................................
روزنامه شرق
شنبه 22 شهریور 1399
................................
از اواخر قرن نوزدهم هدف رهبران چین همواره تبدیل چین به کشوری قدرتمند و ثروتمند بوده است. این هدف با اصلاحات موفق پس از مائو آرامآرام و تا حد زیادی برآورده شده است. چین، با اقتصادی که دارد به بزرگترین اقتصاد روی زمین تبدیل میشود، با بیشترین شمار جمعیت در جهان، حضور رو به گسترش جهانی، ارتش در حال نوسازی و رژیم ملیگرای تکحزبی و متکی به نفس، آشکارا نشان میدهد که چهبسا عزم سلطه بر قرن کنونی را دارد. این کشور، با مساحتی معادل 9.96 میلیون کیلومتر مربع از دریای شرقی چین تا آسیای مرکزی، از مرز سیبری تا صفحات نیمه حارهای جنوب غربی، با حضور سیاسی بینالمللی فزاینده خود، به مثابه ذینفع عمده جهانیشدن، موتور اصلی رشد تولید و تجارت بینالمللی شده است. کتاب «آیا چین بر قرن ۲۱ ام سیطره خواهد یافت؟»، نوشته جاناتان فنبی که اخیرا با ترجمه شهریار خوّاجیان از سوی انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده، تلاش میکند دورنمای چین را در قرن بیستویکم به تصویر بکشد. نسخه اصلی این کتاب سال ۲۰۱۷ منتشر شده است. نویسنده کتاب از پژوهشگران برجسته چینشناس است. مطالب اینکتاب درباره چالشها و خطرات پیشروی چین مدرن است. نویسنده در اثر خود به این مسئله پرداخته که چرا ممکن است رؤیای چین به نتایج ناخوشایندی برسد. جاناتان فنبی با پرداختن به چالشهای اقتصادی و سیاسی که چین با آنها روبهروست، سعی کرده مسیر رشد و توسعه چین را در زمینههای مختلف پیشبینی کند. فنبی ضمن پذیرفتن دستاوردهای زیاد اقتصادی چین، چالشهای بزرگ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیشروی اینکشور را هم در نظر گرفته و با لحاظکردن دستاوردها و چالشها، تحلیلهای خود را با توصیفات کوتاه، بهصورت قاطع و روشن بیان کرده است. بهاینترتیب خواننده اینکتاب تا انتها با اینسؤال روبهروست که آیا چین میتواند آمریکا را کنار زده و به عظمت تمدن باستانی خود برسد یا خیر؟ چین از لحاظ جمعیت غنی اما از نظر منابع فقیر، با سطح بالای تقاضا، نیروی عمده موفقیت و کامیابی کشورهایی در آفریقا، استرالیا، برزیل و دیگر مناطق آسیایی است. سرت و دامنه رنسانس مادی آن بیهمتاست. رشد سالانه واقعی آن در 35 سال گذشته، بهجز هشت سال، بالای هشت درصد بوده است و زمانی که در سالهای 2015-2016 به پایینتر از این سطح افت کرد، نرخ رشدش هنوز بهمراتب بیش از دیگر کشورهای بزرگ بود. چهار دهه پیش، جمهوری خلق چین در پایان عصر مائو بهسوی ورشکستگی مالی میرفت اما اکنون در بهترین شرایط به سر میبرد و رهبران جهان مشتاق بهدستآوردن دل رهبران آن هستند. همهچیز در این کشور میانهحال پیشین بزرگتر از هر جای دیگر است- از شهرهای غولآسا و ابرکامپیوترها گرفته تا برنامههای فضایی و حتی صنعت بزرگ کالاهای تقلبی و طعمههای آنلاین آن که سالانه نیممیلیارد رسانه اجتماعی جعلی را به ثبت میرسانند. اگرچه 150 میلیون نفر در این کشور با روزی کمتر از دو دلار در روز، بنا بر محاسبات بانک جهانی در سال 2010 سر میکنند، 600 میلیون نفر دیگر از مردم خود را در نخستین سه دهه رشد از شرایط فقر بیرون کشیدهاند و گستردهترین رشد زیربنایی تاکنون دیده شده، که با برنامههای عظیم انگیزشی کلید خورده در پایان سال 2008 بهتدریج افزایش یافت، شامل احداث طولانیترین شبکه راهآهن در سریعترین زمان، ساختن سد سهدره روی رودخانه یانگ تسه و وصلکردن نقاط مختلف کشور به فرودگاهها، بزرگراههای چندخطه و پلهای سر به فلک کشیده بوده است. عملکرد چین از زمان دنگ شیائوپینگ، جانشین مائو، که عنان توسعه اقتصادی را رها کرد و کشور خود را به جهان پیوند داد، به پیشبینیهای گستردهای راه برده که جمهوری خلق چین، بر جهان حاکم خواهد شد و جهان «چینیتر میشود». آنچه از اواخر دهه 1970 به دست آمده این معنا را میرساند که قرن بیستویکم باید به این جمهوری تعلق یابد. این کتاب، برعکس، این را مسلم میگیرد که هرچند رشد و ظهور جمهوری خلق چین در صحنه جهانی فوقالعاده بوده است، تأثیر مجموعهای از عوامل جزمی پیشرفت آن را محدود خواهد کرد، عواملی که برخی جدید و بعضی ریشه در گذشته دور دارند. اما این بدان معنی نیست که چین فروخواهد پاشید. این کشور سرمایه و ظرفیتهای باقیمانده بسیاری برای رشد و تحقق آن دارد. کاست حاکم بر آن همه آنچه را در اختیار دارد به کار خواهد گرفت تا از دردسر جلوگیری و تفوق خود را حفظ کند- نگرشی کوتاهمدت که ریشه در بسیاری از دشواریهایی دارد که دولت شی را احاطه کرده است. به زعم نویسنده، جمهوری خلق چین، بهجای سلطه بر جهان یا سقوط، در بند محدودیتهای نظام تکحزبی خود و ماشین قدرتی گرفتار خواهد بود که رژیم بر پایه آن بنیاد یافته است. تمرکز معمولا بر اقتصاد، همراه با تداوم انحصار حکومت حزبی است که از زمان پیروزی کمونیستها در جنگ داخلی علیه ملیگرایان کومین تانگ در سال 1949 بر کشور حکومت میکند. اما این سیاستهای چین است که نقش تعیینکننده دارد، چنان که در سراسر تاریخ داشته است.