و بخش پایان اثر به سالهای بعد از وقوع انقلاب اسلامی و شروع جنگ عراق و ایران ختم میشود.
گره اصلی داستان به یکی از ویژگیهای نسبتاً رایج در آن منطقه پیوند خورده است: قاچاق اسلحه که در مناطق مرزی غرب کشور توسط برخی از قاچاقچیان انجام میشود. شخصیت داستانی عماد شریفزاده، قاچاقچی اسلحه و فرد اغلب غایب و همواره در گریز است که باعث شکلگیری بخشی از سلسله حوادث داستان میشود. او دایی شخصیت «شاهپری» است که نویسنده نام او را برای کتاب خود انتخاب کرده است. با آنکه نام این شخصیت برای کل اثر انتخاب شده اما او قهرمان اصلی همه داستان نیست و تنها یکی از شخصیتهای محوری است. رمان «شاهپری» دو راوی کم سن و سال دارد که فصلهای سهگانه اثر به نوبت توسط این بچهها روایت میشود. سلسله حوادثی این افراد را به هم مرتبط کرده که شاهپری به نوعی حلقه واسط این شخصیتهاست. فصل اول، از زبان شخصیت «محمد»، پسربچهای که پدرش توسط داودخان، پدر شاهپری کشته شده، روایت میشود. اولین حادثه مهم و تأثیرگذار در این داستان، قتل پدر محمد تا حدودی گنگ است. داودخان و سایر روستائیان، مسئله را ناموسی میدانند و یک طرف قضیه را به شخصیت «سیاهگیس»، مادر شاهپری نسبت میدهند و این اتفاق قتل به نوعی ماجراهای بعدی را کلید میزند. حوادث بعدی در پی این ماجرا به صورت پیوسته اتفاق میافتد و داستان را پیش میبرد.
راوی اول داستان، محمد، از منظر خود ماجراها را میبیند و شرح مفصلی از نوع رابطه آدمهای قصه و موقعیت جغرافیایی استان ایلام میدهد. قریههای نزدیک هم در اطراف شهر ایلام، محل وقوع حوادث اولیه است که در ادامه موقعیتهای جغرافیایی دیگری هم به این مکانها اضافه میشود. با توجه به کم سن و سال بودن محمد، او ظاهراً اِشراف کاملی به همه ابعاد وقایع ندارد و بیشتر لایههای بیرونی حوادث را میبیند و شرح میدهد. حوادث و گرههای اصلی داستان از یک قتل ناموسی شروع میشود که ظاهراً ابهام چندانی ندارد و در نزد روستائیان آن منطقه یک مسئله تا حدودی عادی محسوب میشود اما وقتی مخاطب در بطن وقایع پیش میرود، متوجه ریشههای یک بحران عمیق در روابط انسانی میشود که در آن به حقوق اولیه انسانها هم چندان توجه نمیشود.
سیاهگیس بر خلاف میل خود زن داودخان شده و رغبتی به زندگی با این مرد ندارد. داودخان در مقام یک مرد متمول جایگاهی در قریههای آن اطراف دارد که به خود حق میدهد هر طور خود صلاح میداند با همسر خود و حتی افراد دیگر قریه برخورد کند و در این راه، صابر، پدر محمد را که به سیاهگیس در اتاق سنگی گوشه باغ خود پناه داده میکُشد. رفتار خانواده و اطرافیان مقتول به گونهای است که گویی اتفاق مهمی نیافتاده و مسئله قتل را تا حدودی میپذیرند. هر چند محمد، پسر مقتول، همواره حس انتقام خون پدرش از داودخان را در سر میپروراند. در این داستان، نوعی خشونت نهادینه شده در رفتار برخی از آدمها دیده میشود که گویی بخشی از واقعیتهای رایج در آن موقعیت جغرافیایی است. مانند صحنه کشتن صابر در مقابل چشمان خانوادهاش؛ سوزاندن و داغگذشتن روی صورت سیاهگیس در مقابل چشمان افرادی که صحنه را تماشا میکنند؛ یا کور کردن داودخان که البته این اتفاق فقط گفته میشود. نویسنده سعی کرده برخی باورها و رفتارهای رایج در منطقه ایلام را لابهلای داستان بگنجاند و تصویری هر چند ناخوشایند از دردها و رنجهای ساکنان این خطه نشان دهد.
در حاشیه این اتفاقها که بیشتر با مسایل بومی ساکنان قریههای اطراف ایلام عجین شده، اتفاق اجتماعی بزرگی هم به صورت نامحسوس در زیر پوست اجتماع در جریان است که به نوعی با فعالیتهای انقلابیون در سالهای پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ارتباط است. تعدادی از جوانان با هستههای انقلابی و گروههای مبارز که به صورت مخفیانه و گاه مسلحانه فعالیت میکنند در ارتباط هستند و فعالیت آنها به کار قاچاقچیان اسلحه که شخصیت عماد شریفزاده هم یکی از آنهاست، در مناطق مرزی رونق داده است. عماد با افرادی که به طور پنهانی علیه حکومت شاه مبارزه میکنند در ارتباط است و از طرفی در یک درگیری، یکی از مأموران حکومت را کشته و برای همین فراری است. او که از رفتارهای خشن داودخان با همسرش، سیاهگیس (خواهر عماد) با خبر است، قصد دارد سیاهگیس مخفیانه از مرز خارج کند و با خود به عراق ببرد، اما موفق نمی شود و تنها خواهرزادهاش، شاهپری را با خود به عراق و شهر بغداد میبرد.
فصل دوم داستان، به زندگی شاهپری در بغداد اختتصاص یافته است که در این ایام تازه دوران کودکی را پشت سر گذاشته و پای در نوجوانی میگذارد. شاهپری در این فصل، راوی زندگی خود و مادربزرگش است که البته بیشتر در تنهایی میگذرد و باز هم داییاش، عماد، اغلب غایب و فراری است. با مرگ مادربزرگ و طی سلسله حوادثی که یک سر آن به داودخان و یکی از آدمهایش (صفر) وصل است، شاهپری با یک دختر جوان عرب که رقصندهای در کافههای بغداد است آشنا میشود. آن دو ماجراهای متعددی را در کافههای بغداد پشت سر میگذارند و سرانجام سر از زادگاه شاهپری در منطقه ایلام در میآورند. ماجراهای تعقیب و گریز داودخان، صفر، عماد، محمد و برخی افراد مرتبط با این آدمها همچنان در جریان است تا اینکه به مرور با مرگ برخی از شخصیتهای تأثیرگذار داستان مانند سیاهگیس و داودخان و همچنین وقوع انقلاب اسلامی، حوادث آن خطه هم سمت و سوی دیگری به خود میگیرد و از شدت اتفاقهای به هم پیوسته و در مواردی رگباری حوادث قصه به مرور کاسته میشود و کمکم حالت سکون جایگزین اتفاقهای شدید میشود.
در فصل سوم که دو راوی دارد و محمد و شاهپری بخش به بخش آن را روایت میکنند، این سکون بیشتر احساس میشود. این در حالی است که در فصلهای اول و دوم، اتفاقهای داستان پیدرپی و شدت آنها زیاد است. جنس روایت در این فصلها به خاطر تعقیب و گریزهای متوالی، گاه حالت اکشن به خود میگیرد و هراس و دلهره در اغلب صحنهها احساس میشود. با آنکه راویان داستان هر دو، کم و سن و سال هستند و به نوعی کودک محسوب میشوند اما داستان برای کودکان نیست و از زبان کودکان برای بزرگسالان است و دغدغههای کودکان در این اثر مسئله ثانویه محسوب میشود. راویان کودک در این داستان با آنکه در اوج تنش زندگی میکنند، اما از ماهیت بحرانها اطلاع دقیقی ندارند. آنها بیشتر صورت مسئله را میبینند و بر اساس آن قضاوت میکنند و از اصل ماجراها بیخبر هستند. بنابراین، رمان شاهپری، دو لایه مجزا دارد که لایه بیرونی آن را راویان کودک میبینند و روایت میکنند و لایه درونی، برداشتی است که مخاطبان بزرگسال از محتوای اثر دریافت میکنند. بسیاری از درگیرها، خشونتها و مسایل شخصیتهای بزرگسال در رمان برای راویان کودک حالت معمایی دارد و قادر به کشف همه راز و رمزهای آنها نیستند و به روایت صرف ماجراها بسنده میکنند. آن هم ماجراهای پی در پی که مسلسلوار از ابتدا تا بخشهای پایانی رمان اتفاق میافتد و قهرمانان کودک نمیتوانند روابط قابل درک برای خودشان را کشف کنند. اما مخاطب بزرگسال و هوشمند این رمان به راحتی قادر است نوع رابطهها در این ماجراها را به سهولت تشخیص دهد و کشف کند.
شاخصه مهم این اثر، تکیه بر ویژگیهای بومی است که آن را در بین آثاری که در حوزه ادبیات اقلیمی- بومی نوشته میشود، جزء آثار شاخص قرار میدهد. به ویژه در بخش ادبیات بومی منطقه ایلام که طبعاً ویژگیهای منحصر به فرد دارد و میتواند در حوزه ادبیات اقلیمی، حوادث تاریخی و مردمشناسی خطّهای خاص – ایلام – قابل توجه و تأمل باشد.